Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
naturalises
U
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalising
U
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalize
U
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalizes
U
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalizing
U
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
civicism
U
اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
received
U
پذیرفته
stating
U
کشوری
states
U
کشوری
stated
U
کشوری
civil
U
کشوری
adopted
U
پذیرفته
avowed
U
پذیرفته
agreed
U
پذیرفته
civilians
U
کشوری
civic
U
کشوری
accepted
U
پذیرفته
taken
U
پذیرفته
state-
U
کشوری
vernacular
U
کشوری
civilian
U
کشوری
unquestioned
U
پذیرفته
agreed to
U
پذیرفته
vernaculars
U
کشوری
state
U
کشوری
civil department
U
تشکیلات کشوری
his was granted
U
دعایش پذیرفته شد
civil defence service
U
خدمات کشوری
Civil Service
U
خدمات کشوری
he was received to membership
U
بعضویت پذیرفته شد
admitted
U
پذیرفته شده
civil servant
U
مستخدم کشوری
civil servants
U
مستخدم کشوری
intrastate
U
درون کشوری
to pass muster
U
پذیرفته شدن
state
U
ایالت کشوری
to go down
U
پذیرفته شدن
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
پذیرفته شده
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
پذیرفته شده
approved
<adj.>
<past-p.>
U
پذیرفته شده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
پذیرفته شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
پذیرفته شده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
پذیرفته شده
stating
U
ایالت کشوری
states
U
ایالت کشوری
stated
U
ایالت کشوری
state-
U
ایالت کشوری
slav accepted
U
اسلاو پذیرفته شده
theonomy
U
کشوری که خداپادشاه ان باشد
inductee
U
استخدامی پذیرفته شده
slav declined
U
اسلاو پذیرفته نشده
to export something
[from / to a country]
U
صادر کردن
[به یا از کشوری]
persona non grata
U
شخص پذیرفته نشده
airspace
[over a country]
U
فضای هوایی
[در کشوری]
acceptably
U
چنانچه پذیرفته شود
accepted barbarism
U
غلط مشهور یا پذیرفته
administrative acceptees
U
پرسنل پذیرفته شده
civic d.
U
محرومیت از حقوق کشوری
matriculate
U
در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن
to be called at the bar
U
به سمت وکالت پذیرفته شدن
queen's gambit accepted
U
گامبی وزیر پذیرفته شده
king's gambit declined
U
گامبی شاه پذیرفته نشده
to meet with a repulse
U
پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
to pass for
U
پذیرفته یا شناخته شدن بجای
boycotts
U
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting
U
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotted
U
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
queen's gambit declined
U
گامبی وزیر پذیرفته نشده
the u states
U
کشوری که پادشاه داشته باشد
matriculate
U
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculated
U
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculates
U
در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن
matriculates
U
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculating
U
در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن
matriculated
U
در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن
matriculating
U
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
best governed country
U
کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
the u kingdom
U
کشوری که پادشاه داشته باشد
boycott
U
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
person entitled to asylum
U
پناهنده سیاسی
[که درخواستش را پذیرفته باشند]
banana republics
U
کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
High Commissioners
U
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
to refuse somebody entry
[admission]
U
اجازه ندادن ورود کسی
[به کشوری]
recognized asylum seeker
U
پناهنده سیاسی
[که درخواستش را پذیرفته باشند]
a bitter pill to swallow
<idiom>
U
یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
asylee
U
پناهنده سیاسی
[که درخواستش را پذیرفته باشند]
C.A.B
U
مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
banana republic
U
کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
High Commissioner
U
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
importing
U
بردن محصولات به کشوری برای فروش
to mandate a territory to a country
U
منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
closed sea
U
دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
centumvir
U
عضومحکمه کشوری که مرکب ازصد تن بود
C.A.B.s
U
مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
imported
U
بردن محصولات به کشوری برای فروش
import
U
بردن محصولات به کشوری برای فروش
aid worker
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
self supporting country
U
کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
development aid worker
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
postliminy or minium
U
حق دوباره یدست اوردن امتیازات و حقوق کشوری
Nothing can excuse such impoliteness.
