Perdic | برضد بیماری تلقیح شدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	vaccinate U	برضد بیماری تلقیح شدن
	vaccinated U	برضد بیماری تلقیح شدن
	vaccinates U	برضد بیماری تلقیح شدن
	vaccinating U	برضد بیماری تلقیح شدن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	cut it with a knife U	برضد
	over against U	برضد
	athwart U	برضد
	versus U	برضد
	gainst U	برضد
	in the teeth of the wind U	برضد باد
	against U	مقارن برضد
	sequela U	بیماری ناشی از بیماری دیگر
	black paternoster U	افسون برضد روح پلید
	to argue the case for [against] something U	بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
	to argue for [against] something U	بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
	inoculations U	تلقیح
	vaccination U	تلقیح
	inoculation U	تلقیح
	insemination U	تلقیح
	Public opinion is against the project. U	عقیده وآراء عمومی برضد این طرح است
	inseminator U	تلقیح کننده
	inoculate U	تلقیح کردن
	inoculated U	تلقیح کردن
	inoculates U	تلقیح کردن
	inoculating U	تلقیح کردن
	inoculator U	تلقیح کننده
	inoculative U	تلقیح کننده
	inoculable U	قابل تلقیح
	inoculable U	تلقیح پذیر
	plolinate U	با گرده تلقیح کردن
	impregnated U	پارچه تلقیح شده
	inseminating U	افشاندن تلقیح کردن
	inseminates U	افشاندن تلقیح کردن
	inseminated U	افشاندن تلقیح کردن
	inseminate U	افشاندن تلقیح کردن
	to i. the germs of a disease U	میکربهای یک ناخوشی را به کسی تلقیح کردن
	autoinoculation U	تلقیح کسی با مایه بدن خودش
	impregnated U	پارچه تلقیح شده بر علیه اثر موادشیمیایی
	immune U	مقاوم دربرابرمرض بر اثر تلقیح واکسن دارای مصونیت قانونی وپارلمانی
	antineuritic U	برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
	NCR paper U	کاغذ خاص تلقیح شده با مواد شیمیایی که به صورتهای مختلف استفاده میشود. پس از چاپ گرفتن این کاغذ با چاپگر impact
	agamic U	بی نیازی از جفت گیری بی نیازی از تلقیح
	virulent <adj.> U	بیماری زا
	epizootic U	بیماری
	disease U	بیماری
	maladies U	بیماری
	pathogenic U	بیماری زا
	malady U	بیماری
	diseases U	بیماری
	illness U	بیماری
	illnesses U	بیماری
	pick's disease U	بیماری پیک
	pathophobia U	بیماری هراسی
	nosophobia U	بیماری هراسی
	nosophilia U	بیماری خواهی
	neuropathy U	بیماری عصب
	radiation sickness U	بیماری اشعه
	VD U	بیماری مقاربتی
	sick bed U	بستر بیماری
	radiation sickness U	بیماری برتابشی
	parkinsonism U	بیماری پارکینسون
	radiation sickness U	بیماری تابشی
	pathogenesis U	بیماری زایی
	wilson's disease U	بیماری ویلسون
	AIDS U	بیماری ایدز
	AIDS U	بیماری سیدا
	pathognomy U	بیماری شناسی
	legionnaires' disease U	بیماری لژیونرها
	pick's syndrome U	بیماری پیک
	tay sach's disease U	بیماری تی- ساکس
	pott's disease U	بیماری پوت
	VD U	بیماری زهروی
	Diagnosis. U	تشخیص بیماری
	The symptoms ( of a disease) . U	علائم بیماری
	venereal disease U	بیماری مقاربتی
	some kind of sickness U	یک نوعی از بیماری
	to be laid up with something U	بیماری گرفتن
	to have something [a disease, an illness] U	بیماری گرفتن
	to be ill with something U	بیماری گرفتن
	to be down with something U	بیماری گرفتن
	alzeimer's disease U	بیماری الزایمز
	Parkinson's disease U	بیماری پارکینسون
	catamnesis U	تاریخچه بیماری
	symptomatic U	نشانه بیماری
	herpes simplex U	بیماری تب خال
	insect vectors U	حشرات بیماری زا
	encephalopathy U	بیماری مغزی
	down's disease U	بیماری داون
	sick leave U	استراحت بیماری
	ailments U	بیماری مزمن
	ailment U	بیماری مزمن
	illness U	بیماری کسالت
	rabies U	بیماری هاری
	illnesses U	بیماری کسالت
	remission U	بهبودی بیماری
	graves'disease U	بیماری گریوز
	mental disease U	بیماری روانی
	addison's disease U	بیماری ادیسون
	pestilence U	بیماری طاعون
	mental disorder U	بیماری روانی
	advantage by illness U	بهره بیماری
	psychosis U	بیماری روانی
	hansen's disease U	بیماری هنسن
	epilepsy U	بیماری صرع
	lumpy jaw U	بیماری "اکتینومیکوز"
	love sickness U	بیماری عشق
	mental illness U	بیماری روانی
	secondary gain U	بهره ثانوی بیماری
	to pass a disease on U	بیماری منتقل کردن
	gilles de la tourett's disease U	بیماری ژیل دو لاتورت
	epinosic gain U	بهره ثانوی بیماری
	diphtheria [diph] U	دیفتیری [پزشکی] [بیماری]
	slapped cheek syndrome U	بیماری پنجم [پزشکی]
	fifth disease [Erythema infectiosum] U	بیماری پنجم [پزشکی]
	to die of an illness U	در اثر بیماری مردن
	to get back on one's feet U	بهتر شدن [از بیماری]
