English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unpremediated U تصور نشده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
imaginal U تصور کردنی قابل تصور
imaginable U تصور کردنی قابل تصور
unpremediated U پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unborn U هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unpicked U نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unbaoked U سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
uncommitted U غیر متعهد نشده تعهد نشده
unobligated U اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unbroke U رام نشده سوقان گیری نشده
unresolved U تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
undisciplined U تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unredeemed U جبران نشده سبک نشده
unsifted U الک نشده رسیدگی نشده
irredenta U انجام نشده جبران نشده
unset U جایگزین نشده جاانداخته نشده
unsought U جستجو نشده کشف نشده
undirected U رهبری نشده راهنمایی نشده
untried U امتحان نشده محاکمه نشده
unasked U خواسته نشده پرسیده نشده
uncharged U محسوب نشده رسمامتهم نشده
inconsummate U تکمیل نشده انجام نشده
unintended saving U پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete U انجام نشده پر نشده
unintended investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush U اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
conception U تصور
fiction U تصور
ideas U تصور ها
visualization U تصور
suppositions U تصور
supposition U تصور
fictions U تصور
imagination U تصور
imaginations U تصور
notions U تصور
vision U تصور
idea U تصور
visions U تصور
fancied U تصور
fancies U تصور
fanciest U تصور
fancy U تصور
fancying U تصور
conceptions U تصور
notion U تصور
notional U تصور
internal conception U تصور
ideas U تصور
concept U تصور
brainchild U تصور
conceptualization U تصور
imaginativeness U تصور
concepts U تصور ها
tablature U تصور
supposal U تصور
presumption U تصور
presumptions U تصور
imagine U تصور کردن
inconceivable U تصور نکردنی
ween U تصور کردن
plotted U رسم تصور
imaginative faculty U قوه تصور
to get the idea U تصور کردن
stereotyping U تصور قالبی
if U فرض تصور
ideate U تصور کردن
inconceivable U تصور ناپذیر
conceivable U تصور کردنی
plot U رسم تصور
imagined U تصور کردن
visionaries U تصور غیرعملی
concepts U تصور کلی
misconception U تصور غلط
visionary U تصور غیرعملی
stereotype U تصور قالبی
stereotypes U تصور قالبی
image force U قوه تصور
whirligig U تصور واهی
misconceptions U تصور غلط
plots U رسم تصور
concept U تصور کلی
to picture to oneself U تصور کردن
prefiguration U تصور قبلی
image U تصور خیالی
image U تصور سیما
images U تصور خیالی
images U تصور سیما
supposing U تصور کردن
imagines U تصور کردن
picturing U تصور وصف
pictures U تصور وصف
pictured U تصور وصف
picture U تصور وصف
public image U تصور عمومی
psychological make up U تصور باطنی
the power of imagination U قوه تصور
to form a notion U تصور کردن
trow U تصور کردن
supposes U تصور کردن
suppose U تصور کردن
fancying U تصور کردن
fancied U تصور کردن
conceptive U تصور کننده
conceivability U قابلیت تصور
vision U خیال تصور
legal fiction U تصور حقوقی
visions U خیال تصور
fancies U تصور کردن
imagining U تصور کردن
fanciest U تصور کردن
phantasm U تصور خام
fancy U تصور کردن
poetical imagination U تصور شاعرانه
coneive U تصور کردن
prefigured U از پیش تصور کردن
prefigures U از پیش تصور کردن
imaginably U بطور قابل تصور
prefigure U از پیش تصور کردن
prefiguring U از پیش تصور کردن
porenotion U تعصب بلا تصور
ideologist U متخصص علم تصور
prejudication U تصدیق بلا تصور
prejudgment U تصدیق بلا تصور
preconceive U قبلا تصور کردن
porenotion U تصور پیش از وقت
pejudgement U تصدیق بلا تصور
misconceive U تصور غلط کردن
inconceivably U بطور غیرقابل تصور
inconceivability U غیرقابل تصور بودن
to from an idea of something U چیزیرا تصور کردن
incogitable U غیر قابل تصور
idealization U تطبیق یا تطابق با تصور
supposable U تصور کردنی مفروض
preconceptions U تصدیق بلا تصور
gimcrack U تصور واهی نخودهراش
preconception U تصدیق بلا تصور
imaginative U دارای قوه تصور زیاد
prefiguration or prefigurement U تشبیه از پیش تصور قبلی
conceptualize U تصور یا اندیشه چیزی راکردن
i imagine he is my friend U من تصور میکنم او دوست من است
i imagine him to be my friend U من تصور میکنم که او دوست من است
idealistically U از روی اعتقاد به تصور وخیال
idealism U خیال پرستی مسلک اصالت تصور
anthropomorphism U تصور شخصیت انسانی برای چیزی
ideally U بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
approving U تصور اینکه چیزی خوب است
tabula rasa U فکر ساده وبدون تصور اطفال
approve U تصور اینکه چیزی خوب است
approves U تصور اینکه چیزی خوب است
idegraphy U علامت نویسی نمایش فکر یا تصور با نشان
lycanthrope U کسی که تصور میکند گرگ شده است
lycanthropy U تصور این که شخصی تبدیل به گرگ شده
i have no idea of that U هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
think little of <idiom> U تصور اینکه چیزی یا کسی مهم یا باارزش است
material theory of heat U پندار مادیت نسبت بگرما تصور اینکه گرما ماده است
frame U بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
MIP mapping U روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
graphics U در کامپیوتر که دستورات نرم افزاری را به سگنالهای الکتریکی تبدیل می کنند که گرافیک را روی صفحه تصور متصل نشان میدهد
uncharged U پر نشده
unbowed U خم نشده
infinity U حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
ignisfatuus U روشنایی شبانه بر روی زمینهای باتلاقی که تصور میرفت ازاحتراق گازهای باتلاقی بوجودمیاید
unevaluated <adj.> U ممیزی نشده
unaccommodated U فراهم نشده
unexploded U منفجر نشده
the date was not specified U نشده بود
untested <adj.> U ارزیابی نشده
tenantless U اشغال نشده
unaudited <adj.> U ممیزی نشده
unaccomplished U انجام نشده
undirected U هدایت نشده
unexamined <adj.> U ممیزی نشده
unbowed U سر کوب نشده
uncleared U ترخیص نشده
uncoditioned U قطعی نشده
uninspected <adj.> U ممیزی نشده
uncircumcised U ختنه نشده
uncoditioned U شرط نشده
untested <adj.> U ممیزی نشده
undeeded U در سندقید نشده
unbacked U رام نشده
undefined U تعریف نشده
unchecked <adj.> U ممیزی نشده
unissued <adj.> U توزیع نشده
unverified <adj.> U امتحان نشده
unverified <adj.> U ارزیابی نشده
inextinct U نیست نشده
inedited U چاپ نشده
inedited U منتشر نشده
increate U افریده نشده
undisiplined U تربیت نشده
unverified <adj.> U ممیزی نشده
in sheets U صحافی نشده
in quires U صحافی نشده
imperforate U منگنه نشده
innascible U زایده نشده
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com