Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
concisely
U
بطور مختصر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
skim
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
in a nutshell
U
بطور خیلی مختصر
out lawry
U
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
Other Matches
precise
U
مختصر کردن مختصر
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable
U
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
U
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indeterminately
U
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly
U
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
shortest
U
مختصر
briefer
U
مختصر
shorter
U
مختصر
compend
U
مختصر
brief
U
مختصر
briefed
U
مختصر
succinct
U
مختصر
abstracted
U
مختصر
summaries
U
مختصر
partial
U
مختصر
summary
U
مختصر
tis
U
مختصر ti is
viz
U
مختصر
terse
U
مختصر
terser
U
مختصر
tersest
U
مختصر
briefest
U
مختصر
abridged
U
مختصر
febricula
U
تب مختصر
synoptic
U
مختصر
incomprehensive
U
مختصر
abbreviated
U
مختصر
concise
<adj.>
U
مختصر
fleeting
<adj.>
U
مختصر
succinct
<adj.>
U
مختصر
epitome
U
مختصر
curt
<adj.>
U
مختصر
short
<adj.>
U
مختصر
little
U
مختصر
short term
U
مختصر
grammalogue
U
مختصر
laconically
U
مختصر گو
sum
U
مختصر
sums
U
مختصر
short
U
مختصر
laconic
U
مختصر گو
concise
U
مختصر
gnomical
U
مختصر
abridge
U
مختصر کردن
snack
U
خوراک مختصر
paraph
U
امضای مختصر
short and sweet
<idiom>
U
مختصر ومفید
snacks
U
خوراک مختصر
my initials are s.h
U
امضای مختصر من
grind out
U
پیشروی مختصر
contracted
U
مختصر محدود
flashes
U
روشنایی مختصر
tendency
U
علاقه مختصر
shortener
U
مختصر کننده
inking
U
اطلاع مختصر
handlist
U
فهرست مختصر
petit mal
U
صرع مختصر
click
U
صدای مختصر
flash
U
روشنایی مختصر
telegraphic
U
تلگرافی مختصر
flashed
U
روشنایی مختصر
squabble
U
نزا مختصر
tendencies
U
علاقه مختصر
potluck
U
غذای مختصر
clicked
U
صدای مختصر
briefly speaking
U
مختصر کنیم
synopsis
U
اجمال مختصر
let us be brief
U
مختصر کنیم
curtails
U
مختصر نمودن
curtailing
U
مختصر نمودن
curtailed
U
مختصر نمودن
curtail
U
مختصر نمودن
nodding acquaintance
آشنایی مختصر
tiffin
U
ناهار مختصر
simplifier
U
مختصر کننده
squabbled
U
نزا مختصر
clicks
U
صدای مختصر
scumble
U
مالش مختصر
lacanic
U
مختصر و مفید
apercu
U
خلاصه مختصر
squabbling
U
نزا مختصر
tots
U
یادداشت مختصر
tot
U
یادداشت مختصر
squabbles
U
نزا مختصر
cheep
U
اشاره مختصر
synopses
U
اجمال مختصر
velitation
U
جنگ مختصر
brief
U
کوتاه مختصر
summaries
U
خلاصه مختصر
pithy
U
مختصر ومفید
briefed
U
کوتاه مختصر
brachygraphy
U
مختصر نویسی
shorthand
U
مختصر نویسی
comedietta
U
کمدی مختصر
summary
U
خلاصه مختصر
briefer
U
کوتاه مختصر
briefest
U
کوتاه مختصر
compendium
U
مختصر کوتاهی
improperly
U
بطور غلط بطور نامناسب
martially
U
بطور جنگی بطور نظامی
indecorously
U
بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively
U
بطور ناصحیح بطور دشنام
incisively
U
بطور نافذ بطور زننده
latently
U
بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely
U
بطور اصل بطور بی ریا
briefly
<adv.>
U
بصورت مختصر و مفید
compendiously
<adv.>
U
بصورت مختصر و مفید
curtly
<adv.>
U
بصورت مختصر و مفید
shorten
U
مختصر کردن کاستن
pocket expenses
U
هزینه مختصر شخصی
spot
U
زمان مختصر لحظه
simplification
U
تسهیل مختصر سازی
simplifications
U
تسهیل مختصر سازی
byword
U
اشاره یانگاه مختصر
pittance
U
کمک هزینه مختصر
prospectuses
U
شرح حال مختصر
prospectus
U
شرح حال مختصر
bywords
U
اشاره یانگاه مختصر
spots
U
زمان مختصر لحظه
shortens
U
مختصر کردن کاستن
shortened
U
مختصر کردن کاستن
abbreviating
U
مختصر یا مفید کردن
abbreviates
U
مختصر یا مفید کردن
abbreviate
U
مختصر یا مفید کردن
bowing acquaintance
آشنایی مختصر سلامی و بس
metastable
U
دارای ثبات مختصر
blockhouse
U
بنای استحکامی مختصر
look in
U
دیدن کردن مختصر
feather
U
فشار مختصر به گاز
abriviated addressing
U
ادرس مختصر شده
pulls
U
برتری جزئی و مختصر
compendious
U
موجز مختصر ومفید
pull
U
برتری جزئی و مختصر
multocular
U
مختصر و مفید کوتاه و سودمند
blinked
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
blinks
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
blink
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
simplifcation
U
ساده گردانی مختصر سازی
smack
U
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
simplifications
U
ساده گردانی مختصر سازی
step in
U
بازدید مختصر وکوتاهی کردن
billet
U
ورقه جیره یادداشت مختصر
smacks
U
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
simplification
U
ساده گردانی مختصر سازی
to d. into a book
U
نگاه مختصر بکتابی کردن
billets
U
ورقه جیره یادداشت مختصر
billeting
U
ورقه جیره یادداشت مختصر
billeted
U
ورقه جیره یادداشت مختصر
smacked
U
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
nuance
U
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
outlines
U
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outline
U
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flashes
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
outlining
U
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flashed
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
nuances
U
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
outlined
U
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flash
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
to run in to a person
U
دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
luncheonettes
U
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
luncheonette
U
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
That is it in a nutshell.
U
موضوع به طور خیلی مختصر اینطوری است.
absorption representation
U
[حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
action architecture
U
[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
sclaff
U
تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
mnemonic
U
حامت مختصر کلمه یا تابع که برای یادآوری کمک میکند.
irrevocably
U
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
shortening reaction
U
واکنش مختصر واکنش کوتاه کننده
stenography
U
مختصر نویسی کوتاه نویسی
tint
U
رنگ مختصر سایهء رنگ
tints
U
رنگ مختصر سایهء رنگ
simplifies
U
اسان تر کردن مختصر کردن
simplify
U
مختصر کردن اسانتر کردن
simplifies
U
مختصر کردن اسانتر کردن
simplifying
U
مختصر کردن اسانتر کردن
simplify
U
اسان تر کردن مختصر کردن
tinting
U
رنگ مختصر سایهء رنگ
simplifying
U
اسان تر کردن مختصر کردن
glanced
U
نگاه نگاه مختصر
glance
U
نگاه نگاه مختصر
glances
U
نگاه نگاه مختصر
transtively
U
بطور
meanly
U
بطور بد
confusedly
U
بطور در هم و بر هم
wetly
U
بطور تر
flabbily
U
بطور شل و ول
loosely
U
بطور شل یا ول
streakily
U
بطور خط خط
atilt
U
بطور کج
lastingly
U
بطور پا بر جا
incommunicably
U
بطور نگفتنی
inauspiciously
U
بطور مشئوم
inconclusively
U
بطور غیرقطعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com