Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
par
U
بهای رسمی سهم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dumping
U
صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
reduced price
U
بهای کاسته بهای تخفیف دار
returns
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
reviewed
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
review
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary
U
مامور رسمی مقام رسمی
officious
U
نیمه رسمی شبهه رسمی
for
U
به بهای
at a low price
U
بهای کم
solemn form
U
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
nominal price
U
بهای اسمی
fancy price
U
بهای تفننی
fancy price
U
بهای گزاف
money worth
U
بهای پول
nominal value
U
بهای اسمی
fee
U
بهای واحد
probability cost
U
بهای احتمالی
trade price
U
بهای تجارتی
reduced price
U
بهای نازل
reserve price
U
بهای قطعی
resonable price
U
بهای عادله
face value
U
بهای اسمی
cash price
U
بهای نقدی
book value
U
بهای دفتری
conversion price
U
بهای تبدیل
break up price
U
بهای تصفیه
all in price
U
بهای کامل
cost of construction
U
بهای ساختمان
unit price
U
بهای واحد
break up price
U
بهای انحلال
at a great penny worth
U
به بهای زیاد
resale price
U
بهای خرده فروشی
contratual rent
U
اجاره بهای مقطوع
eric
U
خون بهای ایرلندی
above par
U
بالاتر از بهای اسمی
declared value
U
بهای اعلام شده
retail price
U
بهای خرده فروشی
below par
U
کمتر از بهای اسمی
spot price
U
بهای جنس در معامله نقدی
to mark good
U
بهای کالا را در روی ان نوشتن
reserve price
U
قیمت نهایی بهای قطعی
the price was not reasonable
U
بهای ان معقول بنظر نمیرسید
dispraise
U
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
cost plus
U
اضافه بر بهای تمام شده
upset price
U
کمترین بهای مقطوع درهراج
height money
U
اضافه بهای کار در ارتفاع
to mark down an article
U
بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
cost and freight
U
قیمت و بهای حمل و نقل
to take something off and pric
U
اندکی از بهای چیزی کاستن
coinage
U
طبقه بندی بهای مسکوک
share list
U
صورت بهای سهام شرکتها
the price was not reasonable
U
بهای گزافی بران گذاشته بودند
to compound
U
قسطی پرداختن
[کمتراز بهای اصلی]
write down
U
تنزل دادن بهای اسمی سهام
price as natural ice
U
یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
how is sugar
U
بهای قندچیست قند درچه حال است
at par
U
قیمت ثابت انتقال ارز به بهای اسمی
revalorization
U
اعاده پول کشور به بهای نخستین خود
exchange devaluation
U
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
write down
U
یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
prohibitive price
U
بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
unearned icremrnt
U
افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unearned increment
U
افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unpriced
U
درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
accretion
U
افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
feminality
U
طبیعت زنانه زیورهایاچیزهای بی بهای زنانه
direct fire sights
U
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
formal
U
رسمی
solemn
U
رسمی
formmal
U
رسمی
orthodox
U
رسمی
official
U
رسمی
institutional
U
رسمی
dress uniform
U
انیفرم رسمی
protest
U
واخواست رسمی
throwaway
U
غیر رسمی
insignia
U
نشان رسمی
extra official
U
غیر رسمی
insignia
U
مدال رسمی
card-carrying
U
عضو رسمی
dress suit
U
لباس رسمی شب
protest
U
اعتراض رسمی
Full dress. Formal dress.