	beriberi U	بیماری کمبود ویتامن B
	basedow's disease U	بیماری بیس داو
	fungus U	فونجی بیماری قارچی
	malady U	فاسد شدگی بیماری
	polio U	بیماری فلج اطفال
	maladies U	فاسد شدگی بیماری
	allopathy U	معالجهء بیماری با اضداد ان
	diathesis U	بیماری پذیری ارثی
	hypertension U	بیماری فشار خون
	hemorrhoid [American] U	بواسیر [بیماری] [پزشکی]
	migraine U	میگرن [پزشکی] [بیماری]
	insect vectors U	حشرات ناقل بیماری
	inpatient U	بیماری که در بیمارستان میخوابد
	black vomit U	تب زرد [پزشکی] [بیماری]
	iatrogenic illness U	بیماری پزشک زاد
	psychosomatic disease U	بیماری روانی- تنی
	wernicke's encephalopathy U	بیماری مغزی ورنیکه
	haemorrhoid [British] U	بواسیر [بیماری] [پزشکی]
	pesthole U	لانه بیماری ومیکروب
	paranosic gain U	بهره اصلی بیماری
	primary gain U	بهره اصلی بیماری
	paranosis U	بهره کشی از بیماری
	haemorrhoid [British] U	همورویید [بیماری] [پزشکی]
	loose smut U	بیماری زنگ گندم
	hemorrhoid [American] U	همورویید [بیماری] [پزشکی]
	hemiparasite U	انگلهایی که بیماری زا نیستند
	he fell ill U	به بستر بیماری افتاد
	smallpox {sg} U	آبله [پزشکی] [بیماری]
	pox {sg} U	آبله [پزشکی] [بیماری]
	yellow jack [colloquial] [yellow fever] U	تب زرد [پزشکی] [بیماری]
	variola {sg} U	آبله [پزشکی] [بیماری]
	yellow fever U	تب زرد [پزشکی] [بیماری]
	red plague {sg} U	آبله [پزشکی] [بیماری]
	flight into sickness U	پناه بردن به بیماری
	chicken-pox {sg} U	آبله مرغان [پزشکی] [بیماری]
	yellow fever U	طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
	black vomit U	طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
	lepidosis U	بیماری پوست پولک دار
	yellow jack [colloquial] [yellow fever] U	طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
	epidemics U	واگیر بیماری همه گیر
	renal calculus [Calculus renalis] U	سنگ کلیه [پزشکی] [بیماری]
	symptomatic U	مطابق نشانه بیماری نماینده
	kidney stone [Calculus renalis] U	سنگ کلیه [پزشکی] [بیماری]
	nephrolith U	سنگ کلیه [پزشکی] [بیماری]
	epidemic U	واگیر بیماری همه گیر
	chicken pox {sg} U	آبله مرغان [پزشکی] [بیماری]
	varicella U	آبله مرغان [پزشکی] [بیماری]
	bladder calculus U	سنگ مثانه [پزشکی] [بیماری]
	cystolith U	سنگ مثانه [پزشکی] [بیماری]
	vesical calculus U	سنگ مثانه [پزشکی] [بیماری]
	bladder stone U	سنگ مثانه [پزشکی] [بیماری]
	Hand, foot and mouth disease [HFMD] U	بیماری دست، پا و دهان [پزشکی]
	enphytotic U	بیماری همه گیر شایع
	glanders U	بیماری مسری اسب و انسان
	to lay low U	خیلی ضعیف کردن [بیماری]
	computer assisted diagnosis U	تشخیص بیماری توسط کامپیوتر
	hunger osteopathy U	بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
	The soldiers died from illness and hunger. U	سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
	to contract something from somebody U	از کسی چیزی [بیماری] گرفتن
	locoism U	نوعی بیماری اسب ودام
	poliomyelitic U	وابسته به بیماری فلج کودکان
	pathoneurosis U	روان رنجوری بیماری زاد
	dementia U	دمانس [نوعی بیماری] [پزشکی]
	melituria U	بیماری قند سلس البول
	symptomatology U	علم شناسایی نشانههای بیماری
	to d. in one's bed U	دراثر پیری یا بیماری مردن
	poliomyelitic U	مبتلا به بیماری فلج کودکان
	oriental sore U	سالک [پزشکی] [نوعی بیماری پوستی]
	pesthole U	مکان مستعد برای بیماری واگیر
	dead on arrival U	مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
	nephrosis U	بیماری کلیه که بیشترلولههای کلیوی را مبتلامیکند
	cutaneous leishmaniasis U	سالک [پزشکی] [نوعی بیماری پوستی]
	lymphogranuloma U	ورم غدههای لنفاوی بیماری هوچکین
	sick-out U	اعتصاب از راه خود را به بیماری زدن
	greensick U	مبتلا به بیماری کم خونی زنان جوان
	spirochetosis U	ابتلا به بیماری حاصله از میکروب اسپیروکت
	sick-outs U	اعتصاب از راه خود را به بیماری زدن
	get about U	ازبستر بیماری برخاستن منتشر شدن
	immunotherapy U	معالجه یاجلوگیری از بیماری بوسیله پادگن
	schizo U	شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
	favus U	نوعی بیماری پوستی قارچی واگیردار
	laparotomy U	شکافتن شکم برای پی بردن به بیماری
	chiclero ulcer U	سالک [پزشکی] [نوعی بیماری پوستی]
	leishmaniosis U	لیشمانیوز [پزشکی] [نوعی بیماری پوستی]
	leishmaniosis U	سالک [پزشکی] [نوعی بیماری پوستی]
	an in patient U	بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
	Jimmy Carter has cancer. U	جیمی کارتر بیماری سرطان دارد.
	chiclero's ulcer U	سالک [پزشکی] [نوعی بیماری پوستی]