English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
prostrate U بخاک افتاده
prostrated U بخاک افتاده
prostrates U بخاک افتاده
prostrating U بخاک افتاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
behind the times <idiom> U از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
inhumation U بخاک سپاری
interment U بخاک سپاری
burier U بخاک سپارنده
prostration U بخاک افتادن
inurn U بخاک سپردن
burials U بخاک سپاری
burial U بخاک سپاری
buries U بخاک سپردن
bury U بخاک سپردن
burying U بخاک سپردن
lay to rest U بخاک سپردن
buried U بخاک سپرد
to lay to rest U بخاک سپردن
to take ground U بخاک نشستن
to laylow U بخاک سپردن
to cast oneself down prostrate U بخاک افتادن
To come to grief. To be runied. U بخاک سیاه نشستن
to pile up a ship U کشتی را بخاک نشاندن
burial service U ایین بخاک سپاری
to fall down U بخاک افتادن فروریختن
snoozle U پوزه بخاک مالیدن
inhume U بخاک سپردن دفن کردن
to p oneself before a person U پیش کسی بخاک افتادن
plow under U بخاک سپردن مستولی شدن بر
To floor an adversary. پشت حریف را بخاک رساندن [بر اوپیروز شدن]
nuzzle U با پوزه کاویدن یا بو کردن پوزه بخاک مالیدن
nuzzles U با پوزه کاویدن یا بو کردن پوزه بخاک مالیدن
nuzzling U با پوزه کاویدن یا بو کردن پوزه بخاک مالیدن
nuzzled U با پوزه کاویدن یا بو کردن پوزه بخاک مالیدن
crest fallen U افتاده
ripe U جا افتاده
riper U جا افتاده
ripest U جا افتاده
unassuming U افتاده
footworn U از پا افتاده
low U افتاده
fallen U افتاده
out of date U از مد افتاده
mellow U جا افتاده
elliptic U افتاده
whacked U از پا افتاده
meek U افتاده
archaic <adj.> U از مد افتاده
old fashioned U از مد افتاده
whacked <adj.> U از پا افتاده
the meshes of a sieve mesh U در هم افتاده
downfallen U افتاده
old hat U از مد افتاده
flagging U افتاده
mellows U جا افتاده
mellowing U جا افتاده
mellowed U جا افتاده
modest U افتاده
decurrent U پایین افتاده
short winded U از نفس افتاده
cyma recta U موجی افتاده
short of breath U از نفس افتاده
backrent U اجارهء پس افتاده
unregarded U ازقلم افتاده
unassertive U افتاده حال
hors de combat U از کار افتاده
installed U از کار افتاده
out-of-date <idiom> U از مد افتاده (دمد)
arrear U بدهی پس افتاده
back rent U اجاره پس افتاده
deferred credits U درامد پس افتاده
demimonde U عقب افتاده
protrudent U بیرون افتاده
out of order U از کار افتاده
obvolute U رویهم افتاده
nutant U پایین افتاده
not operationally ready U از کار افتاده
noneffective U از کار افتاده
jugate U روی هم افتاده
mity U کزم افتاده
tatty U پیش پا افتاده
outland U دور افتاده
old hat U پیش پا افتاده
in register U روی هم افتاده
proleptic U پیش افتاده
dowm U از کار افتاده
with fingers interlocked U با انگشتان در هم افتاده
copybook U پیشپا افتاده
hanging gale U اجاره پس افتاده
he fell prone U دمر افتاده
winded U از نفس افتاده
impassionate U بهوس افتاده
long face U لب و لوچه افتاده
trite U پیش پا افتاده
backs U بدهی پس افتاده
back U بدهی پس افتاده
ordinary U پیش پا افتاده
commonplace U پیش پا افتاده
banal U پیش پا افتاده
meshed U درهم جا افتاده
outlying U دور افتاده
retarded U عقب افتاده
delayed U به تاخیر افتاده
deferred U عقب افتاده
outstanding U عقب افتاده
obsolete U ازکار افتاده
recluse U دور افتاده
deadlines U از کار افتاده
recluses U دور افتاده
deadline U از کار افتاده
outstandingly U عقب افتاده
overlapping U رویهم افتاده
slack U جای افتاده یا شل
slackest U جای افتاده یا شل
slacks U جای افتاده یا شل
