Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The date of the meeting has been advanced.
U
تاریخ جلسه جلو افتاده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sederunt
U
جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
backdating
U
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdated
U
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdate
U
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdates
U
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
for two weeks
U
جلسه دوهفته پس افتاد جلسه را به دوهفته بعدموکول کردند
antedated
U
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedate
U
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates
U
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
martyrology
U
تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
antedated cheque
U
چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
behind the times
<idiom>
U
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
date
U
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
hagiology
U
تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
dates
U
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
prehistory
U
ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
protohistory
U
تاریخ ماقبل تاریخ
meeting
U
جلسه
meetings
U
جلسه
sitting
U
جلسه
sittings
U
جلسه
meets
U
: جلسه
meet
U
: جلسه
sessions
U
جلسه
session
U
جلسه
seance
U
جلسه
chairman
U
رئیس جلسه
court session
U
جلسه دادگاه
minute
U
صورت جلسه
minutes
U
صورت جلسه
chairperson
U
رئیس جلسه
chairpersons
U
رئیس جلسه
reunion
U
تجدید جلسه
reunions
U
تجدید جلسه
agendas
U
دستور جلسه
chairmen
U
رئیس جلسه
public session
U
جلسه علنی
in the meeting of d may
U
در جلسه سوم می
special session
U
جلسه مخصوص
meetings
U
انجمن جلسه
order of the day
U
دستور جلسه
general meeting
U
جلسه عمومی
meeting
U
انجمن جلسه
agenda
U
دستور جلسه
nonresident
U
غیرحاضر در جلسه
convocation
U
جلسه عمومی دانشجویان
stags
U
جلسه یا مهمانی مردانه
record
U
صورت جلسه سابقه
The meeting was postponed.
U
جلسه را عقب انداختند
marathons
U
جلسه گروهی طولانی
marathon
U
جلسه گروهی طولانی
convocations
U
جلسه عمومی دانشجویان
convene
U
تشکیل جلسه دادن
convenes
U
تشکیل جلسه دادن
convening
U
تشکیل جلسه دادن
convened
U
تشکیل جلسه دادن
protocol
U
صورت جلسه ازمایش
protocol
U
صورت جلسه کنفرانس
protocols
U
صورت جلسه ازمایش
spectators
U
مستمعین جلسه دادگاه
stag
U
جلسه یا مهمانی مردانه
bull session
U
جلسه محاوره ومرور
walkout
U
اعتصاب ,ترک جلسه
protocols
U
صورت جلسه کنفرانس
to hold a meeting
U
جلسه منعقد کردن
walkouts
U
اعتصاب ,ترک جلسه
to hold a session
U
جلسه منعقد کردن
work out
U
برنامه یک جلسه تمرین
rehearing
U
جلسه دادرسی مجدد
special session
U
جلسه فوق العاده
sitting in camera
U
جلسه غیر علنی
cabinet council
U
جلسه هیات وزیران
private session
U
جلسه غیر علنی
seance
U
جلسه احضارارواح وغیره
seance
U
جلسه احضار روح
sitting in camera
U
جلسه خصوصی دادگاه
the house went into secret session
U
مجلس جلسه سری
to sit
U
درباره موضوعی جلسه کردن
critique
U
جلسه انتقاد بعد ازعملیات
proces verbal
U
صورت جلسه نشست نامه
preside
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presided
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presides
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presiding
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
critiques
U
جلسه انتقاد بعد ازعملیات
open the meeting
U
رسمیت جلسه را اعلام کردن
adjournment
U
احاله رسیدگی به جلسه بعد
Those who attended the meeting.
U
کسانیکه در جلسه حاضر بودند
critic report
U
گزارش نتیجه جلسه انتقاد
adjournments
U
احاله رسیدگی به جلسه بعد
minute
U
خلاصه ساختن صورت جلسه نوشتن
committee
U
هیئت بررسی انجمن جلسه خصوصی
master of ceremonies
U
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
committees
U
هیئت بررسی انجمن جلسه خصوصی
masters of ceremonies
U
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
call a metting
U
تعیین وقت و دعوت برای جلسه
seminars
U
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
seminar
U
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
the rules of protocol
U
قوانین قرارداد
[صورت جلسه کنفرانس]
briefings
U
جلسه توجیهی خلاصه کردن دستورات و گزارشات
briefing
U
جلسه توجیهی خلاصه کردن دستورات و گزارشات
quorum
U
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
hansardize
U
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
convoke
U
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
agenda
U
لیست کارهایی که میبایست در جلسه به انهارسیدگی شود
agendas
U
لیست کارهایی که میبایست در جلسه به انهارسیدگی شود
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting.
