Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cash discount
U
تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
due date
U
موعد مقرر
default
U
در موعد مقرر
agreed time
U
موعد مقرر
relevant time
U
موعد مقرر
defaulted
U
در موعد مقرر
defaulting
U
در موعد مقرر
defaults
U
در موعد مقرر
anticipation
U
سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
to be due
U
مقرر بودن
[موعد بودن]
dear bought
U
جنس گران خریداری شده خریداری به قیمت گران
proportional tax
U
مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
demurrage
U
جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
contractual interest
U
بهره کل وامی که وام گیرنده باید به وام دهنده بپردازد
deadline
U
موعد
dates
U
موعد
date
U
موعد
maturity
U
موعد
date of maturity
U
موعد
deadlines
U
موعد
maturity date
U
موعد
purchases
U
خریداری
buying
U
خریداری
purchased
U
خریداری
acquistion
U
خریداری
purchase
U
خریداری
date of payment
U
موعد پرداخت
expired
U
گذشته از موعد
overdue
U
گذشتن موعد
to fall due
U
موعد رسیدن
overdue
U
موعد رسیده
premature
U
پیش از موعد
date of maturity
U
موعد پرداخت
purchased
U
خریداری کردن
redemption
U
خریداری و ازادسازی
irredeemable
U
غیرقابل خریداری
purchases
U
خریداری کردن
purchasable
U
قابل خریداری
date of acquisition
U
تاریخ خریداری
boughten
U
خریداری شده
purchase
U
خریداری کردن
mature
U
به موعد چیزی رسیدن
due
U
بدهی موعد پرداخت
schedule date
U
موعد طبق برنامه
maturity
U
وعده یا موعد پرداخت
overdue
U
از موعد گذشته منقضی
matures
U
به موعد چیزی رسیدن
shareware
U
نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
purchases
U
خرید خریداری کردن
achate
U
اشیاء خریداری شده
purchased
U
خرید خریداری کردن
affordable
قابل تهیه و خریداری
purchase
U
خرید خریداری کردن
irredeemable
U
غیر قابل خریداری
lutes
U
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lute
U
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
premature labour
U
زاییمان پیش از موعد طبیعی
reddendum
U
موعد یا مهلت پرداخت اجاره
fall due
U
فرارسیدن موعد پرداخت دین
date on which a bill falls due
U
موعد پرداخت برات یا سفته
write
U
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
writes
U
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil
U
روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
bought
U
خریداری کردن بدست اوردن
to drink in with ones eyes
U
بچشم خریداری نگاه کردن
typefaces
U
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typeface
U
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
To look fondly at someone .
U
با نظر خریداری بکسی نگاه کردن
the bill has come to maturity
U
موعد پرداخت برات منقضی شده است
graphics
U
کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
qualifying shares
U
سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
instructions
U
مقرر
instruction
U
مقرر
regular
U
مقرر
statutory law
U
مقرر
statutory
U
مقرر
regulars
U
مقرر
due
U
مقرر
prescript
U
مقرر شده
provides
U
مقرر داشتن
thetical
U
مقرر معین
thetic
U
مقرر معین
governs
U
مقرر داشتن
adjudge
مقرر داشتن
courier station
U
مقرر پیک
governed
U
مقرر داشتن
provision
U
مقرر کردن
govern
U
مقرر داشتن
regular
U
معین مقرر
provide
U
مقرر داشتن
enactive
U
مقرر دارنده
regulars
U
معین مقرر
standards
U
مقرر قانونی
due
U
لازم مقرر
pass a resolution
U
مقرر داشتن
standard
U
مقرر قانونی
statutory
U
قانونی مقرر
deferred expense
U
هزینههای پیش بینی شدهای که هنوز موعد پرداختشان نرسیده است
gold import point
U
حالتی است که کشور خریداری کننده کالابه جای ارز یا پول
assigns
U
مقرر داشتن گماشتن
assigning
U
مقرر داشتن گماشتن
foreordinate
U
از پیش مقرر کردن
preordain
U
قبلا مقرر داشتن
exceed the deadline
U
گذشتن از مهلت مقرر
assigned
U
مقرر داشتن گماشتن
in time
<idiom>
U
قبل از ساعت مقرر
assign
U
مقرر داشتن گماشتن
by work
U
کار غیر مقرر
code
U
قانون قاعده مقرر
foreordain
U
از پیش مقرر کردن
adjudging
U
مقرر داشتن دانستن
adjudges
U
مقرر داشتن دانستن
adjudged
U
مقرر داشتن دانستن
underwriters
U
صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
underwriter
U
صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
awarding
U
مقرر داشتن اعطا کردن
resolve
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
award
U
مقرر داشتن اعطا کردن
The deadline is coming closer.