U
هیچ عذری برای بی ادبی پذیرفته نیست
specification
U
کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
the open door
U
ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
margins
U
تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود
margin
U
تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود
development aid volunteer
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
To drag a country into war .
U
کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
aid worker
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
gold standards
U
حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
non matriculated
U
دوره دبیرستان را بپیان نرسانده یا بدانشگاه پذیرفته نشده
alekhine's variation
U
واریاسیون الخین در گامبی وزیر پذیرفته نشده شطرنج
development aid worker
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
national component
U
هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
approval
U
توافقنامهای که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
approval
U
متنی که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
tabling
U
لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
tables
U
لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
tabled
U
لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
table
U
لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
free trade
U
شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
assistance
U
کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
parity
U
سیگنال وقفه از تابع بررسی خطا که بیان میکند داده دریافتی در برسی پریتی پذیرفته نشده و آسیب دیده است
affirmative
سیگنال تصدیق از طرف گیرنده که پیام را پذیرفته است و آماده بعدی است.
king dom
U
کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
CMIP
U
پروتکلی که به طور رسمی توسط IOS پذیرفته شده است برای انتقال افلاعات مدیریت شبکه در شبکه
postulated
U
هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulating
U
هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulates
U
هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulate
U
هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
consul
U
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consuls
U
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
defacto recognition
U
شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
comes
U
امدن
venues
U
امدن
to come over
U
امدن
come away
U
ور امدن
behove
U
امدن به
to fall short
U
کم امدن
venue
U
امدن
behoove
U
امدن به
come
U
امدن
fall short
U
کم امدن
lengthen
U
کش امدن
lengthening
U
کش امدن
to pass on
U
امدن
prove
U
در امدن
succumbs
U
از پا در امدن
proved
U
در امدن
proves
U
در امدن
to come back
U
پس امدن
run short
U
کم امدن
succumbing
U
از پا در امدن
succee
U
از پی امدن
peter
U
کم امدن
lengthens
U
کش امدن
ensued
U
از پس امدن
to come in to line
U
در صف امدن
ensue
U
از پس امدن
succumbed
U
از پا در امدن
lengthened
U
کش امدن
succumb
U
از پا در امدن
ensues
U
از پس امدن
civil reserve air fleet
U
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
sea power
U
قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
belabor
U
امدن و رفتن
swanks
U
قروغمزه امدن
descend
U
پایین امدن
descends
U
پایین امدن
extruding
U
بیرون امدن
descend
U
فرود امدن
descends
U
فرود امدن
coping
U
کنار امدن
aline
U
درصف امدن
pull-outs
U
بیرون امدن
pull-out
U
بیرون امدن
pull out
U
بیرون امدن
swank
U
قروغمزه امدن
swanked
U
قروغمزه امدن
haunt
U
پیوسته امدن به
recovers
U
بهوش امدن
swanking
U
قروغمزه امدن
to fall into a rage or passion
U
بخشم امدن
alighted
U
فرود امدن
recovering
U
بهوش امدن
agglomerate
U
گرد امدن
recover
U
بهوش امدن
extrude
U
بیرون امدن
extruded
U
بیرون امدن
extrudes
U
بیرون امدن
haunts
U
پیوسته امدن به
to puff up
U
بالا امدن
to fall short
U
کوتاه امدن
to come up
U
پیش امدن
to come to hand
U
بدست امدن
to come to good
U
راست امدن
to come out
U
بیرون امدن
to come on the tapis
U
بمیان امدن
to come forth
U
پیش امدن
to come down
U
پایین امدن
to come along
U
همراه امدن
to come again
U
دوباره امدن
to chop out
U
بیرون امدن
to catch the fancy of
U
خوش امدن
to burst in
U
سرزده امدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com