Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
salivate
U
بزاق ترشح کردن
salivated
U
بزاق ترشح کردن
salivates
U
بزاق ترشح کردن
salivating
U
بزاق ترشح کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
slaver
U
گلیز مالیدن بزاق از دهان ترشح کردن اب افتادن دهان
Other Matches
salivation
U
ترشح بزاق
liquefacient
U
عامل موجب ترشح ترشح کننده
suppuration
U
ترشح ریم ترشح چرک
splutter
U
ترشح کردن
spluttered
U
ترشح کردن
secretes
U
ترشح کردن
spluttering
U
ترشح کردن
sprinkles
U
ترشح کردن
plash
U
ترشح کردن
splatter
U
ترشح کردن
splattered
U
ترشح کردن
splattering
U
ترشح کردن
splatters
U
ترشح کردن
secreted
U
ترشح کردن
secreting
U
ترشح کردن
secrete
U
ترشح کردن
splutters
U
ترشح کردن
splashing
U
ترشح کردن
sprinkled
U
ترشح کردن
discharge
U
ترشح کردن
spatters
U
ترشح کردن
spattering
U
ترشح کردن
discharges
U
ترشح کردن
splash
U
ترشح کردن
spattered
U
ترشح کردن
splashes
U
ترشح کردن
sprinkle
U
ترشح کردن
spatter
U
ترشح کردن
lactate
U
شیر ترشح کردن
sprinkle
U
پاشیدن افشاندن ترشح کردن
sprinkled
U
پاشیدن افشاندن ترشح کردن
sprinkles
U
پاشیدن افشاندن ترشح کردن
spit
U
بزاق
spits
U
بزاق
saliva
U
بزاق
sputum
U
بزاق
salivation
U
ایجاد بزاق
salivating
U
بزاق ایجادکردن
ptyalism
U
سیلان بزاق
slobbers
U
بزاق زدن به
salivates
U
بزاق ایجادکردن
salivated
U
بزاق ایجادکردن
insalivation
U
اختلاط با بزاق
slobber
U
بزاق گلیز
sialagogue
U
مدر بزاق
slobber
U
بزاق زدن به
slobbered
U
بزاق گلیز
slobbered
U
بزاق زدن به
slobbering
U
بزاق گلیز
slobbering
U
بزاق زدن به
slobbers
U
بزاق گلیز
sialagogic
U
بزاق اور
salivation
U
بزاق اوری
salivate
U
بزاق ایجادکردن
ptyalin
U
ماده تخمیری بزاق
saliva test
U
ازمایش بزاق دهان اسب
insalivate
U
با خدو اغشتن با بزاق امیختن
parotid
U
وابسته بغده بزاق زیرگوش
transpiration
U
ترشح
sprinkles
U
ترشح
leakage
U
ترشح
spatter
U
ترشح
sprays
U
ترشح
splash
U
ترشح
spraying
U
ترشح
secretion
U
ترشح
sprayed
U
ترشح
spray
U
ترشح
spattering
U
ترشح
spatters
U
ترشح
spattered
U
ترشح
splashes
U
ترشح
sprinkle
U
ترشح
splutters
U
ترشح
splutter
U
ترشح
spluttering
U
ترشح
flux
U
ترشح
splashing
U
ترشح
spluttered
U
ترشح
transudation
U
ترشح
transudate
U
ترشح
leakages
U
ترشح
sprinkled
U
ترشح
splashy
U
دارای ترشح
internal secretion
U
ترشح درونی
discharge
U
انفصال ترشح
actescence
U
ترشح شیر
he was splashed all over
U
سرتا پا ترشح شد
secretionary
U
ترشح کننده
spoondrift
U
ترشح امواج
anuria
U
قطع ترشح
brights disease
U
ترشح بول
splash
U
صدای ترشح
splashes
U
دارای ترشح
splashing
U
صدای ترشح
jakes
U
ترشح مدفوع
splashes
U
صدای ترشح
discharges
U
انفصال ترشح
splash
U
دارای ترشح
galactopoiesis
U
ترشح شیر
splashing
U
دارای ترشح
anuria
U
نقص در ترشح ادرار
actescent
U
ترشح کننده شیر
agalaxy
U
قلت ترشح شیر
liquefacient
U
مایع ترشح کننده
pyosis
U
ترشح ریم چرک
agalactia
U
قلت ترشح شیر
lactogenic
U
موجب ترشح شیر
exudate
U
ترشح التهابی برون نشست
vaginicolous
U
ترشح کننده یاساکن نیام
glands
U
هر عضو ترشح کننده دشبل
paracholia
U
ترشح غیر عادی زرداب
gland
U
هر عضو ترشح کننده دشبل
tuberculotoxin
U
مواد سمی که از باسیل کخ ترشح میشود
adrenal
U
مشتق از غده یا ترشح غددفوق کلیه
spraying
U
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray
U
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
gastrin
U
هورمونی که موجب ترشح شیره معده میگردد
sprays
U
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed
U
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
transpirable
U
قابل ترشح فاش شدنی رخنه پذیر
phlegm
[secretion in the airway during inflammation]
U
بلغم
[مخاط]
[ترشح در دستگاه تنفسی در زمان التهاب]
[پزشکی]
mucus
[secretion of the mucous membranes]
U
خلط
[بلغم]
[ماده لزج]
[ترشح غشا مخاطی]
[پزشکی]
acromegaly
U
رشد بیش ازاندازهء سرو دست و پا در اثر ترشح زیاد غدهء
yellow bile
U
مادهء زردی که در قدیم میگفتند از کبد ترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد
endocrine
U
غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده غده درون تراو
incretion
U
ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com