Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
misknow
U
بی اطلاع بودن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
join
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
update
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
deep read
U
با اطلاع
uniformed
U
بی اطلاع
unwitting
U
بی اطلاع
nescious
U
بی اطلاع
communication
U
اطلاع
acquaintance
U
اطلاع
notice
U
اطلاع
information
U
اطلاع
datum
U
اطلاع
notification
U
اطلاع
advice
U
اطلاع
uninformed
U
بی اطلاع
unaware
U
بی اطلاع
unknowingly
U
بی اطلاع
unknowing
U
بی اطلاع
unknowable
U
بی اطلاع
well-read
U
با اطلاع
well read
U
با اطلاع
versed
U
با اطلاع
learning
U
اطلاع
conizance
U
اطلاع
unawares
U
بی اطلاع
intelligence
U
اطلاع
ill-informed
<adj.>
U
بی اطلاع
consciousness
U
اطلاع
knowledge
U
اطلاع
appreciation
[awareness]
U
اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
U
اطلاع
conscious mind
U
اطلاع
know how
U
اطلاع
unimformed
U
بی اطلاع
ill informed
U
بی اطلاع
warning
U
اطلاع
awareness
U
اطلاع
tip-off
U
اطلاع
word
U
اطلاع
report
U
اطلاع دادن
reported
U
اطلاع دادن
reports
U
اطلاع دادن
criticaster
U
ناقد بی اطلاع
unadvised
U
بدون اطلاع
inking
U
اطلاع مختصر
prospectus
U
اطلاع نامه
informatics
U
اطلاع رسانی
preview
U
اطلاع قبلی
previews
U
اطلاع قبلی
knowledge of results
U
اطلاع از نتایج
letter of a
U
اطلاع نامه
attentions
U
اخطارجهت اطلاع به
attention
U
اخطارجهت اطلاع به
information
U
اطلاع دادن
unpolitical
U
بی اطلاع ازسیاست
a piece of information
U
یک تکه اطلاع
precognition
U
اطلاع قبلی
global knowledge
U
اطلاع سراسری
prospectuses
U
اطلاع نامه
advice note
U
یادداشت اطلاع
tip off
U
اطلاع نهانی
notifies
U
اطلاع دادن
notify
U
اطلاع دادن
notices
U
توجه اطلاع
notifying
U
اطلاع دادن
noticed
U
توجه اطلاع
notice
U
توجه اطلاع
notified
U
اطلاع دادن
tip-offs
U
اطلاع نهانی
noticing
U
توجه اطلاع
tip-off
U
اطلاع نهانی
to pass on
[information or news]
U
به بقیه اطلاع دادن
publitize
U
به اطلاع عموم رساندن
he is in the know
U
اطلاع ویژه دارد
A one-month notice.
U
اطلاع قبلی یک ماهه
gibberish
U
اطلاع بی معنا و بی استفاده
mininformation
U
اطلاع یا خبر نادرست
tipping
U
انعام اطلاع منحرمانه
(do something) behind someone's back
<idiom>
U
بدون اطلاع کسی
tip
U
انعام اطلاع منحرمانه
We just received word that . . .
U
هم اکنون اطلاع رسید که …
Please let me know.
U
لطفا"به من اطلاع دهید
notify the public
U
به اطلاع عموم رساندن
publicised
U
به اطلاع عموم رساندن
publicises
U
به اطلاع عموم رساندن
As you are well informed…
U
همانطور که اطلاع دارید
publicising
U
به اطلاع عموم رساندن
publicize
U
به اطلاع عموم رساندن
publicized
U
به اطلاع عموم رساندن
messages
U
حجم اطلاع مشخص
to let know
U
خبردادن به اطلاع دادن
publicizes
U
به اطلاع عموم رساندن
publicizing
U
به اطلاع عموم رساندن
let me know
U
بمن اطلاع دهید
message
U
حجم اطلاع مشخص
misinformed
U
اطلاع غیر صحیح دادن
inform
U
اطلاع دادن چغلی کردن
foredknowlege
U
اطلاع قبلی علم غیب
inform
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
If not , please let me know.
U
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
message
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
precognitive
U
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
He did it with his fathers knowledge.
U
با اطلاع پدرش اینکار راکرد
To smell out something.
U
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
informing
U
اطلاع دادن چغلی کردن
informing
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
incognizant
U
بدون اطلاع غیر وارد
misinforms
U
اطلاع غیر صحیح دادن
whom it may concern
U
برای اطلاع افراد ذیربط
misinform
U
اطلاع غیر صحیح دادن
compuserve
U
شبکه اصلی اطلاع رسانی
informs
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
misinforming
U
اطلاع غیر صحیح دادن
informs
U
اطلاع دادن چغلی کردن
well informed
U
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
compared
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
comparing
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compares
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
The professor knows what he is talking about.
U
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
We know very little about his background.
ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
compare
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
inkling
U
اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
attention
U
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
loutish
U
بیشعور خام دست وبی اطلاع
to pass a dividend
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
prevue
U
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
domains
U
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
attentions
U
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
domain
U
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
french leave
U
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
dispatch
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatched
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
questionnaire
U
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
despatches
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatched
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatches
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
questionnaires
U
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
outputs
U
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
matches
U
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
enter
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
outputs
U
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
output
U
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
output
U
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
enters
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
distributing
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
match
U
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
distribute
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
despatching
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributes
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
negligent escape
U
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
redundant
U
که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
inputted
U
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
input
U
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
gas sentinel
U
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
ddp
U
عمل بازیاب یا اطلاع از دادهای که در محلهای مختلف قرار دارند
effective
U
نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged
U
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
U
مال کسی بودن وابسته بودن
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
asis
U
Science Information Societyfor American انجمن امریکایی علم اطلاع رسانی
chains
U
لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
search
U
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
chain
U
لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
searchingly
U
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searched
U
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com