Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
divisibly
U
بطور قابل تقسیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable
U
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
indivisibly
U
بطور غیرقابل تقسیم
dividable
U
قابل تقسیم
divisible
U
قابل تقسیم
indivisible
U
غیر قابل تقسیم
gerrymander
U
تقسیم حوزههای انتخاباتی وغیره بطور غیر عادلانه
indivisibility
U
غیر قابل تقسیم بودن
gavelkind
U
تقسیم مال کسی که بی وصیت مرده بطور برابر میان پسرانش
subdividable
U
قابل تقسیم بچند بخش بخشیزه پذیر
imparity
U
غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
carrier
U
حالت موج پیاپی و با فرکانس بالا که توسط یک سیگنال قابل تقسیم است
carriers
U
حالت موج پیاپی و با فرکانس بالا که توسط یک سیگنال قابل تقسیم است
interleaving
U
تقسیم فضای ذخیره سازی به قسمتهایی به طوری که هر یک جداگانه قابل دستیابی اند
partition
U
تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
segment
U
تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
segments
U
تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
partitions
U
تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
capably
U
بطور قابل
partition
U
تقسیم دیسک سخت به دو یا چند درایو منط قی که به صورت درایوهای جداگانه قابل دستیابی اند
partitions
U
تقسیم دیسک سخت به دو یا چند درایو منط قی که به صورت درایوهای جداگانه قابل دستیابی اند
comparably
U
بطور قابل مقایسه
eligibly
U
بطور قابل قبول
imaginably
U
بطور قابل تصور
justifiably
U
بطور قابل تبرئه
questionably
U
بطور قابل تردید
inheritably
U
بطور قابل توارث
heritably
U
بطور قابل توارث
estimably
U
بطور قابل احترام
excusably
U
بطور قابل عفو
interestingly
U
بطور قابل توجه
habitably
U
بطور قابل سکونت
interchangeably
U
بطور قابل معاوضه
improvably
U
بطور قابل ترقی
imputably
U
بطور قابل اسناد
perceptibly
U
بطور قابل درک
objectionably
U
بطور قابل اعتراض
noteworthily
U
بطور قابل ملاحظه
practicably
U
بطور قابل عبور
praiseworthily
U
بطور قابل ستایش
flexibly
U
بطور قابل انحناء
admissibleness
U
بطور قابل قبول
presentably
U
بطور قابل معرفی
justifiably
U
بطور قابل تصدیق
separably
U
بطور قابل تفکیک
remarkably
U
بطور قابل ملاحظه
expansibly
U
بطور قابل انبساط
aposematically
U
بطور قابل گوشزد
laudably
U
بطور قابل ستایش
extricably
U
بطور قابل تخلیص
tolerably
U
بطور قابل تحمل
reliably
U
بطور قابل اعتماد
explosively
U
بطور قابل احتراق
considerably
U
بطور قابل ملاحظه
autotomic
U
متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
autotomous
U
متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
irremeable
U
بطور غیر قابل برگشت
notably
U
بطور برجسته یا قابل ملاحظه
inimitably
U
بطور غیر قابل تقیلد
immeasurably
U
بطور غیر قابل پیمایش
inaccessibly
U
بطور غیر قابل دسترسی
inalienably
U
بطور غیر قابل انتقال
angular adjustable
قابل تنظیم بطور زاویه ای
incalculably
U
بطور غیر قابل تخمین
impregnably
U
بطور غیر قابل تسخیر
admissibly
U
بطور قابل قبول چنانکه روا
incorruptibly
U
با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
accessibly
U
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
irreclaimably
U
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
U
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
inaccessibily
U
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
vernier
U
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
fragmentation
U
حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
base band
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
U
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivides
