English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
settle U تصفیه کردن سازش کردن
settles U تصفیه کردن سازش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
live up to <idiom> U طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
put-up U برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put up U برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
compounded U سازش کردن
to a oneself to U سازش کردن
agree U سازش کردن
compound U سازش کردن
meet U سازش کردن
comported U سازش کردن
meets U سازش کردن
comporting U سازش کردن
compromis U سازش کردن
comport U سازش کردن
comports U سازش کردن
come to terms U سازش کردن
assimilating U سازش کردن
assimilates U سازش کردن
agreeing U سازش کردن
compounds U سازش کردن
assimilated U سازش کردن
assimilate U سازش کردن
agrees U سازش کردن
to try out U خوب ازمایش کردن کاملاازمودن تصفیه کردن گداختن
meet half way U مصالحه کردن سازش کردن
brooked U تحمل کردن سازش کردن
brooks U تحمل کردن سازش کردن
brooking U تحمل کردن سازش کردن
brook U تحمل کردن سازش کردن
clean up U عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up U عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
to agree on something U سازش کردن با چیزی
to come to an understanding U پیدا کردن سازش پیداکردن
urbanises U صاف کردن تصفیه کردن
establish U تصدیق کردن تصفیه کردن
urbanising U صاف کردن تصفیه کردن
urbanize U صاف کردن تصفیه کردن
urbanised U صاف کردن تصفیه کردن
establishes U تصدیق کردن تصفیه کردن
settle U واریز کردن تصفیه کردن
puriform U پاک کردن تصفیه کردن
urbanizing U صاف کردن تصفیه کردن
etherealize U اسمانی کردن تصفیه کردن
settles U واریز کردن تصفیه کردن
establishing U تصدیق کردن تصفیه کردن
urbanizes U صاف کردن تصفیه کردن
urbanized U صاف کردن تصفیه کردن
to a upon U تصفیه کردن
to pay out U تصفیه کردن
refine U تصفیه کردن
tries U تصفیه کردن
try U تصفیه کردن
refines U تصفیه کردن
rarefy U تصفیه کردن
to set at rest U تصفیه کردن
accords U تصفیه کردن
calcine U تصفیه کردن
administering U تصفیه کردن
administered U تصفیه کردن
administer U تصفیه کردن
compound U تصفیه کردن
administers U تصفیه کردن
to pay off U تصفیه کردن
smeet U تصفیه کردن
compounded U تصفیه کردن
accord U تصفیه کردن
accorded U تصفیه کردن
sublimated U تصفیه کردن
compounds U تصفیه کردن
rarify U تصفیه کردن
reconciles U تصفیه کردن
clarifying U تصفیه کردن
accommodate U تصفیه کردن
puriform U تصفیه کردن
rectify U تصفیه کردن
sublimates U تصفیه کردن
accommodated U تصفیه کردن
filter U تصفیه کردن
clarify U تصفیه کردن
reconciling U تصفیه کردن
reconcile U تصفیه کردن
sublimating U تصفیه کردن
clarifies U تصفیه کردن
depurate U تصفیه کردن
accommodates U تصفیه کردن
sublimate U تصفیه کردن
filters U تصفیه کردن
rectified U تصفیه کردن
rectifies U تصفیه کردن
check out U تصفیه حساب کردن
air refining U با هوا تصفیه کردن
chasten U تصفیه وتزکیه کردن
settle U تصفیه حساب کردن
acquit U پرداختن و تصفیه کردن
to make odds even U اختلافات را تصفیه کردن
chastens U تصفیه وتزکیه کردن
chastening U تصفیه وتزکیه کردن
acquits U پرداختن و تصفیه کردن
acquitting U پرداختن و تصفیه کردن
chastened U تصفیه وتزکیه کردن
purifies U تصفیه کردن پالودن
purifying U تصفیه کردن پالودن
settles U تصفیه حساب کردن
refine U تصفیه کردن پالودن
purify U تصفیه کردن پالودن
refines U تصفیه کردن پالودن
age harden U تصفیه کردن عمل اوردن
adjusts U تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusting U تصفیه نمودن تنظیم کردن
smelt U تصفیه کردن گداخته شدن
smelts U تصفیه کردن گداخته شدن
accommodated U وفق دادن تصفیه کردن
accommodates U وفق دادن تصفیه کردن
smelted U تصفیه کردن گداخته شدن
to pay up U حساب پس از افت را تصفیه کردن
accommodate U وفق دادن تصفیه کردن
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
adaptable organism U موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
pattinsonprocess U عمل پاک کردن سرب از سیم تصفیه سرب
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
acclimatization U سازش
complot U سازش
compromis U سازش
adaptation U سازش
amicable settlement U سازش
peaceful settlement U سازش
compatibility U سازش
adaptations U سازش
agreement U سازش
compromise U سازش
mise U سازش
keeping U سازش
compromising U سازش
compromises U سازش
agreements U سازش
compatibility U سازش پذیری
acclimatization U سازش با محیط
adaptability U سازش پذیری
coldigor U سازش با سرما
conformation U سازش توافق
adaption U توافق سازش
adaptation U توافق سازش
unity U سازش سازگاری
union U اتحاد سازش
adaptableness U سازش مناسبت
unions U اتحاد سازش
adaptations U توافق سازش
collusion U سازش هم نیرنگ
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
adaptability U قابلیت توافق و سازش
accommodations U سازش با مقتضیات محیط
accommodation U سازش با مقتضیات محیط
to come to terms U سازش یا موافقت پیداکردن
voluntary partition U افراز با رضایت یا سازش طرفین
acclimation U اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
modernism U نو گرایی سازش دادن عقاید قدیم باافکار جدید
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com