English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
distinctly U بطور مشخص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
algorithm U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
cells U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor U کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
improperly U بطور غلط بطور نامناسب
martially U بطور جنگی بطور نظامی
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
incisively U بطور نافذ بطور زننده
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
locating U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
irrevocably U بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
distinguished U مشخص
distinct U مشخص
highlighted U مشخص
specific U مشخص
signate U مشخص
distinctive U مشخص
marked U مشخص
physiognomonic U مشخص
highlights U مشخص
kenspeckle U مشخص
specifics U مشخص
indistinctive U نا مشخص
specific code U کد مشخص
named U مشخص
pronounced U مشخص
highlight U مشخص
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
named place of destination U مقصد مشخص
denotes U مشخص کردن
pathognomic U مشخص مرض
lay down U مشخص کردن
earmarking U مشخص کردن
defines U مشخص کردن
denote U مشخص کردن
defined U مشخص کردن
denoted U مشخص کردن
define U مشخص کردن
delineating U مشخص کردن
delineates U مشخص کردن
defining U مشخص کردن
pathognomomical U مشخص مرض
distinguishing U مشخص اختصاصی
registered port U بندر مشخص
specified U مشخص شده
delineated U مشخص کردن
delineate U مشخص کردن
named vessel U کشتی مشخص
assignable U معین مشخص
targeted U هدف مشخص
marker U مشخص کننده
markers U مشخص کننده
diacritical current U جریان مشخص
discriminant U مشخص کننده
signalled U اشکار مشخص
ditinct U روشن مشخص
signaled U اشکار مشخص
definition U مشخص کردن
indicating U مشخص کننده
to create an image for oneself as somebody U مشخص کردن
specify U مشخص کردن
identifying U مشخص کردن
target U هدف مشخص
identify U مشخص کردن
identifies U مشخص کردن
identified U مشخص کردن
signal U اشکار مشخص
unarguable U غیرقابلبحثمعلوم مشخص
targeting U هدف مشخص
distinctive U فرق مشخص
cleaners U مشخص واضح
specifying U مشخص کردن
type genus U نوع مشخص
clean cut U مشخص واضح
clean-cut U مشخص واضح
individuate U مشخص کردن
targets U هدف مشخص
targetted U هدف مشخص
targetting U هدف مشخص
nonsignificant U غیر مشخص
specifies U مشخص کردن
definitions U مشخص کردن
nodous U دارای برامدگیهای مشخص
overflow indicator U مشخص کننده سرریزی
named port of destination U بندر مقصد مشخص
named point of destination U نقطه مشخص در مقصد
typify U بانمونه مشخص کردن
nodose U دارای برامدگیهای مشخص
named place of delivery at frontier U تحویل در مرز مشخص
mean U مشخص کردن چیزی
messages U حجم اطلاع مشخص
message U حجم اطلاع مشخص
frequency designation U مشخص کردن فرکانس
facies U عبارت مشخص یک طبقه
criss-cross U با ضربدر مشخص کردن
criss-crossed U با ضربدر مشخص کردن
criss-crosses U با ضربدر مشخص کردن
criss-crossing U با ضربدر مشخص کردن
check indicator U مشخص کننده مقابله
call one's shot U مشخص کردن هدف
meaner U مشخص کردن چیزی
structureless U بدون ساختمان مشخص
typified U بانمونه مشخص کردن
typifies U بانمونه مشخص کردن
typifying U بانمونه مشخص کردن
meanest U مشخص کردن چیزی
at the specified tenor U بر حسب مفاد مشخص
antiseptics U تمیز و پاکیزه مشخص
indication lamp U لامپ مشخص کننده
antiseptic U تمیز و پاکیزه مشخص
shaded relief U عوارض مشخص یا بسیارناهموار
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
point of aim U نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص
margin U مشخص کردن اندازه و حاشیه
to be clear to somebody U برای کسی مشخص بودن
amorphous U دارای ساختمان غیر مشخص
margins U مشخص کردن اندازه و حاشیه
shuttled U وسیله نقلیه با مسیر مشخص
costing U مشخص کردن هزینه عملیات
temporarily U برای زمان مشخص یا نه همیشه
named port of shipment U بندر مشخص برای حمل
named departure point U نقطه مشخص برای حرکت
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
shuttles U وسیله نقلیه با مسیر مشخص
known target U هدف شناخته شده یا مشخص
shuttle U وسیله نقلیه با مسیر مشخص
blocky U پرشده یا مشخص با قطعات مختلف
badge U امضاء و علامت برجسته و مشخص
badges U امضاء و علامت برجسته و مشخص
user U انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
internal U نمایش حروف در یک سیستم عامل مشخص
users U انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
settling days U روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
insignia U علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
key کلیدی که ورودیهای یک رکورد را مشخص میکند
Well, duh! [American English] U نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
entry U مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
logic U ولتاژ نمایش وضعیت منط قی مشخص .
My departure time is not determined yet . U وقت حرکت من هنوز مشخص نیست.
structures U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
channel U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
To be conspicuous. U انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
operator U انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
operators U انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
dorsiventral U دارای قسمت پشتی وشکمی مشخص
channels U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
serve one's purpose <idiom> U مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
channelled U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
neither fish nor fowl <idiom> U چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
lane U مسیر که باخط کشی مشخص میشود
channeling U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channeled U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
lanes U مسیر که باخط کشی مشخص میشود
determiner U مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
structure U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
symbolic U آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
scheduled plane U هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص]
rate U تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
alerts U وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alert U وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
rates U تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
alerted U وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
special U سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
structuring U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
scheduled service plane U هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص]
symbolically U آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
circle of influence U دایرهای که حد منطقه تاثیررا مشخص میکند
determiners U مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
irishism U عبارت یا اصطلاح یا رسوم مشخص ایرلندی
insigne U علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
intensity of rain fall U شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
identified U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
boundaries U علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
objected U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objecting U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
category wiring U که نوع کابل ها و سیمهای شبکه را مشخص میکند
objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
boundary U علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
tracks U محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی
tracked U محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی
work breakdown U روش تقسیم یک عمل به اجزای مشخص و کوچک
balisage U مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
object U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com