English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
maximum probility detection U تعیین احتمال حداکثر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
maximum liklihood method U روش حداکثر احتمال
max min system U سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
poisson distribution U این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
authentication U تعیین نشانی تعیین معرف کردن
maximal oxygen consumption U حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power U بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen uptake U حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
default U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
dosimetry U تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
supposition U احتمال
liabilities U احتمال
liability U احتمال
contingency U احتمال
contingencies U احتمال
suppositions U احتمال
probability U احتمال
eventuality U احتمال
expectance U احتمال
expectancy U احتمال
presumptions U احتمال
like lihood U احتمال
likelihoood U احتمال
presumption U احتمال
likelihood U احتمال
eventualities U احتمال
aptness U احتمال
chancing U احتمال
chanced U احتمال
chances U احتمال
possibility U احتمال
verisimilitude U احتمال
possibilities U احتمال
chance U احتمال
air priorities committee U کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
inverisimilitude U عدم احتمال
contingency U احتمال وقوع
the probability is U احتمال میرود
the probability is U احتمال دارد
transition probability U احتمال انتقال
compound probability U احتمال مرکب
risking U احتمال زیان
moral certainty U احتمال قوی
transition probability U احتمال جهش
unlikelihood U عدم احتمال
mathematical probability U احتمال ریاضی
kill probability U احتمال کشندگی
improbability U عدم احتمال
risk U احتمال زیان
experimental probability U احتمال ازمایشی
experimental probability U احتمال تجربی
stand a chance <idiom> U احتمال داشتن
There is a 50-50 chance. U احتمال 50-50است
conditional probability U احتمال مشروط
risked U احتمال زیان
on the chance of U نظر به احتمال
statistical weight U احتمال ترمودینامیکی
probability analysis U احتمال کاوی
probability curve U منحنی احتمال
probability distribution U توزیع احتمال
probability factor U ضریب احتمال
probability function U تابع احتمال
probability of collision U احتمال برخورد
probability of detection U احتمال اکتشاف
probability of detection U احتمال کشف
probability of ionization U احتمال یونش
probability of kill U احتمال انهدام
probability ratio U بهر احتمال
probability theory U نظریه احتمال
probabilism U احتمال گرایی
presumption of fraud U احتمال تقلب
odds U احتمال ووقوع
presumedly U احتمال میرود
risks U احتمال زیان
contingencies U احتمال وقوع
in all probability U احتمال کلی میرود
in all like U احتمال کلی دارد
risk U احتمال زیان یاخطر
risking U احتمال زیان و ضرر
It is quite likely that …. U خیلی احتمال می رود که …
likelihood U احتمال کلی دارد
it is beyond recall U احتمال لغوشدن ندارد
risks U احتمال زیان و ضرر
kill probability U احتمال واردکردن تلفات
probability density function U تابع چگالی احتمال
risk U احتمال زیان و ضرر
probability density U چگالی احتمال [ریاضی]
risking U احتمال زیان یاخطر
risked U احتمال زیان و ضرر
risks U احتمال زیان یاخطر
radial probability distribution U توزیع احتمال شعاعی
angular probability distribution U توزیع زاویهای احتمال
normal probability curve U منحنی بهنجار احتمال
worst-case U بدترین وضع یا احتمال
risked U احتمال زیان یاخطر
balances U احتمال رویداد خطا
balance U احتمال رویداد خطا
damage threat U احتمال تولید خسارت
look for <idiom> U با احتمال فکر کردن
probability of kill U احتمال از بین رفتن
risked U احتمال خطر ریسک کردن
damage threat U منطقه احتمال تولید خسارت
risking U احتمال خطر ریسک کردن
risks U احتمال خطر ریسک کردن
risk U احتمال خطر ریسک کردن
it is p that he did not go U احتمال داردنرفته باشد دورنیست که
single shot hit probability U احتمال اصابت یک گلوله به هدف
the odds are that he will doit U احتمال دارد که انکار را بکند
to be on the safe side U برای اینکه احتمال اشتباه
odds-on U دارای احتمال بیش از 5 درصد
He is bound to come. U احتمال زیادی دارد که بیاید
convoy routing U تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
In all probability. Very likely. U به احتمال خیلی قوی ( قریب به یقین )
central tendency U احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
it may be presumed that U احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
presume U مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumed U مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumes U مسلم دانستن احتمال کلی دادن
shoo in U کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
i p that they are both gone U احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
long shot U شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
radar locating U تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
The chances of a soloution are bleak. U احتمال وجود راه حلی بسیار ضعیف است
characteristic strength U مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
running fix U کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
endurance U حداکثر
outside U حداکثر
maximum U حداکثر
outsides U حداکثر
peak U حداکثر
peaks U حداکثر
maximal U حداکثر
uttermost U حداکثر
peaking U حداکثر
error handling U به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
maximum deflection U انحراف حداکثر
peak output U حداکثر تولید
peak speed U حداکثر سرعت
maximum deviation U انحراف حداکثر
peak voltage U ولتاژ حداکثر
price ceilings U حداکثر قیمت
supercharge U خرج حداکثر
relative maximum U حداکثر نسبی
wage ceiling U حداکثر دستمزد
maximum capacity U فرفیت حداکثر
maximum performance U عملکرد حداکثر
maximum current U جریان حداکثر
maximum available powere U توان حداکثر
peak current U جریان حداکثر
maximal U وابسته به حداکثر
submaximal U زیر حداکثر
maximum amplitude U دامنه حداکثر
maximum duration U زمان حداکثر
peak load U بار حداکثر
peak load U حداکثر بار
maximum load U بار حداکثر
maximum limited stress U تنش حداکثر
maximum frequency U فرکانس حداکثر
maximum energy U انرژی حداکثر
flat out U حداکثر سرعت
flank speed U حداکثر سرعت
full bore U حداکثر تلاش
full speed U حداکثر سرعت
maximum efficiency U راندمان حداکثر
global maximum U حداکثر مطلق
maximum density U حداکثر تراکم
maximum efficiency U حداکثر کارائی
maximum detector U اشکارساز حداکثر
intensity maximum U حداکثر شدت
maximization U به حداکثر رسانیدن
maximum moment U حداکثر لنگر
maximum of intensity U حداکثر شدت
peak demand U حداکثر تقاضا
optimum height U حداکثر ارتفاع
maximum gain U تقویت حداکثر
maximum work U کار حداکثر
maximum value U مقدار حداکثر
maximum thermometer U گرماسنج حداکثر
maximum speed U حداکثر سرعت
maximum slope U حداکثر شیب
maximum ratings U مقدار حداکثر
maximum prr ermissible U مجاز حداکثر
maximum profit U حداکثر سود
maximum price U حداکثر بها
maximum power demand U مصرف حداکثر
maximum performance U کارایی حداکثر
maximum output U خروجی حداکثر
maximum demand U بار حداکثر
high tide U حداکثر مد دریا
peak U حداکثر کاکل
payloads U حداکثر بار
peaks U حداکثر کاکل
payload U حداکثر بار
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com