U
لباس رسمی
stand on ceremony
<idiom>
U
رسمی بودن
protests
U
واخواست رسمی
cognizance
U
اخطار رسمی
communique
U
ابلاغ رسمی
bonspiel
U
مسابقه رسمی
boarding call
U
بازدید رسمی
driss uniform
U
لباس رسمی
protested
U
واخواست رسمی
protested
U
اعتراض رسمی
protesting
U
واخواست رسمی
protesting
U
اعتراض رسمی
contracts under seal
U
عقد رسمی
aregular cook
U
اشپز رسمی
smallage
U
کرفس رسمی
tux
U
لباس رسمی
protests
U
اعتراض رسمی
officiously
U
بطورغیر رسمی
officialize
U
رسمی کردن
official religion
U
دین رسمی
official receipt
U
رسید رسمی
official rate
U
نرخ رسمی
official prices
U
قیمتهای رسمی
official meeting
U
اجتماع رسمی
official meeting
U
ملاقات رسمی
official language
U
زبان رسمی
vestment
U
لباس رسمی
prontonotary
U
سردفتراسناد رسمی
solemn form
U
طریقه رسمی
semiofficial
U
نیمه رسمی
semiformal
U
نیمه رسمی
semi officially
U
بطورنیم رسمی
semi official
U
نیمه رسمی
speedwell
U
سیزاب رسمی
standard time
U
زمان رسمی
state religion
U
مذهب رسمی
statute mile
U
مایل رسمی
free and easy
<idiom>
U
غیر رسمی
public submission
U
مناقصه رسمی
prothonotary
U
سردفتراسناد رسمی
official jurnal
U
روزنامه رسمی
official gazette
U
روزنامه رسمی
official deed
U
سند رسمی
intrant
U
ورود رسمی
insigne
U
مدال رسمی
insigne
U
نشان رسمی
hansard
U
مذاکرات رسمی
formal review
U
بررسی رسمی
formal review
U
سان رسمی
formal group
U
گروه رسمی
formal education
U
اموزش رسمی
legalization
U
شناسایی رسمی
official communications
U
ابلاغیه رسمی
official channels
U
طرق رسمی
official channels
U
مجاری رسمی
official authorities
U
مراجع رسمی
official document
U
سند رسمی
noterial document
U
سند رسمی
nonformal
U
غیر رسمی
mare's tail
U
هپوریس رسمی
letter de chancellerie
U
نامه رسمی
formal accountability
U
ذیحسابی رسمی
reprimanded
U
توبیخ رسمی
note
U
نامه رسمی
returning
U
گزارش رسمی
reprimand
U
توبیخ رسمی
formalizing
U
رسمی کردن
formalizes
U
رسمی کردن
formalized
U
رسمی کردن
notes
U
نامه رسمی
noting
U
نامه رسمی
asparagus
U
مارچوبهء رسمی
bank holidays
U
تعطیلات رسمی
official receiver
U
اعتصاب رسمی
talking-to
U
سرزنش رسمی
talking to
U
سرزنش رسمی
formalize
U
رسمی کردن
formalising
U
رسمی کردن
formalises
U
رسمی کردن
audiences
U
ملاقات رسمی
audience
U
ملاقات رسمی
return
U
گزارش رسمی
returned
U
گزارش رسمی
returns
U
گزارش رسمی
positioned
U
شغل رسمی
position
U
شغل رسمی
function
U
ایین رسمی
functioned
U
ایین رسمی
formalised
U
رسمی کردن
placards
U
پروانه رسمی
reprimanding
U
توبیخ رسمی
placard
U
پروانه رسمی
reprimands
U
توبیخ رسمی
officials
U
مقامات رسمی
functions
U
ایین رسمی
tuxedo
U
لباس رسمی
career
U
دوره رسمی
informal
U
غیر رسمی
careering
U
دوره رسمی
careered
U
دوره رسمی
officious
U
غیر رسمی
missive
U
نامه رسمی
pronouncements
U
اعلامیه رسمی
officiate
U
مقام رسمی
officiated
U
مقام رسمی
official
U
موثق و رسمی
officiating
U
مقام رسمی
tuxedos
U
لباس رسمی
official
U
عالیرتبه رسمی
careers
U
دوره رسمی
unofficial
U
غیر رسمی
pronouncement
U
اعلامیه رسمی
officiates
U
مقام رسمی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com