English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
staggering of setts U به ترتیب گذاردن سنگها سنگچینی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
riprap U سنگچینی بی ترتیب صدای وزش باد تند سنگریزی کردن
rubble with binding material U سنگچینی با ملات
dry rubble fill U سنگچینی بدون ملات
laying of setts U واداشتن سنگها
weights and meusures U سنگها و اندازه ها اوزان ومقادیر
vein U ترک ایجاد شده در سنگها
veins U ترک ایجاد شده در سنگها
mantlerock U مواد رسوبی وسست روی سنگها
blast hole drill U مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
random processing U پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
chains U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
to impress a mark on something U نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
firing order U ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
table U تو گذاردن
tables U تو گذاردن
reposal U گذاردن
tabled U تو گذاردن
lays U گذاردن
to leave out U جا گذاردن
sets U گذاردن
to lay it on thick U گذاردن
setting up U گذاردن
repose U گذاردن
to lay it on with a trowel U گذاردن
set U گذاردن
invests U گذاردن
invested U گذاردن
tabling U تو گذاردن
invest U گذاردن
instate U گذاردن
investing U گذاردن
lay U گذاردن
skew U کج گذاردن
skews U کج گذاردن
impone U گذاردن
skewing U کج گذاردن
suspends U معوق گذاردن
consigns U امانت گذاردن
consigning U امانت گذاردن
consigned U امانت گذاردن
bestowed U امانت گذاردن
bestowing U امانت گذاردن
bestows U امانت گذاردن
novelize U بدعت گذاردن
placing at disposal U در دسترس گذاردن
pouches U درجیب گذاردن
pouch U درجیب گذاردن
consign U امانت گذاردن
endorses U صحه گذاردن
suspending U معوق گذاردن
suspend U معوق گذاردن
skewing U اریب گذاردن
tables U معوق گذاردن
tabled U معوق گذاردن
skew U اریب گذاردن
table U معوق گذاردن
checks U نشان گذاردن
silo U در سیلو گذاردن
tabling U معوق گذاردن
work on/upon <idiom> U تفثیر گذاردن
scheduled U دربرنامه گذاردن
schedules U دربرنامه گذاردن
schedule U دربرنامه گذاردن
skews U اریب گذاردن
assesses U خراج گذاردن بر
exposes U بی حفاظ گذاردن
exposes U روباز گذاردن
exposing U بی حفاظ گذاردن
sashes U پنجره گذاردن
sash U پنجره گذاردن
procrastinating U معوق گذاردن
procrastinates U معوق گذاردن
procrastinate U معوق گذاردن
demarcating U نشان گذاردن
demarcates U نشان گذاردن
demarcated U نشان گذاردن
demarcate U نشان گذاردن
reverence U احترام گذاردن
expose U روباز گذاردن
collocate U پهلوی هم گذاردن
collocated U پهلوی هم گذاردن
assessing U خراج گذاردن بر
put-up U در فرف گذاردن
put up U در فرف گذاردن
shelved U در قفسه گذاردن
shelve U در قفسه گذاردن
endorse U صحه گذاردن
endorsed U صحه گذاردن
reposit U ودیعه گذاردن
endorsing U صحه گذاردن
assessed U خراج گذاردن بر
expose U بی حفاظ گذاردن
collocating U پهلوی هم گذاردن
collocates U پهلوی هم گذاردن
innovating U بدعت گذاردن
innovates U بدعت گذاردن
impress U باقی گذاردن
assess U خراج گذاردن بر
to d. up U خوراک گذاردن
to leave behind U باقی گذاردن
to leave behind U درپس گذاردن
to leave unsaid U نا گفته گذاردن
interpose U پا به میان گذاردن
interposed U پا به میان گذاردن
interposes U پا به میان گذاردن
interposing U پا به میان گذاردن
to step in U پامیان گذاردن
to strike in U پامیان گذاردن
underdo U از کار کم گذاردن
impress U نشان گذاردن
impressed U باقی گذاردن
impressed U نشان گذاردن
innovated U بدعت گذاردن
innovate U بدعت گذاردن
exposing U روباز گذاردن
encapsulate U درکپسول گذاردن
encapsulates U درکپسول گذاردن
encapsulating U درکپسول گذاردن
pyx U درجعبه گذاردن
put away U کنار گذاردن
pt down U کنار گذاردن
impressing U نشان گذاردن
impressing U باقی گذاردن
impresses U نشان گذاردن
impresses U باقی گذاردن
bestow U امانت گذاردن
bulid U بنیان گذاردن
imburse U درکیسه گذاردن
adopt U نام گذاردن
to join in U پامیان گذاردن
contradistinguish U فرق گذاردن
gage U وثیقه گذاردن
demark U نشان گذاردن
placing U در محلی گذاردن
thwarted U بی نتیجه گذاردن
places U در محلی گذاردن
incase U در جعبه گذاردن
leave U باقی گذاردن
interlay U در میان گذاردن
interlocate U در میان گذاردن
stroking U سرکش گذاردن
strokes U سرکش گذاردن
stroked U سرکش گذاردن
stroke U سرکش گذاردن
imprints U گذاردن زدن
imprinted U گذاردن زدن
imprint U گذاردن زدن
leave alone U بحال گذاردن
leave alone U تنها گذاردن
procrastinated U معوق گذاردن
checked U نشان گذاردن
awards U امانت گذاردن
place U در محلی گذاردن
awarding U امانت گذاردن
leaving U باقی گذاردن
awarded U امانت گذاردن
award U امانت گذاردن
thwart U بی نتیجه گذاردن
embowel U در روده گذاردن
check U نشان گذاردن
thole U گذاردن اجازه دادن
inserting U در جوف چیزی گذاردن
to serve up U گذاردن یادرفرف ریختن
stationed U درپست معینی گذاردن
inserts U در جوف چیزی گذاردن
chalked U باگچ نشان گذاردن
chalks U باگچ نشان گذاردن
degenerating U روبه انحطاط گذاردن
chalking U باگچ نشان گذاردن
degenerates U روبه انحطاط گذاردن
chalk U باگچ نشان گذاردن
degenerated U روبه انحطاط گذاردن
diaphragm U حجاب یاپرده گذاردن
degenerate U روبه انحطاط گذاردن
diaphragms U حجاب یاپرده گذاردن
insert U در جوف چیزی گذاردن
to foil a plan U عقیم گذاردن نقشه ای
posed U : مطرح کردن گذاردن
jacket U پوشاندن درپوشه گذاردن
jackets U پوشاندن درپوشه گذاردن
deposit with the bank U در بانک ودیعه گذاردن
disremember U درطاق نیسان گذاردن
crates U صندوقه درجعبه گذاردن
overprice U بیش از حد قیمت گذاردن
poses U : مطرح کردن گذاردن
posing U : مطرح کردن گذاردن
trail U اثرپا باقی گذاردن
trailed U اثرپا باقی گذاردن
trailing U اثرپا باقی گذاردن
trails U اثرپا باقی گذاردن
deposit in the bank U در بانک به ودیعه گذاردن
pose U : مطرح کردن گذاردن
shuffle off U بدوش دیگری گذاردن
cipher U صفر گذاردن برمزدراوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com