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sectors
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
U
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indeterminately
U
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly
U
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
abusively
U
بطور ناصحیح بطور دشنام
indecorously
U
بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently
U
بطور ناپیدا بطور پوشیده
martially
U
بطور جنگی بطور نظامی
genuinely
U
بطور اصل بطور بی ریا
improperly
U
بطور غلط بطور نامناسب
incisively
U
بطور نافذ بطور زننده
friendly front end
U
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
U
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
U
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
U
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
tenable
U
قابل مدافعه قابل تصرف
changeable
U
قابل تعویض قابل تبدیل
adducible
U
قابل اضهار قابل ارائه
flexile
U
قابل تغییر قابل تطبیق
presentable
U
قابل نمایش قابل تقدیم
presentable
U
قابل معرفی قابل ارائه
achievable
U
قابل وصول قابل تفریق
exigible
U
قابل مطالبه قابل پرداخت
sensible
U
قابل درک قابل رویت
combustible
U
قابل سوزش قابل تراکم
transferable
U
قابل واگذاری قابل انتقال
presumable
U
قابل استنباط قابل استفاده
observable
U
قابل مشاهده قابل گفتن
bilable
U
قابل رهایی قابل ضمانت
elastic
U
قابل کش امدن قابل انعطاف
thankworthy
U
قابل تشکر قابل شکر
exigible
U
قابل تقاضا قابل ادعا
irrevocably
U
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
dispensations
U
تقسیم
dealing
U
تقسیم
distribution
U
تقسیم
branches
U
تقسیم
dispensation
U
تقسیم
distributions
U
تقسیم
branch
U
تقسیم
apportionment
U
تقسیم
admeasurement
U
تقسیم
admensuration
U
تقسیم
repartition
U
تقسیم
divisions
U
تقسیم
allocating
U
تقسیم
allocates
U
تقسیم
allocate
U
تقسیم
sharing
U
تقسیم
allotment
U
تقسیم
cleavages
U
تقسیم
cleavage
U
تقسیم
graduator
U
خط تقسیم کن
allotments
U
تقسیم
division
U
تقسیم
dichotomies
U
تقسیم به دو بخش
shared
U
تقسیم کردن
shares
U
تقسیم کردن
meiosis
U
تقسیم کاهشی
water point
U
نقطه تقسیم اب
divisions of labour
U
تقسیم کار
market segmentation
U
تقسیم بازار
battery bus
U
جعبه تقسیم
divides
U
تقسیم کردن
o o line
U
خط تقسیم دیدبانی
autotomy
U
تقسیم خودبخود
divide
U
تقسیم کردن
quartile
U
تقسیم شده به 4/3و 4/1
to share out
U
تقسیم کردن
scissor
U
قطع تقسیم
busbar
U
جعبه تقسیم
divider
U
پرگار تقسیم
sortition
U
تقسیم با قرعه
divider
U
تقسیم کننده
divisive
U
تقسیم کننده
give-and-take
<idiom>
U
تقسیم کردن
partition function
U
تابع تقسیم
division
U
تقسیم
[ریاضی]
division line
U
خط تقسیم شده
aminister
U
تقسیم کردن
go halves
<idiom>
U
تقسیم مساوی
compart
U
تقسیم کردن
divided
U
تقسیم شده
short division
U
تقسیم باختصار
administers
U
تقسیم کردن
meiosis
U
تقسیم سلولی
dichotomy
U
تقسیم به دو بخش
distribute
U
تقسیم کردن
zeradivide
U
تقسیم بر صفر
division sign
U
نماد تقسیم
distributes
U
تقسیم کردن
distributing
U
تقسیم کردن
administer
U
تقسیم کردن
administered
U
تقسیم کردن
administering
U
تقسیم کردن
severability
U
قابلیت تقسیم
sharing the market
U
تقسیم بازار
division of labour
U
تقسیم کار
clastic
U
تقسیم شونده
distribution coefficient
U
ضریب تقسیم
divisional
U
مربوط به تقسیم
separates
U
تقسیم کردن
separated
U
تقسیم کردن
intersect
U
تقسیم کردن
share
U
تقسیم کردن
distributing box
U
جعبه تقسیم
intersected
U
تقسیم کردن
intersects
U
تقسیم کردن
partings
U
تقسیم تجزیه
parting
U
تقسیم تجزیه
fifty fifty
U
تقسیم بالمناصفه
junction box
U
جعبه تقسیم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com