English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
manifoldly U بطور متعدد یا گوناگون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
numerously U بطور متعدد
miscellaneously U بطور گوناگون
somedeal U متعدد
umpteenth U متعدد
stour U متعدد
umpteen U متعدد
several U متعدد
multifarious U متعدد
manifold U متعدد
innumerous U متعدد
multiple U متعدد
multilateral U متعدد الاطراف
zigzag reflection U انعکاس متعدد
blanket buying U خریدکالاهای متعدد
great- U متعدد ماهر
great U متعدد ماهر
greatest U متعدد ماهر
multiplex U چندتایی متعدد
multi contact plug U دوشاخه با کنتاکتهای متعدد
multidimensional U دارای ابعاد متعدد
polytheism U پرستش خدایان متعدد
polyphony U صداهای متعدد وگوناگون
dendrite U شاخههای متعدد سلولهای عصبی
polyphagous U تغذیه کننده برگیاهان یا جانوران متعدد
server U توسط کاربران متعدد در یک زمان است
shares U که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
shared U که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
share U که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
open policy U بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
open cover U بیمه نامهای که جهت حمل محمولههای متعدد تهیه میشود
pied U گوناگون
odd and ends U گوناگون
diverse U گوناگون
miscellaneous U گوناگون
multiple U گوناگون
heterochromous U گوناگون
varied U گوناگون
sundries U گوناگون
varicolored U گوناگون
variegated U گوناگون
various U گوناگون
multifarious U گوناگون
variate U گوناگون
protean U گوناگون
mixtilineal U گوناگون خط
sundry U گوناگون
multimult U پیشوند بمعنی " بسیار وزیاد "و " دارای تعداد زیاد " و "متعدد " و " بیشتر " و" چند "
diversify U گوناگون ساختن
undervarious U بعناوین گوناگون
diversifies U گوناگون ساختن
under various titles U به عناوین گوناگون
versicolor U برنگهای گوناگون
diversifying U گوناگون ساختن
oddments U مواد گوناگون
varia U مطالب گوناگون
varia U اشیا گوناگون
multiple U چندلا گوناگون
diversified U گوناگون ساختن
variegated colours U رنگهای گوناگون
here and there <idiom> U درمکانهای گوناگون
variant U گوناگون مختلف
varietal U گوناگون پر از تنوعات
wide-ranging U متنوع - گوناگون
various books U کتابهای گوناگون یا مختلف
variform U گوناگون مختلف الشکل
sundry U اقلام متفرقه گوناگون
heterochromous U دارای رنگهای گوناگون
polyphagia U خورنده غذاهای گوناگون
miscellany U مجموعهای از مطالب گوناگون
miscellanies U مجموعهای از مطالب گوناگون
humoursomeness U حالات ویژه گوناگون
symposium U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposiums U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
job lot U کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
catchall U فرف یامخزن اشیاء گوناگون
to compare apples and oranges <idiom> U چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
symposia U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
job lots U کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
varied U دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
polyvalent U دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
nibbler U ابزاری برای بریدن ورقههای فلزی توسط برشهای متعدد و پیاپی موضعی قائم بکمک مته
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
progressive attack U پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
moto scramble U مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
multi purpose vehicle U وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
omnibus bill U لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
redundancies U تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
combination carrier U کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
redundancy U تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
Reforms are needed in various directions. U تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
He gets paid wering different hats . U به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
universal provider U سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
varriform U دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
polymeric U دارای ذرات وترکیبات متعدد ومشابه چند نژادی چند رگه
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
hexapla U کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
heteromorphic U جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
input output table U بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
jumble shop U دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
panopticon U نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
montage U قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montages U قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
redundant information U یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
instructional computing U فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
remote data concentrator U وسیله یی که پیام ها را ازطریق خطوط کم سرعت ازترمینالهای متعدد دریافت کرده و داده ها را از طریق یک حط واحد سنکرون باسرعت بالا به پردازنده میزبان منتقل میکند
boilerplate U قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
maypole U تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
incisively U بطور نافذ بطور زننده
improperly U بطور غلط بطور نامناسب
martially U بطور جنگی بطور نظامی
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
hypercard U نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
p system U سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
compaq computer corporation U شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
the incidents of a journey U رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
mask design U اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
irrevocably U بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
elegant U یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
Of all sorts. Of every description. U جور واجور ( جور به جور ؟ گوناگون )
wetly U بطور تر
atilt U بطور کج
confusedly U بطور در هم و بر هم
streakily U بطور خط خط
flabbily U بطور شل و ول
transtively U بطور
lastingly U بطور پا بر جا
loosely U بطور شل یا ول
meanly U بطور بد
digressively U بطور منحرف
preposterously U بطور غیرطبیعی
disconnectedly U بطور منفصل
discernibly U بطور معلوم
cardinally U بطور مهم
desultorily U بطور بی ترتیب
preposterously U بطور مهمل
disagreeably U بطور نامطبوع
dingily U بطور تیره
comprehensibly U بطور مفهوم
determinately U بطور معین
detestably U بطور منفور
dispersedly U بطور متفرق
preposterously U بطور نا معقول
centrically U بطور مرکزی
elliptically U بطور مستتر
practicably U بطور عملی
editorially U بطور چاپی
durably U بطور مداوم
durably U بطور مستمر
preciously U بطور گرانبها
by way of exception U بطور استثناء
pregnantly U بطور پر معنی
cannily U بطور عاقلانه
preliminarily U بطور مقدمه
doubliy U بطور مضاعف
divergently U بطور متباین
destructively U بطور مهلک
destructively U بطور مخرب
preventively U بطور دافع
cloudily U بطور تیره
compulsorily U بطور اجباری
comprehensively U بطور جامع
compositely U بطور مرکب
prosperouly U بطور مساعد
cephalad U بطور راسی
chimerically U بطور واهی
compatibly U بطور موافق
choicely U بطور پسندیده
commodiously U بطور راحت
cozily U بطور راحت
circularly U بطور مدور
comkplimentarily U بطور تعارفی
catercorner U بطور مورب
connectedly U بطور متصل
prolifically U بطور بارخیز
prevalently U بطور شایع
deplorably U بطور اسفناک
illiterately U بطور بیسواد
primely U بطور اعلی
declaredly U بطور اعلام
problematically U بطور مشکوک
catercornered U بطور مورب
contrary to nature U بطور معجزه
on a daily basis <adv.> U بطور روزانه
contrarily U بطور متضاد
contagiously U بطور مسری
consumedly U بطور زیاد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com