English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
near ultraviolet radiation U تابش فرابنفش نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ultraviolet radiation U تابش فرابنفش
black light U تابش فرابنفش
ultraviolet U فرابنفش
ultreaviolet spectrum U طیف فرابنفش
ultraviolet ray U اشعه فرابنفش
ultraviolet ray U اشعه ماوراء بنفش پرتو فرابنفش
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
effulgence U تابش
eradiation U تابش
radiation U تابش
erythema U تابش
fulgency U تابش
glittered U تابش
glitters U تابش
effulge U تابش
glitter U تابش
coruscation U تابش
isodose U هم تابش
phosphorogenic U تابش زا
emission U تابش
emissions U تابش
shines U تابش
radiational U تابش
glowed U تابش
radioactivity U تابش
total radiation U تابش کل
irradiation U تابش
shine U تابش
glint U تابش
brilliance U تابش
lustre U تابش
glinting U تابش
glinted U تابش
glow U تابش
glints U تابش
glows U تابش
radiation of heat U تابش
irradiating U تابش دادن
irradiates U تابش دادن
emissivity U تابش نسبی
sheen U تابش برق
cosmic radiation U تابش کیهانی
primary cosmic rays U تابش کیهانی
electromagnetic radiation U تابش الکترومغناطیسی
flashes U تابش انی
energy radiation U تابش انرژی
exciting radiation U تابش برانگیزاننده
irradiated U تابش دادن
irradiate U تابش دادن
flash U تابش انی
flashed U تابش انی
bolometri U تابش سنجی
angle of reflection U زاویه تابش
background radiation U تابش زمینه
angle of incidence U زاویه تابش
annihilation radiation U تابش نابودی
spectrum U گستره تابش
shine U فروغ تابش
candescent U تابش یاگرما
shines U فروغ تابش
fluorescence U تابش ماهتابی
cosmic rays U تابش کیهانی
irradiation U تابش دهی
soaking U تابش متعادل
anneal U پخت تابش
radiant intensity U شدت تابش
irradiancy U درخشندگی تابش
thermal radiation U تابش حرارتی
thermal emission U تابش حرارتی
lustreer U تابش فروزندگی
solarization U تابش افتاب
soft radiation U تابش نرم
radiometer U تابش سنج
radiation pattern U الگوی تابش
radiation loss U گمگشتگی تابش
radiation intensity U شدت تابش
radiation hazard U گزند تابش
radiation field U میدان تابش
radiation efficiency U راندمان تابش
radiation laws U قوانین تابش
radiation density U تراکم تابش
polarized radiation U تابش قطبیده
irradiance U درخشندگی تابش
radiation constants U ثابتهای تابش
plane of incidence U صفحه تابش
heat radiation U تابش گرما
sunshine U تابش افتاب
incidence plane U صفحه تابش
wave radiation U تابش موج
incidence angle U زاویه تابش
visible radiation U تابش مرئی
glows U التهاب تابش گداختگی
glow U التهاب تابش گداختگی
radiation of heat U انتقال گرمابوسیله تابش
flames U مشتعل شدن تابش
flame U مشتعل شدن تابش
planck's radiation law U قانون تابش پلانک
bolometric magnitude U قدر تابش سنجی
polarized electromagnetic radiation U تابش الکترومغناطیسی قطبیده
hard radiation U تابش یا پرتو سخت
opalescence U تابش قوس و قزحی
glowed U التهاب تابش گداختگی
ionizing radiation U تابش یونیزه کننده
kirchhoff radiation law U قانون تابش کیرشهف
continuous background radiation U تابش زمینهای پیوسته
ionizing radiation U تابش یون ساز
net radiation factor U ضریب تابش خالص
blackbody radiation U تابش جسم سیاه
dazzles U تابش یا روشنی خیره کننده
dazzling U تابش یا روشنی خیره کننده
dazzled U تابش یا روشنی خیره کننده
dazzle U تابش یا روشنی خیره کننده
accidentalism U اثرات تابش نورمصنوعی براشیاء
photon U تنها یک الکترون تابش شود
glare U تابش خیره کننده تشعشع
glares U تابش خیره کننده تشعشع
glared U تابش خیره کننده تشعشع
radioactive U پرتو افشان تابش دار
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
isodose U دارای تابش یا اشعه برابر هم شعاع
sunlight U تابش افتاب انعکاس نور خورشید
roentgen U واحد تابش تشعشعات یونیزه کننده
thermionic U مربوط به تابش الکترونها ازاجسام داغ
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
radiation cooling U سرد شدن توسط تابش مستقیم از سطح
roentgenography U عکس برداری بوسیله تابش اشعه مجهول
angle of incidence U زاویه بین شعاع تابش و عمود به صفحه
delayed neutrons U نوترونهای تابش شده از یک هسته برانگیخته در یک پروسه رادیواکتیو
footcandle U واحد روشنایی برابر تابش نور در یک فوت مربع
roentgenogram U عکسی که توسط تابش اشعه مجهول درست شده است
luminescence U پدیده نورافشانی جسمی پس ازقرار گرفتن درمعرض تابش اشعه
photoemissive U مادهای که در اثر روشنایی یانور از خود الکترون تابش میکند
laser [light amplification by stimulated emission of radiation] U لیزر [تقویت نور به روش گسیل القایی تابش] [فیزیک]
airglow U روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید
phototude U لوله الکترون دارای کاتد و اندکه بترتیب فوتون تابش وجذب می کنند
actinoelectric U اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
wein law U طول موج بیشترین شدت تابش حاصل از منبع جسم داغ با دمای مطلق نسبت عکس دارد
laser U هر روش تابش نور کوهرنت یا همسان توسط انرژی ذخیره شده در سیستم مولکولی یااتمی هنگام تحریک با سیگنال ورودی
lasers U هر روش تابش نور کوهرنت یا همسان توسط انرژی ذخیره شده در سیستم مولکولی یااتمی هنگام تحریک با سیگنال ورودی
rem U مقدار تابش یونیزه کننده که در صورت جذب توسط یک جسم همان تاثیرات فیزیولوژیکی را که یک رونتگن اشعه ایکس یاتابشهای گاما دارند خواهدداشت
forbye U از نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
close-ups U از نزدیک
up against <idiom> U نزدیک به
closest U نزدیک
nearby U نزدیک
foreby U نزدیک
close-up U از نزدیک
closer U نزدیک
close U نزدیک
closes U نزدیک
forbye U نزدیک
forby U از نزدیک
next door to U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
approaching U نزدیک
forthcoming U نزدیک
on the eve of U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
close aboard U نزدیک
cephalo U نزدیک به سر
caudal U نزدیک به دم
at hand U نزدیک
close by U نزدیک
hard by U نزدیک
near at hand U نزدیک
forby U نزدیک
near upon U نزدیک
fast by U نزدیک
in sight U نزدیک
vicinal U نزدیک
to gain ground upon U نزدیک
upcoming U نزدیک
near by U نزدیک
near by U نزدیک به
beside U نزدیک
proximate U نزدیک
nigh U نزدیک
adjacent U نزدیک
hand to hand U نزدیک
nearing U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
imminent U نزدیک
neared U نزدیک
near- U نزدیک
by U از نزدیک
narrowly U از نزدیک
near U نزدیک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com