Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hemophilia
U
بیماری موروثی که دران خون دیر لخته میشودودرنتیجه اشکال در بندامدن خونریزی پدید می اید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
heredity
U
دارای حق موروثی انتقال موروثی
haemostasia
U
بندامدن خون رگ بندی
haemostasis
U
بندامدن خون رگ بندی
silver spoon
U
ثروت موروثی دارای ثروت موروثی ثروتمند
raise its head
U
پدید امدن
He vanished into the night.
U
در سیاهی شب نا پدید گشت
keloid
U
برامدگی ایکه درمحل التیام زخم پدید می اید
diachrony
U
تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ دریک زبان یک ملت پدید می اید
airglow
U
روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید
sequela
U
بیماری ناشی از بیماری دیگر
bloodshedding
U
خونریزی
bloodshed
U
خونریزی
acharnement
U
خونریزی
hemostasis
U
توقف خونریزی
blood guilt
U
خونریزی ناحق
sanguinariness
U
مقرونیت به خونریزی
menorrhagia
U
خونریزی رحم
bloodlessly
U
بدون خونریزی
bloodless
U
بدون خونریزی
hemostasis
U
بندامدگی خونریزی
bloodguilt
U
خونریزی ناحق
stanch
U
جلو خونریزی راگرفتن
slaughters
U
قتل عام خونریزی
carnage
U
قتل عام خونریزی
slaughtered
U
قتل عام خونریزی
purpura
U
لکههای خونریزی زیرپوست
slaughter
U
قتل عام خونریزی
metrorrhagia
U
خونریزی غیر طبیعی رحم
slaughterous
U
مبنی بر خونریزی و کشتار کشنده
sanguinarily
U
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
heredity
U
موروثی
linal descent
U
موروثی
inherited
U
موروثی
feuds
U
حق موروثی
feuding
U
حق موروثی
feuded
U
حق موروثی
patrimonial
U
موروثی
feud
U
حق موروثی
inheritable
U
موروثی
gadroon
U
اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه
heirloom
U
صفت موروثی
principal
U
صفت موروثی
strain
U
حالت موروثی
congenital
U
موروثی ذاتی
heredity
U
انتقال موروثی
inborn
U
موروثی جبلی
strains
U
حالت موروثی
principals
U
صفت موروثی
heritage
U
سهم موروثی
inheritated error
U
خطای موروثی
heirlooms
U
صفت موروثی
hereditament
U
مال موروثی
hemostat
U
اسباب یا دارویی برای بند اوردن خونریزی
floccule
U
لخته
coagulum
U
لخته
clods
U
لخته
lobed
U
لخته لخته
clod
U
لخته
patrimonies
U
ثروت موروثی میراث
tradition
U
عقیده موروثی عرف
patrimony
U
ثروت موروثی میراث
bloodguilty
U
مرتکب خونریزی مقصریامسئول ادم کشی جنایت کار
coagulating
U
لخته شدن
grume
U
لخته خون
flocculate
U
لخته شده
coagulates
U
لخته شدن
coagulated
U
لخته شدن
clotting
U
لخته خون
clot
U
لخته خون
pig lead
U
لخته سرب
clots
U
لخته خون
pig iron
U
اهن لخته
lobule
U
لخته کوچک
lobulation
U
لخته کوچک
coagulate
U
لخته شدن
dispergation
U
لخته زدایی
peptization
U
لخته زدایی
curdling chemistry
U
شیمی لخته
clog
U
لخته شدن
gory
U
لخته شده
clogs
U
لخته شدن
clogged
U
لخته شدن
coagulation
U
لخته شدن
freehold
U
مالکیت مطلق ملک موروثی
dukes
U
لقب موروثی اعیان انگلیس
strain
U
صفت موروثی خصوصیت نژادی
strains
U
صفت موروثی خصوصیت نژادی
duke
U
لقب موروثی اعیان انگلیس
heritage
U
مرده ریگ سهم موروثی
coagulation
U
لختگی لخته شدن
landfall
U
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfalls
U
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
the lobes of the liver
U
لخته ها یاگوشه ها یا تیکههای جگر
thrombus
U
خون منعقد شده در رگ لخته
bilobate
U
دولختی منقسم بدو لخته
goring
U
خون بسته و لخته شده
gores
U
خون بسته و لخته شده
gored
U
خون بسته و لخته شده
gore
U
خون بسته و لخته شده
thrombosis
U
تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
thromboses
U
تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
plasmin
U
دیاستاز عامل تجزیه لخته خون
pelagianism
U
PELA که عقیده اش این بودگناه موروثی بشر است
