Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
deforce
U
تصرف عدوانی کردن
disseise
U
تصرف عدوانی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
forceble entry and detainer
U
تصرف عدوانی
forcible entry and detainer
U
تصرف عدوانی
abate
U
غصب یا تصرف عدوانی
abating
U
غصب یا تصرف عدوانی
abates
U
غصب یا تصرف عدوانی
abated
U
غصب یا تصرف عدوانی
redisseinsin
U
اعاده تصرف عدوانی
forcible de ainer
U
ضبط یا تصرف عدوانی
forcible entry and detainer
U
ید عدوانی
forcible
U
عدوانی
unjust
U
عدوانی
forcible entry
U
ورود عدوانی
deflower
U
تصرف کردن
deflowered
U
تصرف کردن
come into
U
تصرف کردن
grabs
U
تصرف کردن
grabbing
U
تصرف کردن
to get possession of
U
تصرف کردن
to come to
U
تصرف کردن
hold
U
تصرف کردن
occupies
U
تصرف کردن
occupy
U
تصرف کردن
occupying
U
تصرف کردن
to come into
U
تصرف کردن
take possession of
U
تصرف کردن
to take possession of
U
تصرف کردن
grabbed
U
تصرف کردن
grab
U
تصرف کردن
glom on to
U
تصرف کردن
occupations
U
تصرف کردن
occupation
U
تصرف کردن
seizes
U
تصرف کردن
seize
U
تصرف کردن
put in possession
U
تصرف کردن
deflowering
U
تصرف کردن
deflowers
U
تصرف کردن
seized
U
تصرف کردن
holds
U
تصرف کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
holds
U
جا گرفتن تصرف کردن
dispossessing
U
از تصرف محروم کردن
dispossesses
U
از تصرف محروم کردن
dispossessed
U
از تصرف محروم کردن
deforce
U
تصرف غاصبانه کردن
dispossess
U
از تصرف محروم کردن
hold
U
جا گرفتن تصرف کردن
regains
U
دوباره تصرف کردن
regain
U
دوباره تصرف کردن
regained
U
دوباره تصرف کردن
regaining
U
دوباره تصرف کردن
capturing
U
تصرف کردن ربایش
captures
U
تصرف کردن ربایش
capture
U
تصرف کردن ربایش
possess
U
تصرف کردن دارا بودن
possesses
U
تصرف کردن دارا بودن
secures
U
تصرف کردن گرفتن هدف
secure
U
تصرف کردن گرفتن هدف
preoccupy
U
از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupies
U
از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupying
U
از پیش اشغال یا تصرف کردن
possessing
U
تصرف کردن دارا بودن
seizes
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
evictions
U
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
eviction
U
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
occupying
U
تصرف کردن سرگرم کردن
conquers
U
فتح کردن تصرف کردن
to enter
U
ضبط کردن تصرف کردن
occupy
U
تصرف کردن سرگرم کردن
conquer
U
فتح کردن تصرف کردن
occupies
U
تصرف کردن سرگرم کردن
conquering
U
فتح کردن تصرف کردن
escheat
U
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
use and occupation
U
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
occupations
U
تصرف
right of possession
U
حق تصرف
occupations
U
حق تصرف
occupation
U
تصرف
arrangements
U
تصرف
seizures
U
تصرف
seizure
U
تصرف
lien
U
حق تصرف
possessorship
U
تصرف
occupancy
U
تصرف
arrangement
U
تصرف
keeping
U
تصرف
acquest
U
تصرف
originality
U
تصرف
possession
U
تصرف
occupation
U
حق تصرف
possession
U
ید تصرف
tenure
U
تصرف
priority
U
سبق تصرف
right of lien
U
حق تصرف وثیقه
re entry
U
اعاده تصرف
occupation
U
اشغال تصرف
seizin
U
تصرف مطلق
inhabitancy
U
تصرف حق سکنی
seisin
U
تصرف املاک
re-entry
U
اعاده تصرف
figuration
U
ترکیب تصرف
possesses
U
در تصرف داشتن
possessing
U
در تصرف داشتن
prepossession
U
تصرف قبلی
seizing
U
تصرف توقیف
modification
U
تصرف در معنی
lien
U
حق تصرف وثیقه
possessory right
U
حق تصرف یا مالکیت
seizin
U
تصرف املاک
priorities
U
سبق تصرف
tenability
U
قابلیت تصرف
vesture
U
تصرف اراضی
seizor
U
تصرف کننده
restitution
U
اعاده تصرف
occupations
U
اشغال تصرف
possess
U
در تصرف داشتن
larceny
U
تصرف غیرقانونی
seisin
U
تصرف مطلق
tenendum
U
مدت تصرف
interpolating
U
دخل و تصرف در سند
tenements
U
هر چیز قابل تصرف
orinality
U
قوه انشا تصرف
to hold in fee
U
تصرف مطلق داشتن در
interpolated
U
دخل و تصرف در سند
possession by title of ownership
U
تصرف به عنوان مالکیت
usucaption
U
تصرف بلا معارض
interpolates
U
دخل و تصرف در سند
tenement
U
هر چیز قابل تصرف
disposable income
U
درامد قابل تصرف
mere right
U
حق مالکیت بدون تصرف
interpolate
U
دخل و تصرف در سند
expropriator
U
سلب تصرف کننده
suppliant
U
خواهان دعوی اعاده تصرف
reduction into possession
U
از قوه به فعل دراوردن تصرف
tenruial
U
وابسته بمدت تصرف یااجاره
vested in possession
U
واگذاری مال تحت تصرف
ejectment
U
حق تصرف ملک ومطالبه خسارت
land control operation
U
عملیات تصرف اماجهای زمینی
personal disposable income
U
درامد قابل تصرف شخصی
lien
U
حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
hold down
U
برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
misappropriation of public property
U
تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
knight service
U
تصرف مجانی ملک دربرابرخدمت نظامی
p is nine points of the law
U
تصرف شرط عمده مالکیت است
deflorate
U
تصرف شده بکارت ازدست داده
hold down
U
نصرف به عنوان مالکیت تصرف مالکانه
things in possession
U
اموالی که بالفعل در تصرف شخص هستند
chose in action
U
حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
feudality
U
تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
occupation
U
حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
occupations
U
حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
catches
U
ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
lien
U
حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
prescription
U
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
prescriptions
U
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
copyhold
U
تصرف زمین بموجب رونوشت صورتی که درمحکمه ارباب تیول تنظیم میش
waste
U
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
wastes
U
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
waste of manor
U
اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند
things in action
U
اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
prior possession
U
تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
disposable personal income
U
درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
wife's equity
U
عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
captured
U
تصرف شده اغتنامی دستگیر شده
reputed owner
U
در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است
term
U
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
termed
U
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
terming
U
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
tenable
U
قابل مدافعه قابل تصرف
hold over
U
به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
the house is in my possession
U
خانه در تصرف من است خانه در دست من است
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com