English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
commander's concept U تدبیر فرمانده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
commander's concept U تدبیر عملیاتی فرمانده
Other Matches
skipper U فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skippered U فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skippering U فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skippers U فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
section chief U فرمانده رسد فرمانده قبضه
army commander U فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
commander U فرمانده یکان ناخدا سوم فرمانده سوم ناو
commanders U فرمانده یکان ناخدا سوم فرمانده سوم ناو
blue commander U فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
convoy commodore U فرمانده ستون دریایی فرمانده کاروان دریایی
chalk commander U فرمانده سریال حرکت هوایی فرمانده سریال بار هوایی
commandant of marine corps U فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
scheme U تدبیر
brassy U بی تدبیر
make do U تدبیر
resourcefulness U با تدبیر
gimmicks U تدبیر
gimmick U تدبیر
prudentially U با تدبیر
rede U تدبیر
imprudent U بی تدبیر
machination U تدبیر
brassiest U بی تدبیر
schemed U تدبیر
devisal U تدبیر
counsels U تدبیر
politic U با تدبیر
counselled U تدبیر
counseled U تدبیر
schemes U تدبیر
brassier U بی تدبیر
counselling U تدبیر
shiftily U با تدبیر
policy U تدبیر
plans U تدبیر
experiments U تدبیر
experimenting U تدبیر
experimented U تدبیر
experiment U تدبیر
policies U تدبیر
measure U تدبیر
plan U تدبیر
contraptions U تدبیر
counsel U تدبیر
arrangement U تدبیر
contraption U تدبیر
arrangements U تدبیر
contrivances U تدبیر
shiftiness U تدبیر
contrivance تدبیر
contrivable U تدبیر کردنی
concept of operations U تدبیر عملیات
concept of operation U تدبیر عملیاتی
mismanagement U سوء تدبیر
meditate U تدبیر کردن
shifty U با ابتکار با تدبیر
treatment U تدبیر در ازمایشها
contriving U تدبیر کردن
contrives U تدبیر کردن
contrive U تدبیر کردن
meditating U تدبیر کردن
meditates U تدبیر کردن
meditated U تدبیر کردن
contrived U تدبیر کردن
general concepts U تدبیر عمومی
designs U تدبیر قصد
devise U تدبیر کردن
devised U تدبیر کردن
devises U تدبیر کردن
home economics U تدبیر منزل
devising U تدبیر کردن
compass U تدبیر کردن
design U تدبیر قصد
plans U تدبیر اندیشه
treatments U تدبیر در ازمایشها
household economy U تدبیر منزل
resourc U تدبیر کاردانی
plan U تدبیر اندیشه
manoeuver U تدبیر بکار بردن
tactical concept U تدبیر عملیات تاکتیکی
tactician U با تدبیر متخصص فنون جنگی
concept U تدبیر روش اجرای یک چیز
concepts U تدبیر روش اجرای یک چیز
manipulation U دست زنی تدبیر استادی
management U مدیریت وریاست حسن تدبیر
managements U مدیریت وریاست حسن تدبیر
tacticians U با تدبیر متخصص فنون جنگی
i am nat my last shifts U اخرین وسیله یا تدبیر من اینست
machinate U نقشه کشیدن تدبیر کردن
oldman U فرمانده کل
commanders U فرمانده
commander of d. U فرمانده
chief U فرمانده
chiefs U فرمانده
imperator U فرمانده
commander in chief U فرمانده کل
commander in chief U فرمانده کل
commander U فرمانده
commandant U فرمانده
generalissimo U فرمانده کل
generalissimos U فرمانده کل
commander-in-chief U فرمانده کل
commanders-in-chief U فرمانده کل
commandants U فرمانده
outmanoeuvres U در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
strategic concept U تدبیر یا خط مشی عملیات استراتژیکی یا ملی