happened <past-p.> U اتفاق افتاده
backwards U عقب افتاده
lame ducks U از کار افتاده
remotely U دور افتاده
overlapping U روی هم افتاده گی
backward U عقب افتاده
compromised U به خطر افتاده
compromised U در خطراکتشاف افتاده
seedy U از کار افتاده
lame duck U از کار افتاده
lowlier U صغیر افتاده
occurred <past-p.> U اتفاق افتاده
lowliest U صغیر افتاده
delayed U عقب افتاده
lowly U صغیر افتاده
sears U خشکیده از کار افتاده
logjam U کارهای عقب افتاده
serotine U عقب افتاده دیر رس
remote site U محل دور افتاده
seared U خشکیده از کار افتاده
sear U خشکیده از کار افتاده
to have bad luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
out of gear U ازدنده بیرون افتاده
stalled tank U تانک از کار افتاده
to be out of luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
leading current U شدت پیش افتاده
outfield U مزرعه دور افتاده
outposts U پاسگاه دور افتاده
defeature U از شکل افتاده گی بیقوارگی
The coin is at the bottom of the pond . U سکه افتاده کف حوض
Arrears of work . Back log of work . U کارهای عقب افتاده
Underdeveloped ( backward) countries . U کشورهای عقب افتاده
outback U جای دور افتاده
arrears U بدهیهای عقب افتاده
back pay U حقوق عقب افتاده
back rent U کرایه عقب افتاده
seedy U بتخم افتاده مندرس
arrear U دین عقب افتاده
allopatric U جداگانه اتفاق افتاده
outpost U پاسگاه دور افتاده
well-worn U پیش پا افتاده معمولی
well worn U پیش پا افتاده معمولی
pulled U شکسته شده افتاده
interjacent U میانی در میان افتاده
inferior calyx U کاسه پایین افتاده
slothful U دیرپای عقب افتاده
inferior ovary U تخمدان پایین افتاده
quotidian U روزمره پیش پا افتاده
self-effacing U باحیا افتاده فروتن
evader U دور افتاده از یکان
pile-ups U انباشتگی کارهای عقب افتاده
dead tired <idiom> U خیلی خسته واز پا افتاده
a rural backwater U محل روستایی عقب افتاده
a quiet backwater U محل آرام و عقب افتاده
pile-up U انباشتگی کارهای عقب افتاده
The show has been postponed. U نمایش عقب افتاده است
My name has been left out . U اسم من از قلم افتاده است
My rent has been postponed. U اجاره ام عقب افتاده است
bay U چه قبل اتفاق افتاده است
The first line is left out. U سطر اول جا افتاده است
orphan U جدا افتاده در صفحه اخر
toddling U کودک تازه براه افتاده
toddles U کودک تازه براه افتاده
toddled U کودک تازه براه افتاده
islets U جای پرت ودور افتاده
islet U جای پرت ودور افتاده
toddler U کودک تازه براه افتاده
platitudinous U تکراری و پیش پا افتاده کردن
retards U بتعویق انداختن عقب افتاده
retarding U بتعویق انداختن عقب افتاده
retard U بتعویق انداختن عقب افتاده
toddlers U کودک تازه براه افتاده
down U میله افتاده واخراج توپزن
advanced U ترقی کرده پیش افتاده
orphans U جدا افتاده در صفحه اخر
orphaned U جدا افتاده در صفحه اخر
impassioned U تهییج شده بهوس افتاده
deadlined equipment U لوازم و تجهیزات از کار افتاده
demode U ازمد افتاده کهنه شده
toddle U کودک تازه براه افتاده
dead mines U مینهای بی اثر و از کار افتاده
unfrequented U دور افتاده تکرار نشدنی
podunk U شهر کوچک ودور افتاده
The date of the meeting has been advanced. U تاریخ جلسه جلو افتاده است
accidental U آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
i am behind in my rent U کرایه خانه ام عقب افتاده است
lap joint U لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
dead wood U میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
shibboleth U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com