Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
publicised
U
به اطلاع عموم رساندن
publicises
U
به اطلاع عموم رساندن
publicising
U
به اطلاع عموم رساندن
publicize
U
به اطلاع عموم رساندن
publicized
U
به اطلاع عموم رساندن
publicizes
U
به اطلاع عموم رساندن
publicizing
U
به اطلاع عموم رساندن
notify the public
U
به اطلاع عموم رساندن
publitize
U
به اطلاع عموم رساندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
domain
U
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
domains
U
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
joins
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
public
U
عموم
universal applause
U
عموم
coram popula
U
درپیش عموم
public spiritedness
U
خیرخواهی عموم
publicly
U
در نظر عموم
the public
U
عموم مردم
By common consent.
U
به تصدیق همه ( عموم )
commonable
U
قابل استفاده عموم
open to the public
U
واضح درنظر عموم
publicly useful
U
سودمند برای عموم
for the public good
U
برای خیر عموم
forum
U
بازار محل اجتماع عموم
to burst upon the view
U
ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
common goods
U
کالای مورد نیاز عموم
discommon
U
ازدسترس عموم بیرون اوردن
forums
U
بازار محل اجتماع عموم
updated
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
paradoxes
U
عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
the public are hereby notified
U
بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
paradox
U
عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
Open to the publice.
U
ورود برای عموم آزاد است
common user items
U
کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
common user supplies
U
کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
proprietary company
U
شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
cry up
U
نزد عموم ارج ومنزلت یافتن زیاد ستودن
eminent domain
U
قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
debutant
U
نوازنده یا ناطقی که برای نخستین بار در جلو عموم فاهر میشود
deodand
U
چیزیکه دولت برای استفاده عموم ضبط میکردزیرامایه مرگ کسی شده
public
U
سرویس ارسال داده برای عموم . مثل سیستم تلفن اصلی در یک کشور
libraries
U
کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
library
U
کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
limelight
U
قسمتی ازصحنه نمایش که بوسیله نورافکن روشن شده باشد محل موردتوجه وتماشای عموم
common carrier
U
شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
chalking
U
مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalks
U
مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalked
U
مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalk
U
مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
dediction of way
U
هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
well-read
U
با اطلاع
information
U
اطلاع
knowledge
U
اطلاع
deep read
U
با اطلاع
notification
U
اطلاع
unknowing
U
بی اطلاع
versed
U
با اطلاع
awareness
U
اطلاع
uninformed
U
بی اطلاع
advice
U
اطلاع
unknowingly
U
بی اطلاع
unwitting
U
بی اطلاع
learning
U
اطلاع
uniformed
U
بی اطلاع
unknowable
U
بی اطلاع
unawares
U
بی اطلاع
unaware
U
بی اطلاع
well read
U
با اطلاع
consciousness
U
اطلاع
tip-off
U
اطلاع
warning
U
اطلاع
word
U
اطلاع
intelligence
U
اطلاع
notice
U
اطلاع
acquaintance
U
اطلاع
communication
U
اطلاع
ill-informed
<adj.>
U
بی اطلاع
conscious mind
U
اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
U
اطلاع
appreciation
[awareness]
U
اطلاع
nescious
U
بی اطلاع
unimformed
U
بی اطلاع
conizance
U
اطلاع
ill informed
U
بی اطلاع
datum
U
اطلاع
know how
U
اطلاع
noticed
U
توجه اطلاع
notice
U
توجه اطلاع
tip-offs
U
اطلاع نهانی
reported
U
اطلاع دادن
misknow
U
بی اطلاع بودن از
notices
U
توجه اطلاع
noticing
U
توجه اطلاع
global knowledge
U
اطلاع سراسری
advice note
U
یادداشت اطلاع
criticaster
U
ناقد بی اطلاع
reports
U
اطلاع دادن
tip-off
U
اطلاع نهانی
a piece of information
U
یک تکه اطلاع
letter of a
U
اطلاع نامه
precognition
U
اطلاع قبلی
unadvised
U
بدون اطلاع
notify
U
اطلاع دادن
unpolitical
U
بی اطلاع ازسیاست
knowledge of results
U
اطلاع از نتایج
inking
U
اطلاع مختصر
informatics
U
اطلاع رسانی
notifying
U
اطلاع دادن
prospectus
U
اطلاع نامه
notifies
U
اطلاع دادن
notified
U
اطلاع دادن
prospectuses
U
اطلاع نامه
tip off
U
اطلاع نهانی
report
U
اطلاع دادن
information
U
اطلاع دادن
attentions
U
اخطارجهت اطلاع به
preview
U
اطلاع قبلی
previews
U
اطلاع قبلی
attention
U
اخطارجهت اطلاع به
kiosk
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
message
U
حجم اطلاع مشخص
to pass on
[information or news]
U
به بقیه اطلاع دادن
mininformation
U
اطلاع یا خبر نادرست
he is in the know
U
اطلاع ویژه دارد
to let know
U
خبردادن به اطلاع دادن
gibberish
U
اطلاع بی معنا و بی استفاده
messages
U
حجم اطلاع مشخص
let me know
U
بمن اطلاع دهید
As you are well informed…
U
همانطور که اطلاع دارید
tip
U
انعام اطلاع منحرمانه
tipping
U
انعام اطلاع منحرمانه
A one-month notice.
U
اطلاع قبلی یک ماهه
(do something) behind someone's back
<idiom>
U
بدون اطلاع کسی
We just received word that . . .
U
هم اکنون اطلاع رسید که …
Please let me know.
U
لطفا"به من اطلاع دهید
inform
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
If not , please let me know.
U
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
foredknowlege
U
اطلاع قبلی علم غیب
informs
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
whom it may concern
U
برای اطلاع افراد ذیربط
informs
U
اطلاع دادن چغلی کردن
message
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
precognitive
U
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
messages
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
compuserve
U
شبکه اصلی اطلاع رسانی
To smell out something.
U
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
incognizant
U
بدون اطلاع غیر وارد
informing
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
He did it with his fathers knowledge.
U
با اطلاع پدرش اینکار راکرد
inform
U
اطلاع دادن چغلی کردن
informing
U
اطلاع دادن چغلی کردن
misinform
U
اطلاع غیر صحیح دادن
misinforming
U
اطلاع غیر صحیح دادن
misinforms
U
اطلاع غیر صحیح دادن
misinformed
U
اطلاع غیر صحیح دادن
The professor knows what he is talking about.
U
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
prevue
U
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
compares
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
well informed
U
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
loutish
U
بیشعور خام دست وبی اطلاع
inkling
U
اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
We know very little about his background.
ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
to pass a dividend
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
attentions
U
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
compare
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
comparing
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
attention
U
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
compared
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
output
U
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
output
U
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
questionnaire
U
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
questionnaires
U
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
dispatches
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributing
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
distributes
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
dispatched
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatched
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
french leave
U
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
despatching
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatches
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
enter
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enters
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
matches
U
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
match
U
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
outputs
U
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
dispatch
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distribute
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
outputs
U
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
input
U
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
redundant
U
که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
inputted
U
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
negligent escape
U
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
gas sentinel
U
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
imply
U
رساندن
implying
U
رساندن
understand
U
رساندن
brings
U
رساندن به
bring
U
رساندن به
bringing
U
رساندن به
implies
U
رساندن
conveys
U
رساندن
supplying
U
رساندن
conveying
U
رساندن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com