outmaneuvred U در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvring U در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvred U در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvre U در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmaneuvres U در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmaneuvring U در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
exercise commander U فرمانده مانور
skippers U فرمانده ناو
flight leader U فرمانده پرواز
skipper U فرمانده ناو
skippered U فرمانده ناو
skippering U فرمانده ناو
fleet commander U فرمانده ناوگان
hetman U فرمانده لهستانی
regiment commander U فرمانده هنگ
drum majors U فرمانده طبالان
brigadiers U فرمانده تیپ
prefect U رئیس فرمانده
commandant U افسر فرمانده
officer in tactical command U فرمانده تاکتیکی
territorial commander U فرمانده سرزمینی
commandants U افسر فرمانده
sector commander U فرمانده ناحیه
admiral U امیرالبحر فرمانده
admirals U امیرالبحر فرمانده
drum major U فرمانده طبالان
prefects U رئیس فرمانده
platoon leader U فرمانده دسته
penteconter U فرمانده پنجاه تن
pendragon U فرمانده کل قوا
brigadier U فرمانده تیپ
divisional officer U فرمانده یگان
leader U فرمانده دسته
chevroner U فرمانده گروه
captains U فرمانده هواپیما
captaining U فرمانده هواپیما
captained U فرمانده هواپیما
brigade commander U فرمانده تیپ
captains U فرمانده ناو
leader U راهنما فرمانده
battalion commander U فرمانده گردان
governors U حکمران فرمانده
battery commander U فرمانده اتشبار
governor U حکمران فرمانده
army commander U فرمانده ارتش
leaders U راهنما فرمانده
captaining U فرمانده ناو
leaders U فرمانده دسته
captain U فرمانده ناو
captain U فرمانده هواپیما
company commander U فرمانده گروهان
commanding officers U افسر فرمانده
corps commander U فرمانده سپاه
captained U فرمانده ناو
commanding officer U افسر فرمانده
division commander U فرمانده لشگر
chief of boat U فرمانده قایق
contraption U تدبیر [اختراع] [ابتکار] [اسباب عجیب و غریب]
warlord U فرمانده ارتشی فرمانروا
commodores U فرمانده پایگاه هوایی
commodore U افسر فرمانده دریایی
commodore U فرمانده یکان هوایی
commodores U فرمانده یکان هوایی
commodores U افسر فرمانده دریایی
executive order U فرمانده دوم ناو
official visit U بازدید رسمی فرمانده
chief of naval operations U فرمانده عملیات دریایی
personal staff U ستاد خصوصی فرمانده
phylarch U فرمانده سواره نظام
privateer U فرمانده کشتی بازرسی
commission pennant U پرچم فرمانده ناو
commander in chief U فرمانده کل قوا سر فرماندهی
sea captain U فرمانده نیروی دریایی
section leader U فرمانده رسد یا جوخه
alternate command authority U افسر جانشین فرمانده
flag captain U فرمانده ناو سرفرماندهی
commodore U فرمانده پایگاه هوایی
sector commander U فرمانده ناحیه پدافند هوایی
tactical air commander U فرمانده نیروی هوایی تاکتیکی
drillmaster U فرمانده تمرین نظامی سردسته
area air defense commander U فرمانده منطقه پدافند هوایی
division officer U فرمانده قسمت افسر رسته
constable of france U فرمانده کل قوادرغیاب پادشاهان پیشین فرانسه
commander's guidance U دستورالعمل فرماندهی راهنمای طرح ریزی فرمانده
leader U هادی راهنما فرمانده گروه یا یکان کوچک
leaders U هادی راهنما فرمانده گروه یا یکان کوچک
budget item U اقلامی که به دستور فرمانده قیمت ان ازبودجه یکان کسر میشود
warlock U جادوگر مرد که فرمانده زنان جادوگر است
visit of courtesy U بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
support command U فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
task unit U نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
air defense commander U فرماندهی پدافند هوایی فرمانده پدافند هوایی یک منطقه
rear commodore U سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
planning guidance U راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com