Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (28 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
extemporised
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cogitator
U
اندیشه کننده مطالعه کننده
feasability study
U
مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
temper
U
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
U
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
U
درست ساختن درست خمیر کردن
karyosystematice
U
بخشی از رده بندی موجودات که روابط طبیعی انهارابوسیله مطالعه خصوصیات سلولی موجودات مورد مطالعه قرارمیدهد
trow
U
اندیشه کردن
meditating
U
اندیشه کردن
cogitating
U
اندیشه کردن
cogitates
U
اندیشه کردن
cogitate
U
اندیشه کردن
meditate
U
اندیشه کردن
to set one's affection
U
اندیشه کردن
cogitated
U
اندیشه کردن
bethink
U
اندیشه کردن
ponders
U
اندیشه کردن
meditates
U
اندیشه کردن
pondered
U
اندیشه کردن
muse
U
اندیشه کردن
conspiratress
U
اندیشه کردن در
pondering
U
اندیشه کردن
meditated
U
اندیشه کردن
to bethink oneself
U
اندیشه کردن
ponder
U
اندیشه کردن
muses
U
اندیشه کردن
mused
U
اندیشه کردن
to r.over something
U
درچیزی اندیشه کردن
study
U
مطالعه کردن
assay
U
مطالعه کردن
dissect
[analyse]
U
مطالعه کردن
evaluate
U
مطالعه کردن
inspect
U
مطالعه کردن
analyze
[American]
U
مطالعه کردن
analyse
[British]
U
مطالعه کردن
bolt
[examine]
U
مطالعه کردن
check
U
مطالعه کردن
survey
U
مطالعه کردن
explore
U
مطالعه کردن
scrutinize
U
مطالعه کردن
look into
U
مطالعه کردن
investigate
U
مطالعه کردن
examine
U
مطالعه کردن
enquire into
U
مطالعه کردن
determine
U
مطالعه کردن
to contemplate about/on/over something
U
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
ruminated
U
اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminate
U
اندیشه کردن دوباره جویدن
to take counsel of one'spillow
U
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
to ruminate on something
U
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
ruminates
U
اندیشه کردن دوباره جویدن
to form a notion
U
اندیشه کردن خیال بستن
ruminating
U
اندیشه کردن دوباره جویدن
to meditate on/over something
U
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
premeditate
U
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
analysed
U
جزئیات را مطالعه کردن
analyzing
U
جزئیات را مطالعه کردن
analysing
U
جزئیات را مطالعه کردن
analyses
U
جزئیات را مطالعه کردن
analyzed
U
جزئیات را مطالعه کردن
analyse
U
جزئیات را مطالعه کردن
analyzes
U
جزئیات را مطالعه کردن
to consult one's pillow
U
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
reconsidered
U
مجددا درامری مطالعه کردن
reconsidering
U
مجددا درامری مطالعه کردن
reconsiders
U
مجددا درامری مطالعه کردن
reconsider
U
مجددا درامری مطالعه کردن
to make a study of something
U
چیزی را بررسی یا مطالعه کردن
to speak one's mind
U
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
geologize
U
مطالعه علم زمین شناسی کردن
to poreone's eyes out
U
چشم را از بسیاری مطالعه خسته کردن
deliberates
U
اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberate
U
اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberating
U
اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberated
U
اندیشه کردن کنکاش کردن
conciliated
U
ارام کردن مطالعه کردن
conciliating
U
ارام کردن مطالعه کردن
conciliates
U
ارام کردن مطالعه کردن
conciliate
U
ارام کردن مطالعه کردن
studies
U
تحصیل کردن مطالعه کردن
studying
U
تحصیل کردن مطالعه کردن
study
U
تحصیل کردن مطالعه کردن
intersection
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
joins
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
alternation
U
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
union
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
assertion
U
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
either or operation
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
conjunction
U
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
disjunction
U
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
conjunctions
U
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
unions
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false
U
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
to pattern out
U
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
labourvt
U
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dresses
U
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress
U
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
weaves
U
درست کردن
fix up
U
درست کردن
set in order
U
درست کردن
makes
U
درست کردن
redd
U
درست کردن
fettle
U
درست کردن
gulleys
U
درست کردن
to cleanvp
U
درست کردن
to erect into
U
درست کردن از
cleanest
U
درست کردن
to get up
U
درست کردن
fashion
U
درست کردن
trim
U
درست کردن
trimmest
U
درست کردن
weave
U
درست کردن
gullies
U
درست کردن
gully
U
درست کردن
fabricated
U
درست کردن
indite
U
درست کردن
fashioned
U
درست کردن
fashioning
U
درست کردن
to put in to shape
U
درست کردن
fashions
U
درست کردن
make
U
درست کردن
trims
U
درست کردن
cleans
U
درست کردن
build
U
درست کردن
buildings
U
درست کردن
adapt
U
درست کردن
concocting
U
درست کردن
manufacture
U
درست کردن
concocted
U
درست کردن
fabricating
U
درست کردن
corrects
U
درست کردن
to riven laths
U
یا درست کردن
to put to rights
U
درست کردن
concoct
U
درست کردن
correcting
U
درست کردن
to sct aright
U
درست کردن
fabricates
U
درست کردن
shapes
U
درست کردن
shape
U
درست کردن
correct
U
درست کردن
set right
U
درست کردن
to fix up
U
درست کردن
concocts
U
درست کردن
to set in order
U
درست کردن
manufactured
U
درست کردن
cleaned
U
درست کردن
to set
U
درست کردن
fabricate
U
درست کردن
builds
U
درست کردن
clean
U
درست کردن
make up
U
درست کردن
manufactures
U
درست کردن
to set to rights
U
درست کردن
judiciousness
U
قضاوت درست تشخیص درست
mend
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt
[to]
U
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
mends
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
manipulated
U
با استادی درست کردن
roughcast
U
اجمالا درست کردن
recondition
U
دوباره درست کردن
hedges
U
خاربست درست کردن
to toss up
U
زود درست کردن
image erection
U
درست کردن تصویر
manipulate
U
با استادی درست کردن
manipulate
U
با دست درست کردن
manipulated
U
با دست درست کردن
manipulates
U
با استادی درست کردن
railroads
U
پاپوش درست کردن
manipulates
U
با دست درست کردن
railroad
U
پاپوش درست کردن
re form
U
دوباره درست کردن
frame
U
پاپوش درست کردن
orthoepy
U
فن درست تلفظ کردن
blow down
U
بافوت درست کردن
reconditions
U
دوباره درست کردن
To put things straight(right).
U
کارها را درست کردن
team
U
دسته درست کردن
to weave a plot
U
دوزوکلک درست کردن
exacts
U
تحمیل کردن بر درست
to manufacture
[into]
U
ساختن
[درست کردن]
[به]
scrambling
U
املت درست کردن
stage craft
U
فن درست کردن نمایش
hedged
U
خاربست درست کردن
pond
U
حوض درست کردن
ponds
U
حوض درست کردن
to word up
U
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
teams
U
دسته درست کردن
dowel
U
میخچه درست کردن
corn popping
U
درست کردن چس فیل
exact
U
تحمیل کردن بر درست
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com