English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
brainwash U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashed U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashes U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
brain washing U شستشوی مغزی
menticide U شستشوی مغزی
brainwashing U تلقین عقاید و افکارسیاسی ومذهبی واجتماعی درشخص
lavage U انجدان رومی شستشوی معده یازخم شستشو دادن
abreact U تغییر دادن عقیده شخص با تلقین
modernism U نو گرایی سازش دادن عقاید قدیم باافکار جدید
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
abstersion U شستشوی زخم
wash bottle U بطری شستشوی
well development U توسعه و شستشوی چاه
wash deck hose U لوله شستشوی پل ناو
stepwise elution analysis U تجزیه شستشوی پلهای
acid sludge U لجن شستشوی با اسید
rainwash U شستشوی چیزی بوسیله باران
bathtubs U جای شستشوی بدن درحمام
bathtub U جای شستشوی بدن درحمام
to get religion U دین تازهای اختیارکردن
that is no new U اینکه خبر تازهای نبود
innovates U ایین تازهای ابتکار کردن
innovate U ایین تازهای ابتکار کردن
innovated U ایین تازهای ابتکار کردن
innovating U ایین تازهای ابتکار کردن
proselytizes U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytized U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
brainwash U اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
proselytizing U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
brainwashed U اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
proselytises U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytised U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytising U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytize U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
brainwashes U اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
concave fillet weld U جوشکاری مغزی مقعر جوشکاری مغزی
new broom sweeps clean <idiom> U شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
proselyte U عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
dictations U تلقین
dictation U تلقین
suggestion U تلقین
promptings U تلقین
inculcation U تلقین
suggestions U تلقین
prompting U تلقین
posthypnotic suggestion U تلقین پس هیپنوتیسمی
self hypnosis U تلقین به نفس
suggest U تلقین کردن
verbal suggestion U تلقین کلامی
suggesting U تلقین کردن
countersuggestion U تلقین مخالف
insinuates U تلقین کردن
autosuggestion U تلقین بنفس
autosuggestion U تلقین به خود
indoctrinating U تلقین کردن
indoctrinates U تلقین کردن
indoctrinate U تلقین کردن
suggestibility U تلقین پذیری
induce U تلقین کردن
induced U تلقین کردن
insinuate U تلقین کردن
induces U تلقین کردن
insinuated U تلقین کردن
inducing U تلقین کردن
indoctrination U تلقین فکری
doughface U تلقین پذیر
insufflate U تلقین کردن
prestige suggestion U تلقین اعتباری
insti U تلقین تدریجی
suggests U تلقین کردن
inculcator U تلقین کننده
indoctrinated U تلقین کردن
indirect suggestion U تلقین غیرمستقیم
suggested U تلقین کردن
instilment U ریزش و تلقین تدریجی
empathy U انتقال فکر تلقین
dogmas U اصول عقاید
religious tenets U عقاید مذهبی
multiplicity of creeds U تعد د عقاید
nihilism U عقاید نهیلیستی
inquisitors U مفتش عقاید
feet on the ground <idiom> U عقاید عاقلانه
mendelism U عقاید مندل
censorship U سانسور عقاید
inquisitor U مفتش عقاید
dogma U اصول عقاید
inculcated U جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcating U جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates U جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcate U جایگیر ساختن تلقین کردن
soundboard U عامل انتشار عقاید
small-minded opinions U عقاید کوته نظر
rationale U توضیح اصول عقاید
lutheranism U عقاید لوتر وکلیسای او
sound off <idiom> U عقاید را بیان کردن
neologize U دارای عقاید نوین