U
مهلت مقرر نزدیکتر می شود.
resolves
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
awarded
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awards
U
مقرر داشتن اعطا کردن
standard
U
عیار قانونی استاندارد مقرر
standards
U
عیار قانونی استاندارد مقرر
register
U
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering
U
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers
U
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
The prescribed time - limit expires tomorrow .
U
مهلت مقرر فردا منقضی می شود
avouch
U
مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
To meet a deadline .
U
تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
essoin
U
بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
appliance computer
U
سیستم کامپیوتری آماده اجرا که خریداری میشود و به سرعت برای یک منظور کاربردی قابل استفاده است
deleted
U
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting
U
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes
U
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete
U
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
over crowding
U
تعداد ساکنین از میزانی که قانون مسکن مقرر داشته است
embedded code
U
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
last in , first out
U
اولین خروج از اخرین ورود فروش کالا از اخرین دسته کالای خریداری شده
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there.
U
شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
treasury bond
U
سند قرضه خریداری شده اوراق قرضه خزانه
cost of goods purchased
U
قیمت تمام شده کالای خریداری شده
volume discount
U
تخفیف
concession
U
تخفیف
discounting
U
تخفیف
relaxation
U
تخفیف
discounts
U
تخفیف
damping
U
تخفیف
commissioning
U
تخفیف
discounted
U
تخفیف
allayment
U
تخفیف
refraction
U
تخفیف
mitigation
U
تخفیف
clemency
U
تخفیف
assuagement
U
تخفیف
slake
U
تخفیف
attenuation
U
تخفیف
slaked
U
تخفیف
slakes
U
تخفیف
rebate
U
تخفیف
alleviation
U
تخفیف
rebates
U
تخفیف
abatement
U
تخفیف
reductions
U
تخفیف
commission
U
تخفیف
discount
U
تخفیف
reduction
U
تخفیف
commissions
U
تخفیف
immitigable
U
تخفیف ناپذیر
commutation
U
تخفیف جرم
remission
U
گذشت تخفیف
commutability
U
تخفیف پذیری
trade discount
U
تخفیف تجاری
commmute
U
تخفیف دادن
trade discount
U
تخفیف صنفی
slashes
U
تخفیف زیاددادن
incommutably
U
یا تخفیف داد
incommutable
U
تخفیف ناپذیر
remits
U
تخفیف دادن
incommutability
U
تخفیف ناپذیری
alleviator
U
تخفیف دهنده
bank discount
U
تخفیف بانکی
relaxation of penultis
U
تخفیف جرایم
commute
U
تخفیف دادن
commuted
U
تخفیف دادن
remissive
U
تخفیف دهنده
relax
U
تخفیف یافتن
relaxes
U
تخفیف یافتن
relieve
U
تخفیف دادن
relieves
U
تخفیف دادن
relieving
U
تخفیف دادن
remit
U
تخفیف دادن
unmitigated
U
تخفیف نیافته
remitted
U
تخفیف دادن
relaxing
U
تخفیف یافتن
remitting
U
تخفیف دادن
cash discount
U
تخفیف نقدی
commutes
U
تخفیف دادن
commuting
U
تخفیف دادن
quantity discount
U
تخفیف کلی
quantity discount
U
میزان تخفیف
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com