English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
alienate U بیگانه کردن منحرف کردن
alienates U بیگانه کردن منحرف کردن
alienating U بیگانه کردن منحرف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to fly off U شورش کردن طغیان کردن منحرف شدن
warps U تاب دار کردن منحرف کردن
warped U تاب دار کردن منحرف کردن
warp U تاب دار کردن منحرف کردن
avert U بیزار کردن بیگانه کردن
averts U بیزار کردن بیگانه کردن
averted U بیزار کردن بیگانه کردن
averting U بیزار کردن بیگانه کردن
stranger U بیگانه کردن
estrangement U بیگانه کردن
estrangements U بیگانه کردن
foreignize U بیگانه کردن یاشدن
estrange U بیگانه کردن دورکردن
swerves U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerving U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerve U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerved U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
deflects U منحرف کردن منکسر کردن
deflecting U منحرف کردن منکسر کردن
deflect U منحرف کردن منکسر کردن
deflected U منحرف کردن منکسر کردن
disunite U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disuniting U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
swerve U منحرف کردن
diverts U منحرف کردن
swerving U منحرف کردن
averts U منحرف کردن
swerves U منحرف کردن
intervert U منحرف کردن
bend U منحرف کردن
avert U منحرف کردن
deflects U منحرف کردن
wring U منحرف کردن
perverts U منحرف کردن
averting U منحرف کردن
deflect U منحرف کردن
averted U منحرف کردن
wringing U منحرف کردن
call off U منحرف کردن
deflected U منحرف کردن
pervert U منحرف کردن
draw off U منحرف کردن
swerved U منحرف کردن
wrings U منحرف کردن
diverted U منحرف کردن
divert U منحرف کردن
deflecting U منحرف کردن
perverting U منحرف کردن
detours U خط سیر را منحرف کردن
skewing U منحرف کج نگاه کردن
skew U منحرف کج نگاه کردن
skews U منحرف کج نگاه کردن
to put off the scent U ازجاده منحرف کردن
antevert U به جلو منحرف کردن
distracts U منحرف کردن توجه
to divert [British E] / detour [American E] [the] traffic U منحرف کردن ترافیک
distract U منحرف کردن توجه
detour U خط سیر را منحرف کردن
to call off U منحرف یامنصرف کردن
warp U منحرف کردن تاب برداشتن
warps U منحرف کردن تاب برداشتن
warped U منحرف کردن تاب برداشتن
shunted U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunts U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunt U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
angle block U سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
deflector U صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
to p off an awkward situation U حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
foreignism U رسم بیگانه بیگانه پرستی
extraditing U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
deviating U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviated U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviate U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
foreigners U بیگانه
barbarous U بیگانه
oversea U بیگانه
alien U بیگانه
foreigner U بیگانه
abroad U بیگانه
outsider U بیگانه
barbarians U بیگانه
aliens U بیگانه
barbarian U بیگانه
outsiders U بیگانه
foreign U بیگانه
peregrin or rine U بیگانه
stranger U بیگانه
xenophobe U بیگانه
strange U بیگانه
strangest U بیگانه
peregrine U بیگانه
exotic U بیگانه
only U بس بیگانه
overseas U کشورهای بیگانه
xenoplastic U همزیست با بیگانه
outlandish U بیگانه وار
loanword U واژه بیگانه
xenophile U بیگانه پرست
xenophilous U بیگانه پرست
foreignlegion U هنگ بیگانه
foreignism U اصطلاح بیگانه
xenocentrism U بیگانه محوری
xenophilism U بیگانه پرستی
holozoic U بیگانه خوار
xenophile U بیگانه دوست
xenophobia U بیگانه هراسی
foreing currency U پول بیگانه
xenophobe U بیگانه ترس
phagocytosis U بیگانه خواری
abroad U ممالک بیگانه
xenophobia U بیگانه ترسی
xenophobe U دشمن بیگانه
foreign subjects U اتباع بیگانه
macrophage U یاخته بیگانه خواردرشت
phagocyte U سلول بیگانه خوار
strangers U بطور غریب یا بیگانه
currency U ارز پول بیگانه
foreign value system U نظام ارزشی بیگانه
xenoglossophobia U هراس از زبانهای بیگانه
he is no linguist U زبان بیگانه نمیداند
strangely U بطور غریب یا بیگانه
xenoglossophilia U عشق به زبانهای بیگانه
non-resident alien [NRA] U بیگانه غیر مقیم
currencies U ارز پول بیگانه
publican U بیگانه صاحب میخانه
overseas agent U نماینده درکشور بیگانه
publicans U بیگانه صاحب میخانه
barbarize U بیگانه یا وحشی شدن
neophyte U گونه بیگانه [گیاه شناسی]
alien species U گونه بیگانه [گیاه شناسی]
invasive species U گونه بیگانه [گیاه شناسی]
indenting U سفارش خرید از کشور بیگانه
phagotroph U ریزه پرواره بیگانه خوار
invasive exotic U گونه بیگانه [گیاه شناسی]
foreignize U حالت بیگانه دادن یایافتن
exotic U گونه بیگانه [گیاه شناسی]
indents U سفارش خرید از کشور بیگانه
the a.of boreign words U اقتباس یاگرفتن لغات بیگانه
gringo U بیگانه خصوصا انگلیسی یا امریکایی
indent U سفارش خرید از کشور بیگانه
gringos U بیگانه خصوصا انگلیسی یا امریکایی
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
phagocytize U در اثر بیگانه خواری تحلیل رفتن
barbarize U با تعبیر بیگانه و غیر مصطلح امیختن
tramontane U واقع در ماوراء جبال الپ بیگانه
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
perverted U منحرف
astray U منحرف
lost U منحرف
deviator U منحرف
perverting U منحرف
digressional U منحرف
perverts U منحرف
deviates U منحرف
hell bent U منحرف
hell-bent U منحرف
deviant U منحرف
perverse U منحرف
deviating U منحرف
aberrant U منحرف
deviate U منحرف
deviated U منحرف
deviants U منحرف
pervert U منحرف
amiss U منحرف
awry U منحرف
alienability U قابلیت نقل وانتقال مالکیت بیگانه سازی
enclave U ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
enclaves U ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com