Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
self explanatory
U
بی نیاز از توصیف
self-explanatory
U
بی نیاز از توصیف
self explaining
U
بی نیاز از توصیف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
LUT
U
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند توسط برنامه بدون نیاز به محاسبه هر نتیجه در صورت نیاز
cleans
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
discretionary
U
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
descriptions
U
توصیف
delineation
U
توصیف
descriptor
U
توصیف گر
qualification
U
توصیف
narration
U
توصیف
description
U
توصیف
shading
U
توصیف
characterizes
U
توصیف کردن
data descriptor
U
توصیف گر داده ها
qualifies
U
توصیف کردن
qualify
U
توصیف کردن
delineator
U
توصیف کننده
false description
U
توصیف غلط
describable
U
قابل توصیف
recommendable
U
قابل توصیف
qualifiers
U
توصیف کننده
qualifier
U
توصیف کننده
descriptions
U
توصیف تشریح
job description
U
توصیف شغلی
description
U
توصیف تشریح
qalified
U
توصیف شده
characterization
U
توصیف شخصیت
characterises
U
توصیف کردن
characterised
U
توصیف کردن
characterising
U
توصیف کردن
characterize
U
توصیف کردن
indefinable
U
توصیف نشدنی
characterizing
U
توصیف کردن
indefinably
U
توصیف نشدنی
characterized
U
توصیف کردن
indescribable
U
توصیف ناپذیر نامعلوم
task state descriptor
U
توصیف گر حالت کار
unutterably
U
غیر قابل توصیف
unutterable
U
غیر قابل توصیف
characterization
U
توصیف صفات اختصاصی
task state descriptor
U
توصیف کننده وضعیت وفیفه
termless
U
بی پایان غیر قابل توصیف
illusionism
U
نگارش یا توصیف منافر وهمی
unspeakable
U
توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
zoography
U
علم توصیف جانوران وخوی انان
ineffable
U
شخص غیر قابل توصیف نگفتنی
Religion was portrayed in a negative way.
U
دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
indescribably
U
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
ccitt v.
U
در ارتباطات داده سری ای ازاستانداردها است که خصوصیات رابط را توصیف میکند
electrographic architecture
U
[واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
Sophrosyne
U
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
The documentary tries to be truthful to the events.
U
این فیلم مستند تلاش می کند صادقانه رویدادها را توصیف کند.
unaccountable
U
غیر مسئول غیر قابل توصیف
unaccountably
U
غیر مسئول غیر قابل توصیف
need
U
نیاز
needless
U
بی نیاز
needing
U
نیاز
needed
U
نیاز
self-sufficient
U
بی نیاز
requirement
U
نیاز
self sufficing
U
بی نیاز
want
U
نیاز
demand
U
نیاز
demand
U
نیاز
need
U
نیاز
requirement
U
نیاز
demands
U
نیاز
demanded
U
نیاز
achievement need
U
نیاز پیشرفت
necessity
U
نیاز نیازمندی
capital requirement
U
نیاز سرمایه
agamic
U
بی نیاز ازتخم نر
social need
U
نیاز اجتماعی
cognizance need
U
نیاز شناخت
construction need
U
نیاز سازندگی
requirement
U
مورد نیاز
prerequisite
U
پیش نیاز
prerequisites
U
پیش نیاز
n affiliation
U
نیاز پیوندجویی
affiliation need
U
نیاز پیوندجویی
n achievement
U
نیاز پیشرفت
self-evident
U
بی نیاز از اثبات
sweet nothings
U
راز و نیاز
self contained
U
برون بی نیاز
demanded
U
نیاز احتیاج
need gratification
U
ارضای نیاز
quasi need
U
شبه نیاز
demand
U
نیاز احتیاج
wanted
U
نقصان نیاز
want
U
نقصان نیاز
nurturance need
U
نیاز مهرورزی
demands
U
نیاز احتیاج
manifest need
U
نیاز اشکار
urgency of need
U
ضرورت نیاز
structural requirement
U
نیاز استاتیکی
succorance need
U
نیاز مهرطلبی
felt need
U
نیاز هشیار
defendance need
U
نیاز خویشتن پایی
custom ROM
U
مین نیاز مشتری
criminal court
U
راز و نیاز کردن
obviate
U
رفع نیاز کردن
chemical oxygen demand
U
نیاز شیمیایی اکسیژن
obviated
U
رفع نیاز کردن
c.o.d
U
نیاز شیمیایی به اکسیژن
obviates
U
رفع نیاز کردن
obviating
U
رفع نیاز کردن
demand processing
U
پردازش بر اساس نیاز
need press theory
U
نظریه نیاز- فشار
self sufficient
U
مستغنی بی نیاز از غیر
floor space occupied
U
فضای مورد نیاز
lime requirement
U
اهک مورد نیاز
dominance need
U
نیاز سلطه گری
deference need
U
نیاز دنباله روی
reserve requirements
U
ذخائر مورد نیاز
describe
U
توصیف کردن وصف کردن
describes
U
توصیف کردن وصف کردن
portrayed
U
توصیف کردن مجسم کردن
portraying
U
توصیف کردن مجسم کردن
portrays
U
توصیف کردن مجسم کردن
described
U
توصیف کردن وصف کردن
describing
U
توصیف کردن وصف کردن
portray
U
توصیف کردن مجسم کردن
netblock
U
ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
bank capital requirement
U
سرمایه مورد نیاز بانک
postfix
U
و نیاز به کروشه را از بین می برد.
