English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To be a nodding acquaintance of someone . U با کسی سلام وعلیک داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parting salute U سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
To stand at the salute. U بحالت سلام ایستادن (سلام نظامی )
saluting battery U توپ اجراکننده تیر سلام اتشبار تیر سلام
saluting U احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salutes U احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluted U احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salute U احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
hand salute U سلام نظامی دادن سلام نظامی
hullo U سلام
salutation U سلام
regard U سلام
regarded U سلام
regards U سلام
salutations U سلام
allhail U سلام
all hail U سلام
greets U : سلام
greeted U : سلام
greet U : سلام
salaamed U سلام
ave U سلام
salaaming U سلام
salaam U سلام
greetings U سلام
salutes U سلام
kind regards U سلام
greeting U سلام
hello U سلام
salute U سلام
salaams U سلام
howdy U سلام !
good afternoon U سلام
saluted U سلام
saluting U سلام
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
hailed U : سلام درود
hailed U سلام کردن
hailing U : سلام درود
hailing U سلام کردن
hails U : سلام درود
hails U سلام کردن
gun salute U تیر سلام
hail U سلام کردن
minute gun U توپ سلام
nodding acquaintance U سلام علیک
greeting U سلام کننده
greetings U سلام کننده
saluting gun U توپ سلام
take the salute U سلام گرفتن
to take the salute U سلام گرفتن
hail U : سلام درود
to give the time of day U سلام کردن
salaams U سلام کردن
saluting U سلام دادن
sty U سنده سلام
hellos U سلام کردن
hullos U سلام کردن
sties U سنده سلام
styes U سنده سلام
salaam U سلام کردن
stye U سنده سلام
salaamed U سلام کردن
full dress U لباس سلام
hello U سلام کردن
salaaming U سلام کردن
half cap U نیم سلام
hallos U سلام کردن
salute U سلام دادن
saluted U سلام دادن
salutes U سلام دادن
admirals' march U سلام تیمساری
blank catridge U گلوله سلام
color salute U سلام به پرچم
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
peace be with you U سلام برشما باد
Please give him my (best) regards. U سلام مرا به اوبرسانید
give my r. s to him U سلام مرابه او برسانید
Remember me to him. سلام من را به او برسان. [مرد]
Give him my regards. U سلام من را به او برسان. [مرد]
to return a greeting U جواب سلام دادن
hailed U سلام برشما باد
curtsying U سلام یاتواضع کردن
hailing U سلام برشما باد
evening gun U توپ سلام شامگاه
fire salute U توپ سلام انداختن
hails U سلام برشما باد
to fire salute U توپ سلام انداختن
to salute an officer U افسری را سلام دادن
to make a curtsy U سلام زنانه کردن
curtsy U سلام یاتواضع کردن
hail U سلام برشما باد
curtsey U سلام یاتواضع کردن
curtseying U سلام یاتواضع کردن
saluter U سلام دهنده یاکننده
curtsied U سلام یاتواضع کردن
They greeted each other. U با هم سلام وتعارف کردند
curtsies U سلام یاتواضع کردن
salutation U تعارف سلام اول نامه
levee U سلام عام بارعام دادن
To greet someone . To exchange greetings with someone. U با کسی سلام وتعارف کردن
He didnt return (acknowledge) my greetings. U جواب سلام مرا نداد
present arms U سلام درحال پیش فنگ
personal salute U تیر سلام برای افراد
personal salute U مراسم سلام افراد برجسته
To take the salute. U جواب سلام ( نظامی ) رادادن
Everyone sends their regards to you. U همگی بهت سلام رسوندن.
gratulate U تبریک گفتن سلام کردن
he has an axe to grind U سلام لربی طمع نیست
salutations U تعارف سلام اول نامه
half cap U سلام با اندک تکانی درکلاه
to do make or pay obeisance to U بکسی تواضع یا باسر سلام کردن
parting shot U تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
parting shots U تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
Can't you just say hello like a normal person? U نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
ahoy U ندا و خبر برای مواقع سلام لفظ
capped U سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
salute U سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
cap U سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
saluting U سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salutes U سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluted U سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
gun salute U سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
salvoes U شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvo U شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
color salute U سلام پرچم احترام به پرچم
rifle salute U احترام با تفنگ سلام با تفنگ
to have f. U تب داشتن
to hold a meeting U داشتن
to go hot U تب داشتن
lackvt U کم داشتن
redolence U بو داشتن
doubt U شک داشتن
doubted U شک داشتن
doubting U شک داشتن
doubts U شک داشتن
lacks U کم داشتن
lack U کم داشتن
intercommon U داشتن
to be feverish U تب داشتن
to be in a f. U تب داشتن
have U داشتن
having U داشتن
monogyny U داشتن یک زن
lacked U کم داشتن
possessing U داشتن
relieves U داشتن
relieve U داشتن
to have U داشتن
bears U داشتن
wanted U کم داشتن
to possess U داشتن
bear U در بر داشتن
own U داشتن
to have possession of U داشتن
possesses U داشتن
to hold U داشتن
owns U داشتن
owning U داشتن
owned U داشتن
bears U در بر داشتن
relieving U داشتن
want U کم داشتن
possess U داشتن
bear U داشتن
overlapped U اشتراک داشتن
aspire U ارزو داشتن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com