Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
procrustean
U
بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
agents
U
مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agent
U
مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
contructive larcency
U
مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
brain washing
U
مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
erasable
U
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
foretooth
U
برنده
mutilator
U
برنده
trenchant
U
برنده
incisor tooth
U
برنده
deferent
U
برنده
scissile
U
برنده
discoverer
U
پی برنده
winnings
U
برنده
cutter
U
برنده
cutters
U
برنده
portative
U
برنده
winners
U
برنده
discoverers
U
پی برنده
conductive
U
برنده
winner
U
برنده
high proof
U
برنده
vehicles
U
برنده
vehicle
U
برنده
cutting
U
برنده
heuristic
U
پی برنده
winning
U
برنده
incisive
U
برنده
incisory
U
برنده
utilizer
U
بکار برنده
decision
U
برنده با امتیاز
perseus
U
برنده سر دیو
decisions
U
برنده با امتیاز
winner
U
برنده بازی
uptake
U
بالا برنده
propelling
U
پیش برنده
edge tool
U
الت برنده
edged tool
U
الت برنده
lacerative
U
برنده یا درنده
outpoint
U
برنده با امتیاز
promoters
U
پیش برنده
promoter
U
پیش برنده
deferent
U
بیرون برنده
medalist
U
برنده مدال
matrolinous
U
بارث برنده
dissolvent
U
حل کننده برنده
resolutive
U
تحلیل برنده
promotor
U
پیش برنده
prizewinner
U
برنده جایزه
propulsive
U
جلو برنده
prizer
U
برنده جایزه
cutting head
U
نوک برنده
persi
U
برنده سر دیو
contender
U
برنده احتمالی
raider
U
یورش برنده
medalists
U
برنده مدال
impellor
U
پیش برنده
impeller
U
پیش برنده
heiresses
U
ارث برنده زن
dark horse
U
برنده غیرمترقبه
medallist
U
برنده مدال
dark horses
U
برنده غیرمترقبه
wearing
U
تحلیل برنده
winning move
U
حرکت برنده
contenders
U
برنده احتمالی
highest bidder
U
برنده مزایده
winning position
U
پوزیسیون برنده
medallists
U
برنده مدال
gestatorial
U
برنده پاپ
shoo-in
<idiom>
U
برنده مطلق
uplifter
U
بالا برنده
heiress
U
ارث برنده زن
raiders
U
یورش برنده
incisively
U
بطور برنده
winner of a match
U
برنده مسابقه
winners
U
برنده بازی
annihilator
U
از بین برنده
achiever
U
از پیش برنده
boosters
U
بالا برنده
users
U
بکار برنده
user
U
بکار برنده
booster
U
بالا برنده
victors
U
برنده مسابقه
victor
U
برنده مسابقه
gonfalonier
U
برنده پرچم
painstakingly
U
ساعی رنج برنده
won ending
U
اخر بازی برنده
decisions
U
برنده کشتی با امتیاز
winterer
U
بسر برنده زمستان
carry the day
<idiom>
U
برنده یا موفق شدن
painstaking
U
ساعی رنج برنده
benefitical
U
منتفع فایده برنده
benefic
U
فایده برنده نیکوکار
decision
U
برنده کشتی با امتیاز
bearing capacity
U
قدرت برنده باربرد
backsword
U
شمشیر یک لبهء برنده
walk all over someone
<idiom>
U
براحتی برنده شدن
Nobel laureate
U
برنده جایزه نوبل
raise the hand
U
بالابردن دست برنده
Nobel Prize winner
U
برنده جایزه نوبل
emasculatory
U
برنده نیروی مردی
jackpot
U
برنده تمام پولها
limivorous
U
فرو برنده گل ولای
file cutter
U
قسمت برنده سوهان
liquidator
U
برچیننده از بین برنده
liquidators
U
برچیننده از بین برنده
emasculative
U
برنده نیروی مردی
cutler
U
فروشنده الات برنده
emulous
U
رشک برنده طالب
chung seung
U
برنده هوگوابی تکواندو
myrmecophilous
U
بهره برنده ازمورچه
jackpots
U
برنده تمام پولها
nonwinner
U
هرگز برنده نشده
maiden
U
اسبی که هنوز برنده نشده
hoong seung
U
برنده هوگو قرمز تکواندو
hellward
U
سوی دوزخ بر بدوزخ برنده
hybrid propulation
U
نیروی پیش برنده مختلط
scissors
U
چیز برنده قطع کننده
maidens
U
اسبی که هنوز برنده نشده
sharp tongued
U
بکار برنده سخنان زننده
to scramble a victory
U
بزحمت برنده
[پیروز]
شدن
cutting angle
U
سطح برنده تیغه برش
To win on points.