require
U
نیاز داشتن لازم بودن
requiring
U
نیاز داشتن لازم بودن
notations
U
و دیگر نیاز به کروشه نیست
iam in bad
U
بسیار نیاز مند هشتم
required
U
نیاز داشتن لازم بودن
requires
U
نیاز داشتن لازم بودن
overproduce
U
بیش ازفرفیت یا نیاز تولیدکردن
common goods
U
کالای مورد نیاز عموم
combat essential
U
مورد نیاز حتمی رزمی
demand paging
U
صفحه بندی مورد نیاز
required supply rate
U
نواخت مهمات مورد نیاز
post free
U
بدون نیاز به تمبر زدن
biological oxygen demand
U
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biochemical oxygen demand
U
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
b.o.d
U
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
requirements
U
آنچه مورد نیاز است
demand satisfaction
U
تحویل اماد مورد نیاز
addressing
U
بدون نیاز به موارد خاص
notation
U
و دیگر نیاز به کروشه نیست
specifies
U
بیان واضح آنچه نیاز است
reorder level
U
مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
materials requirements planning
U
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
customers
U
ول نیاز ها و سفارشات و درخواستهای مشتری است
customer
U
ول نیاز ها و سفارشات و درخواستهای مشتری است
specifying
U
بیان واضح آنچه نیاز است
specify
U
بیان واضح آنچه نیاز است
parallelling
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
supplied
U
تامین چیزی که مورد نیاز است .
completes
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
shorter
U
بدون نیاز به حمل کننده مسیر
parallel
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
short
U
بدون نیاز به حمل کننده مسیر
supply
U
تامین چیزی که مورد نیاز است .
supplying
U
تامین چیزی که مورد نیاز است .
complete
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
paralleled
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
shortest
U
بدون نیاز به حمل کننده مسیر
parallels
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
To leave someone in the lurch .
U
کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
You are needed . They need you .
U
وجود شما مورد نیاز است
completed
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
parallelled
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
paralleling
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
completing
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
dictatorship of proletariat
U
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
buffer
U
بافری که اندازه اش طبق نیاز تغییر میکند
dynamic
U
بافری که اندازه آن طبق نیاز تغییر کند
These statistics speak for themselves.
U
این آمار به هیچ توضیحی نیاز ندارد.
dynamically
U
بافری که اندازه آن طبق نیاز تغییر کند
elastic buffer
U
اندازه بافر که طبق نیاز تغییر میکند
real time
U
داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
demanded
U
یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
attention
U
سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
demands
U
یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
attentions
U
سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
discard
U
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarding
U
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
demand
U
یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
operation
U
دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
discarded
U
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discards
U
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
historic character
U
[شخصیت های تاریخی که در طرح های مناظر برای توصیف ساختارها و ویژگی های معماری و تاریخی استفاده می شد.]
auto
U
خودکار یا آنچه بدون نیاز به کابر کار کند
Gun laws need to be revisited.
U
قوانین تفنگ نیاز به بازبینی
[تجدید نظر]
دارند.
hog
U
برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
automatics
U
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatic
U
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
hogged
U
برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
equipment
U
وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت
hogs
U
برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
cpu
U
کل زمانی که CPU برای پردازش دستورات نیاز دارد
We'll need 10 years at a
[the]
minimum.
U
ما کمکمش به ۱۰ سال
[برای این کار]
نیاز داریم.
storage
U
حافظهای که نیاز دارد محتوایش مرتب بهنگام شود
inherits
U
یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com