Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
well informed
U
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
notification
U
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
joins
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
acquainted
U
بصیر
clear eyed
U
بصیر
sages
U
بصیر
sagely
U
بصیر
well-informed
U
بصیر
discriminating
U
: بصیر
clear-sighted
U
بصیر
conversant
U
بصیر
sage
U
بصیر
greatest
U
بصیر
great-
U
بصیر
great
U
بصیر
clear sighted
U
بصیر
beautifully
U
بخوبی
as well as
U
بخوبی
truly
U
بخوبی
informed
U
بصیر بااطلاع
intuitive
U
حسی بصیر
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
it is safe to say
U
بخوبی میتوان گفت
It's a well-known fact that ....
U
این را همه کس بخوبی میدانند که ...
It is common knowledge that ...
U
این را همه کس بخوبی میدانند که ...
as is well known
U
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
native speaker
U
سخنگوی بخوبی زبان مادری
ambidexter
U
کسیکه هردودست بخوبی درفرمان اوباشد
weather wise
U
مطلع
hep
U
مطلع
ware
U
مطلع
wares
U
مطلع
smart money
U
مطلع
knowledgeable
U
مطلع
au courant
U
مطلع
informed
U
مطلع
au fait
U
مطلع
understandings
U
مطلع ماهر
notify
U
مطلع کردن
understanding
U
مطلع ماهر
apprise
U
مطلع کردن
apprises
U
مطلع کردن
notified
U
مطلع کردن
apprising
U
مطلع کردن
notifies
U
مطلع کردن
clued-up
U
بسیار مطلع
acquainting
U
مطلع کردن
annunciate
U
مطلع کردن
acquaints
U
مطلع کردن
notifying
U
مطلع کردن
acquaint
U
مطلع کردن
print shop
U
بسته گرافیکی ساده که چندین خدمت چاپی را بخوبی انجام میدهد
To be in the know . To be in the picture .
U
وارد بودن ( مطلع وآگاه )
to post up
U
مطلع کردن کامل دادن به
I would like to learn the truth.
U
من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
stratus
U
لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند
The officers were brifed on (about) the detailes.
U
افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
I heard through the grapevine that ...
<idiom>
U
من به طور غیر رسمی مطلع شدم که ...
[اصطلاح]
updated
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
hep
U
اگاه
cognizant
U
اگاه
ware
U
اگاه
incognizant
U
نا اگاه
conscious
U
اگاه
aware
U
اگاه
apprised
U
اگاه
conversant
U
اگاه
wares
U
اگاه
he took my words in good part
U
سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
monitored
U
اگاه ساز
wide awake
U
هشیار اگاه
sensible of a peril
U
اگاه از خطر
monitors
U
اگاه ساز
preconsclous
U
نیم اگاه
semiconscious
U
نیمه اگاه
know
U
اگاه بودن
inconscient
U
ناخود اگاه
notify
U
اگاه ساختن
notifies
U
اگاه ساختن
notified
U
اگاه ساختن
monitor
U
اگاه ساز
acquaints
U
اگاه کردن
acquainting
U
اگاه کردن
notifying
U
اگاه ساختن
admonishing
U
اگاه کردن
admonishes
U
اگاه کردن
admonished
U
اگاه کردن
i have no a with him
U
اگاه شدم
knows
U
اگاه بودن
informed circles
U
محافل اگاه
notification
U
اگاه سازی
warn
U
اگاه کردن
warned
U
اگاه کردن
warns
U
اگاه کردن
wist
U
اگاه کردن
subconscious
U
نیمه اگاه
wide-awake
U
هشیار اگاه
subconsciously
U
ناخود اگاه
subconsciously
U
نیمه اگاه
to know the time of d
U
اگاه بودن
subconscious
U
ناخود اگاه
to be a
U
اگاه بودن
to let know
U
اگاه کردن
to put in possession
U
اگاه کردن
prescient
U
قبلا اگاه
be on to it
U
اگاه یا موافب باش
troop information
U
برنامه اگاه سازی
keep me informed of that
U
مرا از ان اگاه سازید
disabused
U
از حقیقت اگاه کردن
disabuse
U
از حقیقت اگاه کردن
he was privy to my secrets
U
او از رازهای من اگاه بود
disabusing
U
از حقیقت اگاه کردن
information program
U
برنامه اگاه سازی
disabuses
U
از حقیقت اگاه کردن
information program
U
اگاه سازی برنامه اطلاعات
debunked
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
intuits
U
تعلیم دادن اگاه کردن
intuiting
U
تعلیم دادن اگاه کردن
intuited
U
تعلیم دادن اگاه کردن
intuit
U
تعلیم دادن اگاه کردن
debunks
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
inform
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
to know what's what
U
ازچیزهاوکارهای جهان اگاه بودن
informing
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
on be on to a person
U
از قصد کسی اگاه بودن
informs
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
coscious
U
هوشیار- بهوش- ملتفت-اگاه
to keep in touch with any one
U
از حال کسی اگاه بودن
debunk
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunking
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
Madrklmh that every human being is conscious knowledge
U
مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
philologer
U
لغت شناس کسیکه ازاصول و قواعدکلی زبانها اگاه است
letters patent
U
نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
awareness
U
اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
U
اطلاع
conscious mind
U
اطلاع
consciousness
U
اطلاع
ill-informed
<adj.>
U
بی اطلاع
deep read
U
با اطلاع
datum
U
اطلاع
knowledge
U
اطلاع
ill informed
U
بی اطلاع
unwitting
U
بی اطلاع
learning
U
اطلاع
conizance
U
اطلاع
unawares
U
بی اطلاع
unaware
U
بی اطلاع
advice
U
اطلاع
appreciation
[awareness]
U
اطلاع
unimformed
U
بی اطلاع
information
U
اطلاع
unknowing
U
بی اطلاع
unknowable
U
بی اطلاع
well-read
U
با اطلاع
well read
U
با اطلاع
versed
U
با اطلاع
tip-off
U
اطلاع
warning
U
اطلاع
word
U
اطلاع
intelligence
U
اطلاع
uniformed
U
بی اطلاع
unknowingly
U
بی اطلاع
nescious
U
بی اطلاع
know how
U
اطلاع
acquaintance
U
اطلاع
communication
U
اطلاع
notice
U
اطلاع
notification
U
اطلاع
uninformed
U
بی اطلاع
tip-offs
U
اطلاع نهانی
noticing
U
توجه اطلاع
notices
U
توجه اطلاع
noticed
U
توجه اطلاع
notice
U
توجه اطلاع
tip-off
U
اطلاع نهانی
unpolitical
U
بی اطلاع ازسیاست
inking
U
اطلاع مختصر
knowledge of results
U
اطلاع از نتایج
misknow
U
بی اطلاع بودن از
precognition
U
اطلاع قبلی
global knowledge
U
اطلاع سراسری
criticaster
U
ناقد بی اطلاع
letter of a
U
اطلاع نامه
a piece of information
U
یک تکه اطلاع
unadvised
U
بدون اطلاع
advice note
U
یادداشت اطلاع
informatics
U
اطلاع رسانی
tip off
U
اطلاع نهانی
information
U
اطلاع دادن
previews
U
اطلاع قبلی
preview
U
اطلاع قبلی
attentions
U
اخطارجهت اطلاع به
notifying
U
اطلاع دادن
prospectus
U
اطلاع نامه
prospectuses
U
اطلاع نامه
notify
U
اطلاع دادن
reports
U
اطلاع دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com