Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
he muddled through
U
بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
found shipment
U
کالای بدون بارنامه یا رسید
to miss one's tip
U
بمقصود نرسیدن
means of attaining one'd end
U
وسیله رسیدن بمقصود
gamesmanship
U
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
to pay against receipt
U
در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
proficiency rating
U
طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
qualification card
U
کارت مهارت در تیراندازی کارت ثبت میزان مهارت
resourc
U
زرنگی
agileness
U
زرنگی
brightness
U
زرنگی
cleverness
U
زرنگی
sleight
U
زرنگی
handily
U
به زرنگی
jockeying
U
زرنگی
adroitness
U
زرنگی
smartness
U
زرنگی
alertress
U
زرنگی موافبت
to overeach oneself
U
از زرنگی انسوافتادن
supersubtlety
U
زرنگی بسیار
diplomatize
U
زرنگی کردن
knack
U
ابتکار زرنگی
fleetness
U
زرنگی
[چابکی]
nippiness
U
زرنگی
[چابکی]
promptitude
U
زرنگی
[چابکی]
promptness
U
زرنگی
[چابکی]
quickness
U
زرنگی
[چابکی]
rapidity
U
زرنگی
[چابکی]
rapidness
U
زرنگی
[چابکی]
speediness
U
زرنگی
[چابکی]
speed of action
U
زرنگی
[چابکی]
swiftness
U
زرنگی
[چابکی]
velocity
U
زرنگی
[چابکی]
easiness
[quickness]
U
زرنگی
[چابکی]
alacrity
[speed]
U
زرنگی
[چابکی]
celerity
U
زرنگی
[چابکی]
promptitude
U
سریع العملی زرنگی
outsmarts
U
زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarting
U
زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarted
U
زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmart
U
زرنگی بیشتری بکار بردن
without any reservation
U
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
U
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed
U
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
U
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
U
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
receipt statement
U
رسید
maturity
U
سر رسید
quittance
U
رسید
when it came to a push
U
رسید
receipts
U
رسید
due date
U
سر رسید
receipt
U
رسید
Taoism
U
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
receipt
U
قبض رسید
scrip
U
رسید موقتی
It crossed my mind.
U
به نظرم رسید.
receipts
U
قبض رسید
It's over.
U
به پایان رسید.
vouchers
U
قبض رسید
voucher
U
قبض رسید
to fall due
U
سر رسید شدن
It came home to me.
U
به فکرم رسید.
It occurred to me.
U
به فکرم رسید.
It crossed my mind.
U
به فکرم رسید.
It came home to me.
U
به نظرم رسید.
It occurred to me.
U
به نظرم رسید.
world came that
U
خبر رسید که
chitty
U
یادداشت-رسید
to a receipt
U
رسید گرفتن
summer is in
U
تابستان رسید
What time do we arrive?
U
کی خواهیم رسید؟
warehouse receipt
U
رسید انبار
quittance
U
رسید مفاصا
certificate of receipt
U
گواهی رسید
debit note
U
رسید بدهکار
it crossed my mind
U
بنظرم رسید
dock receipt
U
رسید لنگرگاه
dock warrant
U
رسید لنگرگاه
hand receipt
U
رسید دستی
official receipt
U
رسید رسمی
binder
U
رسید بیعانه
matured
U
سر رسید شده
the post has come
U
پست رسید
binders
U
رسید بیعانه
At this point of the conversation.
U
صحبت که به اینجا رسید
acknowledgments
U
اعلام وصول رسید
We just received word that . . .
U
هم اکنون اطلاع رسید که …
receipt
U
دریافت رسید دادن
He was sick to death . He was fed up to the back teeth .
