Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
propitiously
U
بطور مساعد یا موافق خجسته وار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To view something approvingly ( favourably ) .
U
چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
auspiciously
U
بطور مساعد
prosperouly
U
بطور مساعد
fairly
U
بطور مساعد
favourably
U
بطور مساعد یا مطلوب
compatibly
U
بطور موافق
harmoniously
U
بطور موافق
consistently
U
بطور موافق
accommodatingly
U
بطور موافق راحت
accordantly
U
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
auspicious
U
خجسته
presageful
U
نا خجسته
blessedly
U
خجسته خوشبخت
blessed
U
خجسته خوشبخت
in the a. year of
U
درسال خجسته
benedict
U
مبارک خجسته
blest
U
خجسته خوشبخت
Good morning
U
پگاه خجسته باد
large hearted
U
مساعد
adjutant
U
مساعد
friendlies
U
مساعد
adjutants
U
مساعد
favouring or vor
U
مساعد
fortunate
U
مساعد
propitious
U
مساعد
auspicious
U
مساعد
furthersome
U
مساعد
favourable
U
مساعد
friendlier
U
مساعد
inclinable
U
مساعد
towardly
U
مساعد
friendly
U
مساعد
friendliest
U
مساعد
favorable
U
مساعد
tailwind
U
باد مساعد
tailwinds
U
باد مساعد
auspiciousness
U
مساعد بودن
good fortune
U
بخت مساعد
conducive
U
سودمند مساعد
favourable
U
جواب مساعد
favourableness
U
مساعد بودن
receptors
U
ستاره مساعد گیرنده
receptor
U
ستاره مساعد گیرنده
view favourably
U
با نظر مساعد نگریستن
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
vambrace
U
ساعد پوش زره مساعد
have one's ass in a sling
<idiom>
U
دریک وضع نا مساعد بودن
talk up
U
بانظر مساعد مورد بحث قراردادن
favorable balance of trade
U
موازنه مساعد بازرگانی تراز مثبت تجاری
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable
U
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
U
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
non concurrent
U
نا موافق
congruous
U
موافق
in suit with
U
موافق
attune
U
موافق
compliant
U
موافق
attuned
U
موافق
consentaneous
U
موافق
compossible
<adj.>
U
موافق
in suit with
U
موافق با
in keeping
U
موافق
congruent
U
موافق
respondent
U
موافق
respondents
U
موافق
agreeably to
U
موافق
pro
U
له موافق
pro-
U
له موافق
incompatible
U
نا موافق
compatible
<adj.>
U
موافق
amicable
U
موافق
concordant
U
موافق
sympathizer
U
موافق
prosodial
U
موافق
sympathisers
U
موافق
sympathizers
U
موافق
accordant
U
موافق
agreed
U
موافق
prosodiacal
U
موافق
sympathetic
U
موافق
according
U
موافق
consilient
U
موافق
consentient
U
موافق
textually
U
موافق نص
haustellate
U
دارای الت مکنده مربوط به حشرات مکنده مساعد برای مکیدن
quarter wind
U
باد موافق
rationally
U
موافق عقل
satisfactorily
U
موافق دلخواه
to my satisfaction
U
موافق دلخواه من
placet
U
رای موافق
fellow countryman
U
موافق شدن
friendly
U
مهربان موافق
fair tide
U
جریان اب موافق
fair wind
U
باد موافق
fellow countryman
U
موافق کردن
palatably
U
موافق ذائقه
shaken
U
موافق شیوه
non placer
U
موافق نیستم
see eye to eye
<idiom>
U
موافق بودن
adapt
U
موافق بودن
yea
U
رای موافق
string along
U
موافق بودن
in accordance with
U
مطابق موافق
at will
U
موافق میل
prorenata
U
شخص موافق
accomodating
U
راحت موافق
disagrees
U
موافق نبودن
disagreed
U
موافق نبودن
disagreeing
U
موافق نبودن
go along
U
موافق بودن
after one's will
U
موافق میل
truly
U
موافق باحقایق
prorenata
U
نسبت موافق
favourable
U
موافق مطلوب
agonist muscle
U
عضله موافق
disagree
U
موافق نبودن
to go along
U
موافق بودن
after ones own heart
U
موافق دلخواه
friendliest
U
مهربان موافق
friendlies
U
مهربان موافق
friendlier
U
مهربان موافق
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately
U
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly
U
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
to incline on's ear
U
با نظر مساعد گوش دادن گوش فرا گرفتن
geodetically
U
موافق قاعده پیمایش
in tune
<idiom>
U
با یکدیگر موافق بودن
genealogically
U
موافق شجره نامه
no cigar
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
physically
U
موافق علم فیزیک
harmonious
U
موزون سازگار موافق
concurring opinion
U
رای موافق مشروط
geometrically
U
موافق علم هندسه
to a toa praposal
U
باپیشنهادی موافق بودن
scientifically
U
موافق اصول علمی
crony
U
رفیق موافق هم اطاق
naturalistic
U
موافق با اصول طبیعی
cronies
U
رفیق موافق هم اطاق
comkpliant
U
موافق اجابت کننده
to bring in to line
U
وفق دادن موافق
genetically
U
موافق علم پیدایش
to agree on something
U
موافق بودن با چیزی
quite the thing
U
موافق سبک روز
no deal
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
weatherly
U
حرکت در مسیر باد دارای باد مساعد
in obdience to
U
برای اطاعت از موافق امر
adapting
U
وفق دادن موافق بودن
harmonised
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonises
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonising
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
pros and cons
U
موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
fall in
U
مطابقت کردن موافق شدن
gastronomically
U
موافق علم خوب خوردن
agrees
U
موافقت کردن موافق بودن
adapts
U
وفق دادن موافق بودن
agree
U
موافقت کردن موافق بودن
harmonizing
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizes
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonized
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonize
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
agreeing
U
موافقت کردن موافق بودن
physiognomically
U
موافق علم قیافه شناسی
to put over a play
U
موافق بدادن نمایشی شدن
bandae jireugi
U
ضربه دست موافق ایستادن
she always had her way
U
همیشه موافق میل اوعمل می شد
concurrent
U
دریک وقت واقع شونده موافق
I agree with you completely.
U
من کاملا با نظر شما موافق هستم.
live up to one's principles
U
موافق مرام خود رفتار کردن
irish bull
U
بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
keep up with the times
U
موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
pragmatize
U
موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
physico theology
U
حکمت الهی موافق اصول طبیعی
incisively
U
بطور نافذ بطور زننده
abusively
U
بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly
U
بطور غلط بطور نامناسب
martially
U
بطور جنگی بطور نظامی
latently
U
بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously
U
بطور ناشایسته بطور نازیبا
genuinely
U
بطور اصل بطور بی ریا
homosexuals
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
The pros and cons ( of something ) .
U
جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
argued
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argue
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
arguing
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
homosexual
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
chronologize
U
بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
packs
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
scholastically
U
موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
packages
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packaged
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
layer
U
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layers
U
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
irrevocably
U
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com