U
من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
to call a meeting of the board of directors
U
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
To conduct a meeting in an orderly manner.
U
جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
unassuming
U
افتاده
whacked
U
از پا افتاده
archaic
<adj.>
U
از مد افتاده
old fashioned
U
از مد افتاده
footworn
U
از پا افتاده
the meshes of a sieve mesh
U
در هم افتاده
crest fallen
U
افتاده
elliptic
U
افتاده
old hat
U
از مد افتاده
downfallen
U
افتاده
fallen
U
افتاده
low
U
افتاده
whacked
<adj.>
U
از پا افتاده
ripest
U
جا افتاده
ripe
U
جا افتاده
mellows
U
جا افتاده
mellowing
U
جا افتاده
out of date
U
از مد افتاده
modest
U
افتاده
meek
U
افتاده
mellow
U
جا افتاده
mellowed
U
جا افتاده
flagging
U
افتاده
riper
U
جا افتاده
national educational computing conferenc
U
جلسه سالیانه فارغ التحصیلان علاقمند به استفاده کامپیوتر در اموزش
peremptory undertaking
U
تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
lame ducks
U
از کار افتاده
unregarded
U
ازقلم افتاده
unassertive
U
افتاده حال
copybook
U
پیشپا افتاده
old hat
U
پیش پا افتاده
installed
U
از کار افتاده
protrudent
U
بیرون افتاده
decurrent
U
پایین افتاده
deadline
U
از کار افتاده
tatty
U
پیش پا افتاده
slackest
U
جای افتاده یا شل
hors de combat
U
از کار افتاده
deadlines
U
از کار افتاده
remotely
U
دور افتاده
proleptic
U
پیش افتاده
compromised
U
به خطر افتاده
compromised
U
در خطراکتشاف افتاده
he fell prone
U
دمر افتاده
hanging gale
U
اجاره پس افتاده
demimonde
U
عقب افتاده
backrent
U
اجارهء پس افتاده
retarded
U
عقب افتاده
trite
U
پیش پا افتاده
arrear
U
بدهی پس افتاده
short of breath
U
از نفس افتاده
backs
U
بدهی پس افتاده
back
U
بدهی پس افتاده
lowliest
U
صغیر افتاده
happened
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
occurred
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
outlying
U
دور افتاده
cyma recta
U
موجی افتاده
dowm
U
از کار افتاده
lowlier
U
صغیر افتاده
with fingers interlocked
U
با انگشتان در هم افتاده
deferred credits
U
درامد پس افتاده
obsolete
U
ازکار افتاده
short winded
U
از نفس افتاده
out-of-date
<idiom>
U
از مد افتاده (دمد)
back rent
U
اجاره پس افتاده
winded
U
از نفس افتاده
backwards
U
عقب افتاده
deferred
U
عقب افتاده
lowly
U
صغیر افتاده
lame duck
U
از کار افتاده
out of order
U
از کار افتاده
nutant
U
پایین افتاده
long face
U
لب و لوچه افتاده
recluses
U
دور افتاده
obvolute
U
رویهم افتاده
ordinary
U
پیش پا افتاده
prostrated
U
بخاک افتاده
prostrate
U
بخاک افتاده
delayed
U
به تاخیر افتاده
outstanding
U
عقب افتاده
slacks
U
جای افتاده یا شل
outstandingly
U
عقب افتاده
slack
U
جای افتاده یا شل
overlapping
U
روی هم افتاده گی
overlapping
U
رویهم افتاده
outland
U
دور افتاده
jugate
U
روی هم افتاده
in register
U
روی هم افتاده
prostrates
U
بخاک افتاده
seedy
U
از کار افتاده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com