English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
suspension of the game U تعویق و تاخیر بازی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
supersedure U تعویق
postponements U تعویق
mora U تعویق
procrastination U تعویق
retardation U تعویق
deferment U تعویق
postponement U تعویق
retardment U تعویق
postponed U به تعویق انداختن
postpone U به تعویق انداختن
imparlance U تعویق دعوا
to put off U به تعویق انداختن
abeyance or adeyancy U تعلیق تعویق
suspense U در حال تعویق
postpones U به تعویق انداختن
postponing U به تعویق انداختن
procrastinator U تعویق انداز
prorogation U اطاله تعویق
put off U عذر تعویق
suspends U به تعویق انداختن
suspending U به تعویق انداختن
suspend U به تعویق انداختن
supersedure U تعویق اندازی
to postpone U به تعویق انداختن
to defer U به تعویق انداختن
cunctation U مکث تعویق
to delay U به تعویق انداختن
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
deferred dobit U تعویق در پرداخت هزینه
postponemnet of inception U تعویق شروع کار
suspensory U موجب تعویق بیضه بند
to stay something U موقتا به تعویق انداختن [قانون]
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to place somebody on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to suspend somebody's sentence on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
plea in abatement U دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
free float U مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
Bureaucracy . Red tape . U کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
lead lag relation U تاخیر
latency U تاخیر
artificial delay line U خط تاخیر
mora U تاخیر
demurral U تاخیر
permutation U تاخیر
permutations U تاخیر
lag U تاخیر
delay U تاخیر
delaying U تاخیر
dilatoriness U تاخیر
delay line U خط تاخیر
deferment U تاخیر
cunctation U تاخیر
retardation U تاخیر
dilation U تاخیر
lagged U تاخیر
delays U تاخیر
subsequence U تاخیر
supersedure U تاخیر
stator U تاخیر کن
lags U تاخیر
tarrying U تاخیر کردن
demurrage U جریمه تاخیر
delays U به تاخیر انداختن
stick U الصاق تاخیر
postpones U به تاخیر انداختن
postpone U به تاخیر انداختن
delay time U زمان تاخیر
tarries U تاخیر کردن
postponement U تاخیر اندازی
postponed U به تاخیر انداختن
tarried U تاخیر کردن
tarry U تاخیر کردن
delay U به تاخیر انداختن
delay circuit U مدار تاخیر
postponing U به تاخیر انداختن
dallied U تاخیر کردن
time lags U زمان تاخیر
time lags U تاخیر زمانی
time lag U زمان تاخیر
time lag U تاخیر زمانی
lingered U تاخیر کردن
postponements U تاخیر اندازی
lingering U تاخیر کردن
lingers U تاخیر کردن
linger U تاخیر کردن
tardiness U تاخیر ورود
retards U تاخیر کردن
average latency U تاخیر متوسط
dally U تاخیر کردن
lag angle U زاویه تاخیر
dallying U تاخیر کردن
angle of lag U زاویه تاخیر
retard U تاخیر کردن
delayed U به تاخیر افتاده
delaying U به تاخیر انداختن
hindrance U سبب تاخیر
retarding U تاخیر کردن
hindrances U سبب تاخیر
put over U تاخیر کردن
magnetic delay line U خط تاخیر مغناطیسی
slow down U تاخیر کردن
lagged U تاخیر زمانی
lagged U تاخیر کردن
lag U تاخیر زمانی
lag of phase U تاخیر فاز
lag U تاخیر کردن
lingerer U تاخیر کننده
lag coefficient U ضریب تاخیر
tardier U دارای تاخیر
tardiest U دارای تاخیر
magnetic lag U تاخیر مغناطیسی
non delay U ماسوره بی تاخیر
non delay U بدون تاخیر
propagation delay U تاخیر پخش
retardation coil U پیچک تاخیر
retarder U تاخیر کننده
postponer U تاخیر انداز
retardment U درنگ تاخیر
seek delay U تاخیر پیگردی
phase lag U تاخیر فاز
lags U تاخیر زمانی
lags U تاخیر کردن
propagation delay U تاخیر انتشار
tardy U دارای تاخیر
hold off <idiom> U تاخیر کردن
valve lag U تاخیر سوپاپ
electromagnetic delay line U خط تاخیر الکترومغناطیسی
rotational delay U تاخیر چرخشی
dallies U تاخیر کردن
ignition delay U تاخیر اختراق
ignition lag U تاخیر احتراق
inductive retardation U تاخیر القایی
external delay U تاخیر خارجی
delay equalizer U برابر کننده تاخیر
delay zction firing U عمل احتراق با تاخیر
option of delayed payment of the price U خیار تاخیر ثمن
delay en route U تاخیر در حین راه
delay U به تاخیر افتادن تاخیرکردن
late payment damages U خسارت تاخیر تادیه
arming delay U تاخیر در مسلح شدن
acoustic delay line U خط تاخیر دهنده صوتی
delays U به تاخیر افتادن تاخیرکردن
delaying U به تاخیر افتادن تاخیرکردن
demurrage U تاخیر کردن نگاهداشتن
hang-up <idiom> U تاخیر دربعضی از کارها
IRQ U سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
demur U استثنا قائل شدن تاخیر
demurs U استثنا قائل شدن تاخیر
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
demurring U استثنا قائل شدن تاخیر
Better late then never. <proverb> U تاخیر بهتر از هرگز است .
demurred U استثنا قائل شدن تاخیر
throw back U باعث تاخیر شدن رجعت
demurrage U خسارت تاخیر تخلیه کشتی
demurrer U تقاضای تاخیر درصدور حکم
delay en route U تاخیر درحین حرکت در مسیر
put off U تاخیر کردن طفره رفتن
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
magnetic delay U تاخیر توسط حافظه مغناطیسی
summary U انجام شده بدون تاخیر
summaries U انجام شده بدون تاخیر
prolonger U تاخیر دهنده طولانی کننده
slippage U تاخیر در انجام یک یا چندفعالیت کارگاهی
delayed a.v.c. U نافم خودکار صدا با تاخیر
His departure has been postponed for two days. U حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
slow whistle U تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
deferred maintenance U قصور و تاخیر در تعمیرماشین الات و غیره
waiting delay U تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
stick around U تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
height delay U زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
coding delay U تاخیر زمانی مربوط به کشف رمز و پیام
Is the train from Leeds late? U آیا قطار شهر لیدز تاخیر دارد؟
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
delayed offside U تاخیر در اعلام افساید که بستگی به واکنش مدافع دارد
acoustic U حافظه ترمیم یافته که از خط تاخیر صوتی استفاده میکند
demurrage U جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
hysteresis U تاخیر تغییر دانسیته شارمغناطیسی نسبت به شدت میدان مغناطیسی
instantaneous readout U سیستمی بدون تاخیر بین گیرنده کمیت موردنظر ونشاندهنده ان
acoustic U تاخیر ایجاد میکند و داده نیز در رسانه جریان دارد
latency U تاخیر بین زمانی که دستور دارد کامپیوتر میشود و اجرای آن یا بازگشت نتیجه .
round robin (tournament or contest) <idiom> U بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
lay up U دچار تاخیر کردن یا شدن انبار یاجمع کردن
set the score U افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
set the game U افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com