Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 145 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cup seal
U
بوبند کاسه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
water seal
U
بوبند اب
There are wheels within wheels .
U
کاسه ای زیر نیم کاسه است
calix
U
کاسه گل
cotyla
U
کاسه
messmate
U
هم کاسه
mazard
U
کاسه
bowls
U
کاسه
cupule
U
کاسه
pappus
U
کاسه گل
chalice
U
کاسه
chalices
U
کاسه
crania
U
کاسه سر
cranium
U
کاسه سر
craniums
U
کاسه سر
calyx
U
کاسه گل
calycle
U
کاسه گل
bowl
کاسه
lump sums
U
یک کاسه
sockets
U
کاسه
in a lump sum
U
یک کاسه
socket
کاسه
skull
U
کاسه سر
skulls
U
کاسه سر
lump sum
U
یک کاسه
drinking cup
U
کاسه
hard shell
U
کاسه دار
scutum
U
کاسه زانو
loricate
U
کاسه دار
scal
U
کاسه نمد
lickspittle
U
کاسه لیس
porringer
U
کاسه اش خوری
parasitism
U
کاسه لیسی
oil seal
U
کاسه نمد
kneepan
U
کاسه زانو
knee cap
U
کاسه زانو
knee pan
U
کاسه زانو
kegler
U
کاسه ساز
sealings
U
کاسه نمدها
puppet
U
کاسه لیس
cat's paw
U
کاسه لیس
doormat
U
کاسه لیس
stooge
U
کاسه لیس
arse-licker
U
کاسه لیس
ass-kisser
[American E]
U
کاسه لیس
kiss-ass
[American E]
U
کاسه لیس
minion
U
کاسه لیس
lickspittle
U
کاسه لیس
fawner
U
کاسه لیس
stuffing box
U
کاسه نمد
turtleback
U
کاسه پشت
A bowl hotter than the soup it contains.
<proverb>
U
کاسه از آش گرمتر.
yes-man
U
کاسه لیس
bootlicker
U
کاسه لیس
suck-up
U
کاسه لیس
brown-noser
U
کاسه لیس
toady
U
کاسه لیس
eyehole
U
کاسه چشم
bowl
U
کاسه رهنما
dipper stick
U
کاسه بیل
sockets
U
کاسه بندگاه
craniography
U
شرح کاسه سر
cranial nerve
U
عصب کاسه سر
brainpan
U
کاسه مغز
seal
U
کاسه نمد
corolla
U
جام گل کاسه گل
kneecap
U
کاسه زانو
seals
U
کاسه نمد
patellae
U
کاسه زانو
patella
U
کاسه زانو
socket
کاسه بندگاه
bowls
U
کاسه رهنما
eager beaver
U
کاسه گرم تر از اش
glene
U
کاسه چشم
eye sockets
U
کاسه چشم
ball bearing
U
کاسه ساچمه
glene
U
کاسه مفصل
husks
U
غلاف یا کاسه گل
ball bearings
U
کاسه ساچمه
socket
کاسه چشم
eye socket
کاسه چشم
husk
U
غلاف یا کاسه گل
flower cup
U
غلاف کاسه گل
kneecaps
U
کاسه زانو
They put the blane on him . he was the scapegoat.
U
کاسه کوزه ها سر اوشکست
stifle bone
U
کاسه زانوی اسب
suborbital
U
زیر کاسه چشمی
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
toadyism
U
مداهنه کاسه لیسی
calipash
U
کاسه لاک پشت
sound bow
U
کاسه زنگ اخبار
carapace
U
کاسه سنگ پشت
sockets
U
سرپیچ کاسه چشم
labyrinth seal
U
کاسه نمد لایبرنت
patellar
U
مانند کاسه زانو
patellate
U
مانند کاسه زانو
inferior calyx
U
کاسه پایین افتاده
housemaid's knee
U
اماس کاسه زانو
consolidated debt
U
بدهی یک کاسه شده
drinking vessel
U
فرف ابخوری کاسه
hardshell
U
کاسه دار سخت
porringer
U
کلاه کاسه مانند
incomplete flower
U
گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
inferior ovary
U
تخم دان پایین تر از کاسه
testudinate
U
مانند کاسه سنگ پشت
infraorbital
U
واقع در زیر کاسه چشم
inferior calyx
U
کاسه پایین تر از تخم دان
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat .
U
کاسه گدایی دست گرفتن
calipee
U
کاسه زیرین لاک پشت
To go round hat in hand .
U
کاسه گدایی بدست گرفتن
My patience is exhausted ( worn out ) .
U
کاسه صبرم لبریز شده
postorbital
U
واقع در پشت کاسه چشم
supra orbital
U
واقع دربالای کاسه چشم
sycophancy
U
مفت خوری کاسه لیسی
testudinarious
U
مانند کاسه سنگ پشت
testudineous
U
مانند کاسه سنگ پشت
there are wheels within wheels
U
زیرکاسه نیم کاسه است
toady
U
کاسه لیس مداهنه کردن
on good turn deserves another
U
کاسه جایی رودکه بازاردقدح
My patience has run out (is exhausted).
U
کاسه صبرم لبریز است
guard
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guards
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guarding
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
More Catholic than the Pope .
U
کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
corona borealis
U
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
calipash
U
قسمت بالای کاسه لاک پشت
coronae borealis
U
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
memento mori
U
کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
there is something in the wind
U
کاسهای زیر نیم کاسه است
belljar
U
نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
shells
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
To pool resources to gether .
U
کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
One good turn deserves another .
U
کاسه جایی رود که باز آید قدح
shell
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shelling
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
patelliform
U
مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
chevron seal
U
کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
cross bones
U
شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
leather back
U
لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
preorbital
U
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
calyx
U
طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
To sponge on some one .
U
کاسه لیسی کردن ( چاپلوسی کردن یا انگه شدن )
glenoid fossa or cavity
U
گودی مفصل کاسه مفصل
It is the same pottage and the same bowl.
<proverb>
U
همان آش است و همان کاسه .
exchanged stabilization fund
U
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com