hereditaments
U
هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
lobe
U
اویز بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد لخته
lobes
U
اویز بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد لخته
therein
U
دران
offing
U
دران نزدیکی ها
thereabout
U
دران حدود
slideway
U
راهی که دران سر
therabout
U
دران حدود
nautch
U
که دران رقاص میرقصند
therewith
U
دران هنگام بدانوسیله
it is not subject to review
U
دران روا نیست
then
U
انگاه دران هنگام
bug
U
اشکال
drawbacks
U
اشکال
bugs
U
اشکال
dead lock
U
اشکال
nodes
U
اشکال
node
U
اشکال
disadvantage
U
اشکال
bugging
U
اشکال
disadvantages
U
اشکال
worriment
U
اشکال
spinosity
U
اشکال
barely
U
با اشکال
traverse
U
اشکال
drawback
U
اشکال
traversed
U
اشکال
traverses
U
اشکال
traversing
U
اشکال
nodus
U
اشکال
snaggy
U
پر اشکال
errors slipped in
U
اشتباهاتی دران راه یافت
polytony
U
ایجادچند لحن دران واحد
swimming bath
U
تن شو یاحوضی که دران شناتوان کرد
scrinium
U
لوله یاصندوقی که دران طوماربگذارند
pot liquor
U
اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
thereis not a p of truth init
U
ذرهای راستی دران نیست
polytonality
U
ایجاد چندلحن دران واحد
thumbhole
U
حفرهای که شست دران جابگیرد
i had no voice in that matter
U
من دران قضیه رایی نداشتم
debugs
U
اشکال زدایی
to make difficulties
U
اشکال تراشیدن
to tide over a difficulty
U
اشکال را بر طرف
debug
U
اشکال زدایی
trouble shooting
U
رفع اشکال
troubleshooting
U
اشکال یابی
diversely
U
به اشکال مختلف
impediments
U
محظور اشکال
demurrable
U
اشکال کردنی
smooth delivery
U
تحویل بی اشکال
fault description
U
توضیح اشکال
error description
U
توضیح اشکال
description of error
U
توضیح اشکال
defect description
U
توضیح اشکال
geometric shapes
U
اشکال هندسی
debugger
U
اشکال زدائی
debugger
U
اشکال یابی
baboons
U
اشکال مضحک
baboon
U
اشکال مضحک
forms of currency
U
اشکال پول
debugged
U
اشکال زدایی
burbled
U
اشکال بی نظمی
burble
U
اشکال بی نظمی
burbles
U
اشکال بی نظمی
nuclide
U
اشکال اتمی
impediment
U
محظور اشکال
debugging
U
اشکال زدایی
burbling
U
اشکال بی نظمی
i can add rapidly
U
به اشکال ما افزود
hardness
U
اشکال سفتی
geometrical figures
U
اشکال هندسی
difficulty
U
اشکال زحمت
debugging
U
اشکال زدائی
difficulties
U
اشکال زحمت
flashpoints
U
درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
cellaret
U
گنجهای که شیشههای باده دران میگذارند
flashpoint
U
درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
deadfall
U
دامی که جانوران بزرگ دران زیراوارمیمانند
dish wash
U
ابی که دران فرف شسته باشند
oast
U
کورهای که رازک را دران خشک می کنند
dish water
U
ابی که دران فرف شسته باشند
crates
U
صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
flashingpoint
U
درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
dripping pan
U
فرفی که چکیده کباب دران میریزد
impressibly
U
بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
crate
U
صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
actinology
U
دانشی که دران از خواص نورگفتگو میکند
gill net
U
دامی که چون ماهی دران بیافتد
mainstream
U
مسیر جویباری که دران اب جریان دارد
cyanogen agent
U
عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
debugging a program
U
اشکال زدایی یک برنامه
dysphagia
U
اشکال دربلعیدن غذا
well
U
بدون اشکال اوه
There is the rub.
U
اشکال درهمین جااست
it is particularly difficult
U
یک اشکال بخصوصی دارد
To get into difficulties.
U
دچار اشکال شدن
To raise difficulties . To creat obstacles.
U
اشکال تراشی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com