paradoxical U مخالف عقاید عمومی
fascism U اصول عقاید فاشیست
orientalism U عقاید یا سیاست شرقی
symbolically U مط العه دلایل و عقاید
sounding board U عامل انتشار عقاید
sounding boards U عامل انتشار عقاید
symbolic U مط العه دلایل و عقاید
medievalism U عقاید قرون وسطایی
leninism U عقاید اشتراکی لنین
to preach moral principles U اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
to i. person with an opinion U عقیدهای رابه کسی تلقین کردن
junkerdom U عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
Machiavellian U وابسته به عقاید سیاسی "ماکیاولی "
doctrinal U عقیدهای مبنی بر عقاید نظری
syncretic U تلفیق کننده عقاید مختلف
syncretism U اعتقاد به توحید عقاید همتایی
ultranationalism U عقاید ناسیونالیزم خیلی افراطی
junkerism U عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
orthodox U مطابق عقاید کلیسای مسیح
public opinion polling U استخراج عقاید و اراء عمومی رفراندوم
inquisition U تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
inquisitions U تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
swelled head U دارای عقاید بزرگ خود فروش
to turn round U برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
His political beliefs are old hat now . U عقاید سیاسی اش دیگه کهنه شده
self expression U ابراز وتصریح عقاید وخصوصیات خود
presbyterianism U پیروی از عقاید کلیسای مشایخی پروتستان
russify U دارای عقاید وتمایلات روسی کردن
fillet U مغزی
inanity U بی مغزی
anencephaly U بی مغزی
braided U مغزی
encephalic U مغزی
cerebral U مغزی
sententiousness U پر مغزی
nuclear U مغزی
anencephalia U بی مغزی
braid U مغزی
frothiness U بی مغزی
cacuminal U مغزی
filleted U مغزی
braids U مغزی
fillets U مغزی
filleting U مغزی
core U مغزی
cores U مغزی
braininess U مغزی
medillary U مغزی
medullary U مغزی
cerebric U مغزی
medullar U مغزی
heterodox U دارای مذهب وعقایدی مخالف عقاید عمومی
shavian U پیرو عقاید اجتماعی وسیاسی وادبی برناردشاو
romanism U اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
ideogram U تجسم و نمایش عقاید و افکارو اجسام با تصویر
interfaith U شامل اشخاصی دارای عقاید وادیان مختلف
naturism U عریان گری [پیروی از عقاید جماعت برهنگان]
stalinize U کسی را پیرو عقاید ونظرات استالین کردن
cerebral contusion U کوفتگی مغزی
cerebration U فعالیت مغزی
cerebrovascular U مغزی- عروقی
encephalopathy U بیماری مغزی
cerebral laceration U پارگی مغزی
idiocy U سبک مغزی
mental U مغزی هوشی
brain damage U اسیب مغزی
wire core U مغزی سیمی
concussion U ضربه مغزی
cortical control U کنترل مغزی
peduncle U پایک مغزی
cortical deafness U کری مغزی
cortical inhibition U بازداری مغزی
brain worker U کارگر مغزی
cerebro spinal U مغزی- نخاعی
brain work U کار مغزی
cortical blindness U نابینایی مغزی
welts U مغزی گذاشتن
encorticalization U مغزی شدن
brain waves U امواج مغزی
heart U مغزی طناب
brain injury U اسیب مغزی
brain concussion U ضربه مغزی
brain center U مرکز مغزی
brain abscess U ابسه مغزی
cerebral compression U فشردگی مغزی
brain abscess U دمل مغزی
jute heart U مغزی کنفی
hearts U مغزی طناب
glioma U غده مغزی
feeble mindedness U سبک مغزی
prosencephalic U جلو مغزی
welt U مغزی گذاشتن
encephalization U مغزی شدن
silliness U سبک مغزی
brain death U مرگ مغزی
brain lesion U ضایعه مغزی
coil form U مغزی پیچک
Hungarian Activism U [جنبشی مربوط به عقاید سازندگی گرایی، کوبیستم و غیره]
fundamentalism U اعتقاد به عقاید نیاکانی مسیحیت واصول دین پروتستان
cerebro spinal fluid U مایع مغزی- نخاعی
organic brain syndrome U نشانگان اسیب مغزی
encephalization quotient U بهر مغزی شدن
acute brain syndrome U نشانگان مغزی حاد
csf U مایع مغزی- نخاعی
cerebral arteriosclerosis U تصلب شرایین مغزی
obs U نشانگان اسیب مغزی
cerebral electrotherapy U برق درمانی مغزی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com