English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mutilate U بی اندام کردن
mutilates U بی اندام کردن
mutilating U بی اندام کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
mar U ناقص کردن بی اندام کردن
marred U ناقص کردن بی اندام کردن
marring U ناقص کردن بی اندام کردن
limb U قطع کردن عضو اندام زبرین
limbs U قطع کردن عضو اندام زبرین
amputate U قطع اندام کردن
amputated U قطع اندام کردن
amputates U قطع اندام کردن
amputating U قطع اندام کردن
slenderize U لاغر اندام شدن باریک کردن
to cut a figure U عرض اندام یاجلوه کردن
Other Matches
organ U اندام
memberless U بی اندام
organs U اندام
members U اندام
dismemberment U اندام
mayhen U اندام
member U اندام
the unruly U اندام سر کش
svelte U باریک اندام
slims U باریک اندام
organography U اندام شناسی
slimmed U باریک اندام
extirpation U قطع اندام
extirpation U اندام برداری
organ of corty U اندام کورتی
olfactory organ U اندام بویایی
shapes U ریخت اندام
effector U اندام مجری
slim U باریک اندام
f. of uterus U اندام رحم
organology U اندام شناسی
body building U پرورش اندام
sense modality U اندام حسی
lithe U لاغر اندام
sense organ U اندام حسی
body-building U پرورش اندام
slimmest U باریک اندام
slimming U باریک اندام
petite U ریزه اندام
limbs U اندام زیرین
slimpsy U باریک اندام
anthropometry U اندام سنجی
plasticity U اندام پذیری
plastisity U اندام پذیری
swimming bell U اندام شنا
handsome <adj.> U خوش اندام
golgy tendon organ U اندام گلژی
Lilliputian U ریزه اندام
shape U ریخت اندام
puny U ریزه اندام
svelt U باریک اندام
flabelliform U اندام بادبزنی
limb U اندام زیرین
phantom limb U اندام خیالی
terminal organ U اندام پایانی
hemialgia U دردنیمه اندام
flabellate U اندام بادبزنی
organic U موثردرساختمان اندام
largeof limb U درشت اندام
well set up U خوش اندام
electric organ U اندام برقزن
prosthesis U اندام مصنوعی
end organ U اندام انتهایی
statuettes U پیکره کوچک اندام
statuette U پیکره کوچک اندام
statuettes U تندیس ریزه اندام
mutilated U اندام بریده مغلوط
statuette U تندیس ریزه اندام
figurines U پیکره کوچک اندام
figurine U پیکره کوچک اندام
membered U دارای .....اندام یا عضو
slimsy U باریک اندام نحیف
handsomeness U تناسب اندام مطبوعیت
wolf hound U تازی درشت اندام
slighting U باریک اندام پست
paidle U اندام شنا پرک
slightest U باریک اندام پست
slights U باریک اندام پست
slighter U باریک اندام پست
lachrymals U اندام های اشک
body-building U ورزش زیبایی اندام
body building U ورزش زیبایی اندام
hobby U اسب کوچک اندام
exairesis U برش اندام زیادی
lachrymals U اندام های اشکی
hobbies U اسب کوچک اندام
tegument U جلد پوشش اندام
slighted U باریک اندام پست
organic U اندام دار اساسی
slight U باریک اندام پست
midgets U ریز اندام ریزه
midget U ریز اندام ریزه
dismembering U اندام های کسی رابریدن
sculpture in miniature U پیکر تراشی کوچک اندام
dismembered U اندام های کسی رابریدن
launce U سگ ماهی باریک اندام خاردار
dismember U اندام های کسی رابریدن
slim jim U شبیه ادم لاغر اندام
tortricidae U پروانه بید درشت اندام
sylphid U زن جوان وزیبا وباریک اندام
tortricid U پروانه بید درشت اندام
dismembers U اندام های کسی رابریدن
tortrix U پروانه بید درشت اندام
rachis U اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
Give ( get , have ) somebody the shivers . U ترس ولرز بر اندام کسی انداختن
malfunction U [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
tiger moth U پروانه درشت اندام ودراز بال
scal away U ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
willet U مرغ ساحلی درشت اندام شبیه لک لک یا ماهیخوار
mammila U اندام یا چیز دیگرکه مانند پستان باشد
saury U ماهی باریک اندام ودراز منقار اقیانوس اطلس
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com