English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cease U بند امدن تمام کردن
ceased U بند امدن تمام کردن
ceases U بند امدن تمام کردن
ceasing U بند امدن تمام کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
terminates U تمام شدن تمام کردن
terminated U تمام شدن تمام کردن
terminate U تمام شدن تمام کردن
lapped U یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap U یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
raster U سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
stretches U منبسط کردن کش امدن
stretched U منبسط کردن کش امدن
stretch U منبسط کردن کش امدن
to turn up U رد کردن از خاک دراوردن امدن
gam U گرد امدن بازدید کردن
souffles U پف کردن یا بالا امدن غذا
interjected U در میان امدن مداخله کردن
soufflTs U پف کردن یا بالا امدن غذا
interject U در میان امدن مداخله کردن
forgather U گرد امدن اجتماع کردن
interjecting U در میان امدن مداخله کردن
interjects U در میان امدن مداخله کردن
souffle U پف کردن یا بالا امدن غذا
exulting U جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exulted U جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exult U جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exults U جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
beta software U نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
fulfil U تمام کردن
integrating U تمام کردن
get (something) over with <idiom> U تمام کردن
run out of U تمام کردن
to run away with U تمام کردن
go through with <idiom> U تمام کردن
fiddle away U تمام کردن
use up U تمام کردن
to fill out U تمام کردن
integrates U تمام کردن
to eat up U تمام کردن
to see out U تمام کردن
to see through U تمام کردن
integrate U تمام کردن
to finish off U تمام کردن
fulfilling U تمام کردن
fulfills U تمام کردن
fulfils U تمام کردن
forth U تمام کردن
get through U تمام کردن
fulfill U تمام کردن
attained U تمام کردن
fulfilled U تمام کردن
attain U تمام کردن
attaining U تمام کردن
attains U تمام کردن
herald U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralds U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
to apply for written testimony U استشهاد تمام کردن
make a day of it <idiom> U تمام روزکار کردن
nip and tuck <idiom> U به سختی تمام کردن
exhausts U تمام کردن بادقت بحث کردن
exhaust U تمام کردن بادقت بحث کردن
disforest U ازحال جنگلی بیرون امدن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
to get done with U خاتمه دادن تمام کردن
unquote U نقل قول را تمام کردن
use up U تمام شدن مصرف کردن
dost U بپایان رسانیدن تمام کردن
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
process U بانجام رساندن تمام کردن
for all one is worth <idiom> U تمام سعی خودرا کردن
put one's foot down <idiom> U با تمام وجود اعتراض کردن
end U تمام کردن خاتمه دادن
call it quits <idiom> U متوقف کردن تمام کار
done with <idiom> U تمام کردن استفاده از چیزی
ends U تمام کردن خاتمه دادن
see out <idiom> U تمام کردن وخارج شدن
shoot one's wad <idiom> U تمام پول را خرج کردن
ended U تمام کردن خاتمه دادن
processes U بانجام رساندن تمام کردن
fish out U تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
polish off U از جلو کسی درامدن تمام کردن
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
finish U تمام کردن رنگ وروغن زدن
finishes U تمام کردن رنگ وروغن زدن
strike out U تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
speeding U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
speed U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erase U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erases U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
speeds U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erasing U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erased U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
zap U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapping U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapped U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zaps U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
to make an end of U موقوف کردن تمام کردن
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
to listen with rapt attention U با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
clear U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clears U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearest U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearer U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
zero in on <idiom> U تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
lurks U جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurk U جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurked U جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurking U جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
earom U Only Read Alterableحافظه فقط خواندنی تغییرپذیرالکتریکی RO که میتواند بدون پاک کردن تمام اصلاعات ذخیره شده به طور انتخابی تغییرکند
tilting mixer U نوعی بتن ساز دوار که با کج کردن مخزن ان تمام بتن خارج میشود
log U وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
logs U وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
beneficial occupancy U اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
exhausts U تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
exhaust U تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
mirror U کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirrored U کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirrors U کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
panoramas U تمام نما اینه تمام نما
panorama U تمام نما اینه تمام نما
full track U تمام شنی خودرو تمام شنی
to turn out U بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
come U امدن
comes U امدن
succumbed U از پا در امدن
to come over U امدن
to fall short U کم امدن
succumbing U از پا در امدن
ensues U از پس امدن
ensue U از پس امدن
proved U در امدن
prove U در امدن
come away U ور امدن
fall short U کم امدن
run short U کم امدن
ensued U از پس امدن
to come back U پس امدن
succumbs U از پا در امدن
behove U امدن به
to pass on U امدن
succumb U از پا در امدن
lengthens U کش امدن
lengthened U کش امدن
proves U در امدن
lengthening U کش امدن
to come in to line U در صف امدن
venues U امدن
succee U از پی امدن
lengthen U کش امدن
behoove U امدن به
venue U امدن
peter U کم امدن
heats U بهیجان امدن
to win over to one's side U غالب امدن بر
get U فائق امدن
raise its head U پدید امدن
to remember oneself U بخود امدن
descends U فرود امدن
overcomes U فایق امدن
issues U بیرون امدن
induce U غالب امدن بر
issued U بیرون امدن
recoveries U بهوش امدن
recovery U بهوش امدن
constringe U گرد امدن
forgather U فراهم امدن
come short U قاصر امدن
getting U فائق امدن
overcome U فایق امدن
gets U فائق امدن
to look down U پایین امدن
belabor U امدن و رفتن
to recover oneself U بهوش امدن
flushing U بهیجان امدن
intercurreace U در میان امدن
beseem U بنظر امدن
to get the better of U غالب امدن بر
put in U کنار امدن با
beetle U پیش امدن
to come short U قاصر امدن
beetles U پیش امدن
descend U پایین امدن
come up U پیش امدن
foregather U فراهم امدن
foregather U گرد امدن
descends U پایین امدن
flushes U بهیجان امدن
extrusion U بیرون امدن
fall in U درصف امدن
bethink U بخود امدن
to flame up U بهیجان امدن
descend U فرود امدن
belabour U امدن و رفتن
overcoming U فایق امدن
heat U بهیجان امدن
swanked U قروغمزه امدن
succumb U از پای در امدن
surmount U فائق امدن
seems U بنظر امدن
surmounted U غالب امدن بر
respiring U بهوش امدن
respires U بهوش امدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com