U
جانش به لب آمد ( رسید )
acknowledgements
U
اعلام وصول رسید
data fright receipt
U
رسید اماری حمل
acknowledgement
U
اعلام وصول رسید
air mail receipt
U
رسید پست هوایی
receipts
U
دریافت رسید دادن
appropriation receipt
U
رسید سپرده قانونی
receipts
U
رسید پیام دریافت شد
appropriation receipt
U
رسیدسپرده رسید اعتبار
receipt
U
رسید پیام دریافت شد
clean receipt
U
رسید بی قید و شرط
data freight receipt
U
رسید اماری حمل
he thought out a plan
U
فکری بنظرش رسید
mate's receipt
U
رسید کاپیتان کشتی
it was signed by his majesty the shah
U
به توشیح همایونی رسید
i am in receipt of your letter
U
نامه شما به من رسید
the hour has struck
U
موقع بحران رسید
dock warrant
U
رسید انبار بارانداز
mate's receipt
U
رسید معاون ناخدا
i am through with my work
U
کارم به پایان رسید
At that point
[stage]
, ...
U
وقتی که موقعش رسید...
point of intersection
U
نقطه بهم رسید
he was overtake by a storm
U
طوفانی باودر رسید
railway receipt
U
رسید راه اهن
it received royal assent
U
به توشیح ملوکانه رسید
parataxis
U
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
offhand
U
بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed
U
بدون اضطراب بدون کشش
unbranched
U
بدون انشعاب بدون شعبه
achylous
U
بدون کیلوس بدون قیلوس
The train came in on time .
U
قطار به موقع رسید ( سروقت )
forwarder's receipt
U
رسید متصدی حمل و نقل
offenders will be punished
U
متخلفین بکیفر خواهند رسید
He arrived in the nick of time .
U
درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
The negotiations were successful ( inconclusive ) .
U
مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
It changed hands a few times before I got it.
U
چند دست گشت تا به من رسید
now and then a guest w come
U
گاه گاهی میهمانی می رسید
The train was 10 minutes late.
U
قطار 10 دقیقه دیر رسید
I heard a sound .
U
صدائی به گوشم خورد( رسید )
skill less
U
بی مهارت
executed
U
مهارت
executes
U
مهارت
inexpert
U
بی مهارت
proficiency pay
U
حق مهارت
gripe
U
مهارت
artifice
U
مهارت
adeptness
U
مهارت
facility
U
مهارت
sophistication
U
مهارت
artifices
U
مهارت
adroitness
U
مهارت
technique
U
مهارت
technique
U
فن مهارت
techniques
U
مهارت
executing
U
مهارت
dextrously
U
به مهارت
deftness
U
مهارت
ingenuity
U
مهارت
handiness
U
مهارت
masterkiness
U
مهارت
proficiency
U
مهارت
light handedness
U
مهارت
expertise
U
مهارت
skilless
U
بی مهارت
unskillful
U
بی مهارت
execute
U
مهارت
techniques
U
فن مهارت
maladroit
U
بی مهارت
knack
U
مهارت
grooves
U
مهارت
unskilled
U
بی مهارت
groove
U
مهارت
know-how
U
مهارت
workmanship
U
مهارت
ham-fisted
U
بی مهارت
competence
U
مهارت
credential
U
مهارت
skill
U
مهارت
ham fisted
U
بی مهارت
ham handed
U
بی مهارت
qualification
U
مهارت
incompetent
U
بی مهارت
inapt
U
بی مهارت
skill
U
مهارت
expertise
U
مهارت
the bill is overdraw
U
سر رسید برات منقضی شده است
The project was terminated as of July 1.
U
پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
bill falls due on
U
تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
A solution suddenly proffered itself.
U
ناگهان راه حلی به نظر رسید.
the bill will mature to morrow
U
سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
manual skill
U
مهارت دستی
skill level
U
پایه مهارت
salesmanship
U
مهارت در فروشندگی
craft
U
مهارت نیرنگ
skill learning
U
مهارت اموزی
jessie
U
آدم بی مهارت
cissy
U
آدم بی مهارت
wet
U
آدم بی مهارت
weed
U
آدم بی مهارت
milquetoast
U
آدم بی مهارت
weenie
[Am E]
U
آدم بی مهارت
skillful Šetc
U
با مهارت ماهرانه
versatility
U
روانی مهارت
pantywaist
[Am En]
U
آدم بی مهارت
pussy
[Am E]
U
آدم بی مهارت
natatorial skill
U
مهارت در شنا
motor skill
U
مهارت حرکتی
unskil
U
ناشی بی مهارت
qualification
U
کسب مهارت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com