U
با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
novillero
U
گاوبازی که هنوز برنده نشده
gulfs
U
هر چیز بلعنده وفرو برنده
assimilator
U
تحلیل برنده همانند سازنده
to ease to a victory
U
به سادگی برنده شدن
[ورزش]
gulf
U
هر چیز بلعنده وفرو برنده
applications
U
اعمال
exercising a right
U
اعمال حق
undertakings
U
اعمال
acts
U
اعمال
application
U
اعمال
doings
U
اعمال
exercises
U
اعمال
exertion
U
اعمال
exercised
U
اعمال
exertions
U
اعمال
exercise
U
اعمال
exercising
U
اعمال
runners-up
U
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
runner up
U
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
waltz off with
<idiom>
U
فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
runner-up
U
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
cupholder
U
برنده گلدان جایزه در مسابقه نهایی
blade
U
قسمت برنده لبههای تیغ دار
dye-remover
U
از بین برنده رنگ
[سفید کننده]
strong-arm
U
اعمال زورکردن
the galleys
U
اعمال شاقه
preventative actions
U
اعمال بازدارنده
showing partial views
U
اعمال نظر
exerts
U
اعمال کردن
strong arm
U
اعمال زورکردن
willable
U
قابل اعمال
hard labour
U
اعمال شاقه
exerting
U
اعمال کردن
galleys
U
اعمال شاقه
exert
U
اعمال کردن
imposes
U
اعمال نفوذکردن
impose
U
اعمال نفوذکردن
exerted
U
اعمال کردن
to have the pull of
U
اعمال نفوذکردن بر
exertion
U
اعمال زور
labourhardl
U
اعمال شاقه
peonage
U
اعمال شاقه
impressment
U
اعمال زور
applicative
U
اعمال کردنی
applies
U
اعمال کردن
applicator
U
اعمال کننده
exercising force
U
اعمال زور
exertions
U
اعمال زور
applicatory
U
اعمال شدنی
lobbying
U
اعمال نفوذ
workable
U
قابل اعمال
hard labor
U
اعمال شاقه
applying
U
اعمال کردن
apply
U
اعمال کردن
applier
U
اعمال کننده
takeovers
U
اعمال کنترل
takeover
U
اعمال کنترل
shoo in
U
کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
defoliating agent
U
عامل از بین برنده برگ وسبزینه درختان
open water
U
فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
I have not played my trump ( winning ) card .
U
ورق برنده را هنوز رو نکره ام ( بازی نکردم )
defoliants
U
مواد از بین برنده برگ وسبزینه درختان
unfair trade practice
U
اعمال تجاری نادرست
showing partial views
U
اعمال نظر کردن
embraceor
U
اعمال نفوذ کننده
non serverign acts
U
اعمال تصدی دولت
use one's influence
U
اعمال نفوذ کردن
undue influence
U
اعمال نفوذ ناروا
imprisonment with hard labour
U
حبس با اعمال شاقه
penal servitude
U
حبس با اعمال شاقه
To bring pressure to bear . To exert pressure .
U
اعمال فشار کردن
alteration
U
تغییر اعمال شده
To use force(violence)
U
اعمال زور کردن
to use one's influence upon
U
اعمال نفوذ کردن بر
copy protection
U
جلوگیری از اعمال کپی
house keeping operation
U
اعمال خانه داری
governance
U
اعمال قوه اختیارداری
maiden race
U
مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com