Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 173 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
oversleep
U
بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeping
U
بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeps
U
بیش از حد معمول خوابیدن
overslept
U
بیش از حد معمول خوابیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sleeping
U
خوابیدن
to retire to bed
U
خوابیدن
to lie down
U
خوابیدن
to lie d.
U
خوابیدن
incubating
U
بر خوابیدن
incubates
U
بر خوابیدن
incubated
U
بر خوابیدن
to oversleep oneself
U
پر خوابیدن
incubate
U
بر خوابیدن
go to rest
U
خوابیدن
to go to roost
U
خوابیدن
sleep
U
خوابیدن
ti turn in
U
خوابیدن
to go to bed
U
خوابیدن
to go to sleep
U
خوابیدن
sleeps
U
خوابیدن
to run down
U
خوابیدن
hit the hay
<idiom>
U
خوابیدن
lied
U
خوابیدن
lies
U
خوابیدن
lie
U
خوابیدن
bed
U
خوابیدن
beds
U
خوابیدن
usage
U
معمول
usages
U
معمول
usual
U
معمول
in
U
معمول
in vogue
U
معمول
going
U
معمول
in-
U
معمول
sleep out
U
بیرون خوابیدن
supine
U
برپشت خوابیدن
to lie on the face
U
دمر خوابیدن
lie on the back
U
به پشت خوابیدن
grovels
U
دمر خوابیدن
grovelled
U
دمر خوابیدن
to take one's rest
U
اسودن خوابیدن
lie on the face
U
دمر خوابیدن
kipping
U
خوابیدن بستر
to measure one'd length
U
رو بزمین خوابیدن
kipped
U
خوابیدن بستر
to measure one'd length
U
دمر خوابیدن
kip
U
خوابیدن بستر
to lie on the back
U
بر پشت خوابیدن
groveled
U
دمر خوابیدن
to keep late hours
U
دیر خوابیدن
grovel
U
دمر خوابیدن
enchorial
U
معمول متعارفی
as usual
U
مطابق معمول
by usage
U
یا معمول سابق
To overstep the mark. To go too far.
U
از حد معمول گذراندن
eccentrically
U
بطورغیر معمول
consuetudinary
U
عادی معمول
it is usual with him
U
معمول اوست
to set in
U
معمول شدن
After the usual courtesies.
U
پس از تعارفات معمول
as usual
<idiom>
U
طبق معمول
usu
U
مخفف معمول
slow down
<idiom>
U
از حد معمول آرامتر
in character
<idiom>
U
مثل معمول
usual conditions
U
شرایط معمول
to be in f.
U
معمول بودن
out of the common
U
غیر معمول
off the map
U
غیر معمول
off season
U
ارزان تر از معمول
vogue
U
رسم معمول
out of the ordinary
U
غیر معمول
fashionably
U
مطابق معمول
normal
U
هنجار معمول
undersized
U
کوچکتر از معمول
practice
U
معمول به عادت
stagnates
U
خوابیدن کساد شدن
stagnated
U
خوابیدن کساد شدن
stagnate
U
خوابیدن کساد شدن
berthed
U
جای خوابیدن درقایق
berth
U
جای خوابیدن درقایق
stagnating
U
خوابیدن کساد شدن
doss
U
شاخ زدن خوابیدن
nestle
U
در اغوش کسی خوابیدن
nestled
U
در اغوش کسی خوابیدن
incubation
U
خوابیدن روی تخم
berths
U
جای خوابیدن درقایق
nestles
U
در اغوش کسی خوابیدن
berthing
U
جای خوابیدن درقایق
incubating
U
روی تخم خوابیدن
To sleep on ones side.
U
روی پهلو خوابیدن
incubate
U
روی تخم خوابیدن
incubated
U
روی تخم خوابیدن
incubates
U
روی تخم خوابیدن
to lie prostrate
U
روبه زمین خوابیدن
institution
U
رسم معمول عرف
quite the thing
U
مطابق بارسم معمول
such dresses are the vogue
U
اینجورلباسهامتداول معمول است
gangling
U
بلند تراز حد معمول
price current
U
صورت نرخهای معمول
it is unusually large
U
ازاندازه معمول بزرگتراست
it is our usual p to
U
معمول ما این است که
intercolonial
U
معمول در میان مستعمرات
introduction
U
معمول سازی ابداع
habitualness
U
معمول بودن معتادیت
introductions
U
معمول سازی ابداع
bedtimes
U
وقت استراحت موقع خوابیدن
to keep early Šor good Šhours
U
زود خوابیدن وزود برخاستن
To lie on ones belly .
U
روی شکم خوابیدن ( دمر)
bedtime
U
وقت استراحت موقع خوابیدن
cupola practice
U
روش معمول کوره کوپل
fair wear and tear
U
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
international practice
U
طریقه معمول به بین المللی
semidouble
U
دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
retrograde
U
دوران در خلاف جهت معمول
chean
U
چرخش بدون خوابیدن تیغه اسکیت
recline
U
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
to sleep like a baby
<idiom>
U
مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
reclined
U
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
reclines
U
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
unorthodox
U
دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول
wide-angle
U
دارای زاویه دید بیش از معمول
wide angle
U
دارای زاویه دید بیش از معمول
shorter
U
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
executive course
U
زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
executive length course
U
زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
substandard
U
زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
shortest
U
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
short
U
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
out like a light
<idiom>
U
(زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
pajamas
U
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
asleep at the switch
<idiom>
U
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
sleep out
U
در محلی غیراز محل کار خود خوابیدن
extra
U
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
dry year
U
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
extras
U
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra-
U
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
wet year
U
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
U
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
characteristically
U
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
fashionableness
U
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
characteristic
U
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
bow-pew
U
[نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا]
nymphomanic
U
دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
cylix
U
ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
gondolas
U
نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
gondola
U
نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
mancipation
U
یکجورایین انتقال یاواگذاری که درازادکردن بردگان وکودکان معمول بود
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours.
U
ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
production run
U
اجرای یک برنامه اصلاح شده که بطور معمول اهدافش راباتمام می رساند
bedsore
U
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
Advanced Technology Attachment
U
حالت معمول از واسط SCSI که تحت نام IDE هم شناخته شده است
underdistance
U
روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
negligence
U
اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
refresher
U
حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
bourgeois
<adj.>
U
از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
cross-in-square
U
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
addressing
U
استفاده از کلمه آدرس کوتاهتر از معمول تا عمل کشف آدرس سریع تر انجام شود
coalitions
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalition
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
keep late hours
U
دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
non-directional design
U
طرح فراگیر
[این نوع طرح در نقاط مختلف بافت دارای جذابیت خاص خود بوده و حالت تکراری فرش های معمول را ندارد.]
keep early hours
U
زود خوابیدن و زود برخاستن
keep late hours
U
دیر خوابیدن و دیر برخاستن
keep good hours
U
زود خوابیدن و زود برخاستن
keep bad hours
U
دیر خوابیدن و دیر برخاستن
salachak
U
فرش محرابی یموتی
[این نوع بافت حالت معمول مستطیل شکل فرش را ندارد و قسمت بالای فرش شکل قوسی یا مثلثی دارد.]
styled
U
معمول کردن مد کردن
styles
U
معمول کردن مد کردن
style
U
معمول کردن مد کردن
styling
U
معمول کردن مد کردن
tacit collusion
U
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
pictorial rug
U
قالیچه های تصویری
[قالیچه های پرتره]
[در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
upper memory
U
کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com