English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
avert U بیزار کردن بیگانه کردن
averted U بیزار کردن بیگانه کردن
averting U بیزار کردن بیگانه کردن
averts U بیزار کردن بیگانه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
disgust U بیزار کردن
disgusts U بیزار کردن
disincline U بیزار کردن
wearied U کسل بیزار کردن
wearying U کسل بیزار کردن
weary U کسل بیزار کردن
wearies U کسل بیزار کردن
alienating U بیگانه کردن منحرف کردن
alienates U بیگانه کردن منحرف کردن
alienate U بیگانه کردن منحرف کردن
estrangement U بیگانه کردن
estrangements U بیگانه کردن
stranger U بیگانه کردن
estrange U بیگانه کردن دورکردن
foreignize U بیگانه کردن یاشدن
disuniting U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunite U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
foreignism U رسم بیگانه بیگانه پرستی
extraditing U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
fedup U بیزار
averse U بیزار
indisposed U بیزار
fastidious U بیزار
disgusted U بیزار
loath U بیزار
loath loth U بیزار
wearies U بیزار
wearied U بیزار
weary U بیزار
misogynous U بیزار از زن
allergic U بیزار از
wearying U بیزار
tired U بیزار خستگی
tiredly U بیزار خستگی
irking U بیزار بودن
irked U بیزار بودن
camera-shy U بیزار از دوربین
irk U بیزار بودن
ennuied U بیزار دلتنگ
irks U بیزار بودن
loathes U بیزار بودن
indisposed towards any one U بیزار ازکسی
sickening U بیزار کننده
loathe U بیزار بودن
loathed U بیزار بودن
misogamist U بیزار از ازدواج
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
misogynist U کسیکه از زن بیزار است
repellents U راننده بیزار کننده
repellent U راننده بیزار کننده
misogynists U کسیکه از زن بیزار است
loth U بیزار بودن از بد دانستن
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
hated U بیزار بودن کینه ورزیدن
he was loath to go U بیزار یامتنفر از رفتن بود
detest U تنفر داشتن از بیزار بودن از
detests U تنفر داشتن از بیزار بودن از
detesting U تنفر داشتن از بیزار بودن از
hating U بیزار بودن کینه ورزیدن
hates U بیزار بودن کینه ورزیدن
hate U بیزار بودن کینه ورزیدن
blase U بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
misanthropist U کسیکه از جامعه و از انسان بیزار است
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
one's pet aversion U چیزی که شخص مخصوصا ازان بیزار است
disliking U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislike U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliked U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislikes U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
satiety of life بیزاری یا سیری از عمر [چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
peregrin or rine U بیگانه
peregrine U بیگانه
aliens U بیگانه
alien U بیگانه
foreign U بیگانه
stranger U بیگانه
oversea U بیگانه
barbarians U بیگانه
barbarian U بیگانه
barbarous U بیگانه
strangest U بیگانه
strange U بیگانه
foreigners U بیگانه
exotic U بیگانه
foreigner U بیگانه
xenophobe U بیگانه
abroad U بیگانه
outsider U بیگانه
outsiders U بیگانه
only U بس بیگانه
loanword U واژه بیگانه
xenocentrism U بیگانه محوری
xenophilism U بیگانه پرستی
xenophobia U بیگانه ترسی
foreign subjects U اتباع بیگانه
xenophile U بیگانه دوست
outlandish U بیگانه وار
holozoic U بیگانه خوار
foreing currency U پول بیگانه
xenophile U بیگانه پرست
foreignlegion U هنگ بیگانه
foreignism U اصطلاح بیگانه
phagocytosis U بیگانه خواری
xenophobe U بیگانه ترس
xenophilous U بیگانه پرست
xenophobe U دشمن بیگانه
overseas U کشورهای بیگانه
abroad U ممالک بیگانه
xenoplastic U همزیست با بیگانه
xenophobia U بیگانه هراسی
strangely U بطور غریب یا بیگانه
barbarize U بیگانه یا وحشی شدن
publicans U بیگانه صاحب میخانه
non-resident alien [NRA] U بیگانه غیر مقیم
publican U بیگانه صاحب میخانه
macrophage U یاخته بیگانه خواردرشت
foreign value system U نظام ارزشی بیگانه
phagocyte U سلول بیگانه خوار
currencies U ارز پول بیگانه
xenoglossophilia U عشق به زبانهای بیگانه
overseas agent U نماینده درکشور بیگانه
he is no linguist U زبان بیگانه نمیداند
xenoglossophobia U هراس از زبانهای بیگانه
currency U ارز پول بیگانه
strangers U بطور غریب یا بیگانه
invasive exotic U گونه بیگانه [گیاه شناسی]
gringo U بیگانه خصوصا انگلیسی یا امریکایی
exotic U گونه بیگانه [گیاه شناسی]
phagotroph U ریزه پرواره بیگانه خوار
foreignize U حالت بیگانه دادن یایافتن
alien species U گونه بیگانه [گیاه شناسی]
gringos U بیگانه خصوصا انگلیسی یا امریکایی
indenting U سفارش خرید از کشور بیگانه
indents U سفارش خرید از کشور بیگانه
indent U سفارش خرید از کشور بیگانه
neophyte U گونه بیگانه [گیاه شناسی]
the a.of boreign words U اقتباس یاگرفتن لغات بیگانه
invasive species U گونه بیگانه [گیاه شناسی]
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
barbarize U با تعبیر بیگانه و غیر مصطلح امیختن
tramontane U واقع در ماوراء جبال الپ بیگانه
phagocytize U در اثر بیگانه خواری تحلیل رفتن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
enclaves U ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
enclave U ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
alienability U قابلیت نقل وانتقال مالکیت بیگانه سازی
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
adoption اقتباس استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
to purify the person language U زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
exclave U ناحیهای که ازکشوری جداشده وخاک بیگانه انرافراگرفته باشد
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com