English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
proxy U بنمایندگی دیگری رای دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
sublease U به مستاجر دیگری اجاره دادن
rehousing U به جای دیگری اسکان دادن
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
eep U گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
to pass the buck <idiom> U مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
mimicking <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
emulating <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
pantomiming <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
trasship U بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
emulates U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
redirects U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
to differentiate something from something U فرق گذاشتن [تشخیص دادن] بین یک چیز و چیز دیگری
to distinguish between something and something U فرق گذاشتن [تشخیص دادن] بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something U فرق گذاشتن [تشخیص دادن] یک چیز از چیز دیگری
pareto optimality U حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
countersignature U امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
third U به دیگری
thirds U به دیگری
another U دیگری
t' other U دیگری
tother U دیگری
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
We have no other way (alternative). U را ه دیگری نداریم
others U متفاوت دیگری
common of pasturage U حق چرادرزمین دیگری
heteronomous U پیروقانون دیگری
other U متفاوت دیگری
follow suit <idiom> U از دیگری تقلیدکردن
consecutively U یکی پس از دیگری
at second hand U از قول دیگری
in turn <idiom> U یکی پس از دیگری
at another time U در زمان دیگری
onother's money U پول دیگری
eye baby U دیگری که به او نگاه میکند
transplanting U درجای دیگری نشاندن
release U اعراض از حق به نفع دیگری
transplanted U درجای دیگری نشاندن
transplant U درجای دیگری نشاندن
shuffle off U بدوش دیگری گذاردن
impersonate U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated U خودرابجای دیگری جا زدن
transplants U درجای دیگری نشاندن
released U اعراض از حق به نفع دیگری
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> U دنبال روی دیگری
heteronomy U پیروی از قانون دیگری
one country or another U این یا یک کشور دیگری
releases U اعراض از حق به نفع دیگری
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
pestiferous U فاسدکننده اخلاق دیگری
personifying U رل دیگری بازی کردن
transported U انتقال از یک مسیر به دیگری
impersonates U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonating U خودرابجای دیگری جا زدن
one after a U یکی درپی دیگری
take the words out of someone's mouth <idiom> U حرف دیگری راقاپیدن
convert U تغییر چیزی به دیگری
assumpsit U تقبل دیون دیگری
another U کسی [چیز] دیگری
through the grapevine <idiom> U از اشخاص دیگری پرسیدن
converted U تغییر چیزی به دیگری
converting U تغییر چیزی به دیگری
transporting U انتقال از یک مسیر به دیگری
personified U رل دیگری بازی کردن
let a praise thee U بگذارد دیگری تورابستاید
personifies U رل دیگری بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
converts U تغییر چیزی به دیگری
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
copycat <idiom> U تقلید از شخص دیگری
sequentially U یکی پس از دیگری به ترتیب
detinue U ضبط مال دیگری
alternately U تغییر از یکی به دیگری
serially U یکی پس از دیگری یا در سری
subtraction U کم کردن یک عدد از دیگری
transports U انتقال از یک مسیر به دیگری
to feel for another U برای دیگری متاثرشدن
predecease U مرگ قبل از دیگری
it is of a different kind U قسم دیگری است
predecease U قبل از دیگری مردن
ratio U نسبت یک عدد به دیگری
metonymy U ذکرکلمهای بمنظور دیگری
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
transport U انتقال از یک مسیر به دیگری
ratios U نسبت یک عدد به دیگری
i had no a U شق دیگری نبودکه اختیارکنم
another kettle of fish <idiom> U کاملا متفاوت از دیگری
i had no a U چاره دیگری نداشتم
to t. U بحقوق دیگری تجاوز کردن
personifier U مجسم کننده شخصیت دیگری
transmission U ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
he took a different view U نظریه دیگری اتخاذ کرد
suffragan U تابع منطقه یاقسمت دیگری
throw down the gauntlet <idiom> U به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
overlaps U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
i have no other place to go U جای دیگری ندارم که بروم
relocation U انتقال به محل دیگری ازحافظه
be a carbon copy <idiom> U دقیقا مثل دیگری بودن
impersonation U نقش دیگری رابازی کردن
transmissions U ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
object U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
match U تنظیم ثبات معادل با دیگری
matches U تنظیم ثبات معادل با دیگری
objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
vicarious authority U اختیار از طرف دیگری نمایندگی
new person <idiom> U شخص دیگری شدن ،بهترشدن
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objecting U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
vicariousness U خود را به جای دیگری گذاشتن
hold at disposal U در اختیار دیگری نگهداری کردن
foist U چیزی را بجای دیگری جا زدن
transfusible U قابل تزریق در جسم دیگری
transfusable U قابل تزریق در جسم دیگری
girlfriend U زنی که دوست زن دیگری است
girlfriends U زنی که دوست زن دیگری است
overlapped U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
pur autre vie U برای مدت عمر دیگری
transmutation U تبدیل عنصری بعنصر دیگری
to shift a burden U کاری رابدوش دیگری گذاشتن
overlap U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
objected U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
staged U اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
vests U واگذاری حقی یامالی به دیگری
outdistanced U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
rephrasing U به طرز دیگری بیان کردن
to transubstantiate U به جسم دیگری تبدیل کردن
unless you are otherwise engaged U اگر کار دیگری نداری
rephrased U به طرز دیگری بیان کردن
ghostwrite U بنام شخص دیگری نوشتن
drag in <idiom> U پا فشاری روی موضوع دیگری
rights of way U حق عبور از روی ملک دیگری
vest U واگذاری حقی یامالی به دیگری
passing off U به اسم دیگری معامله کردن
globally U را با دیگری در متن عوض میکند
common of piscary U حق ماهی گیری درابهای دیگری
transubstantiate U بجسم دیگری تبدیل کردن
outdistancing U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
to connect with a flight U به پرواز [دیگری] وصل شدن
outdistances U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
reword U باواژههای دیگری بیان کردن
rephrases U به طرز دیگری بیان کردن
relative U آنچه با دیگری مقایسه شود
delay U یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying U یچ بسته به دیگری عبور میکند
delays U یچ بسته به دیگری عبور میکند
interrupting U حرف دیگری را قطع کردن
right of way U حق عبور از روی ملک دیگری
rephrase U به طرز دیگری بیان کردن
inheriting U وارث شدن از دیگری گرفتن
inherits U وارث شدن از دیگری گرفتن
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
outdistance U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
augmenter U مقداری که به دیگری اضافه میشود
multiplicand U عددی که در دیگری ضرب شود
interrupts U حرف دیگری را قطع کردن
interrupt U حرف دیگری را قطع کردن
to be moved to another school U به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
global U را با دیگری در متن عوض میکند
inherit U وارث شدن از دیگری گرفتن
personator U کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
put words in one's mouth <idiom> U چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
are these a more apples U هیچ سیب دیگری هست
migration U انتقال کاربران از یک سخت افزار به دیگری
killjoy U کسی که عیش دیگری را منقص میکند
transplantable U قابل برداشتن وکاشتن درمحل دیگری
alternated U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
multiplying U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiply U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
alternates U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternate U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
transshipment U انتقال به کشتی یا وسیله نقلیه دیگری
multiplies U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiplied U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com