English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To greet someone . To exchange greetings with someone. U با کسی سلام وتعارف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
They greeted each other. U با هم سلام وتعارف کردند
parting salute U سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
ceremonious U پای بند تشریفات وتعارف رسمی
To stand at the salute. U بحالت سلام ایستادن (سلام نظامی )
hallos U سلام کردن
salaaming U سلام کردن
salaamed U سلام کردن
hello U سلام کردن
hellos U سلام کردن
hullos U سلام کردن
salaam U سلام کردن
salaams U سلام کردن
hailing U سلام کردن
hailed U سلام کردن
hail U سلام کردن
to give the time of day U سلام کردن
hails U سلام کردن
saluting battery U توپ اجراکننده تیر سلام اتشبار تیر سلام
saluting U احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salutes U احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluted U احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salute U احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
curtsying U سلام یاتواضع کردن
to make a curtsy U سلام زنانه کردن
curtsy U سلام یاتواضع کردن
curtsied U سلام یاتواضع کردن
curtsies U سلام یاتواضع کردن
curtseying U سلام یاتواضع کردن
curtsey U سلام یاتواضع کردن
gratulate U تبریک گفتن سلام کردن
to do make or pay obeisance to U بکسی تواضع یا باسر سلام کردن
saluted U سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salutes U سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salute U سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluting U سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
hand salute U سلام نظامی دادن سلام نظامی
greets U : سلام
salutations U سلام
ave U سلام
regarded U سلام
saluted U سلام
salute U سلام
salutes U سلام
saluting U سلام
salutation U سلام
kind regards U سلام
howdy U سلام !
salaamed U سلام
greeting U سلام
regards U سلام
hello U سلام
greetings U سلام
salaam U سلام
regard U سلام
hullo U سلام
salaaming U سلام
salaams U سلام
all hail U سلام
allhail U سلام
greet U : سلام
good afternoon U سلام
greeted U : سلام
styes U سنده سلام
saluting gun U توپ سلام
saluted U سلام دادن
minute gun U توپ سلام
sty U سنده سلام
sties U سنده سلام
blank catridge U گلوله سلام
half cap U نیم سلام
to take the salute U سلام گرفتن
full dress U لباس سلام
salute U سلام دادن
stye U سنده سلام
gun salute U تیر سلام
salutes U سلام دادن
greeting U سلام کننده
admirals' march U سلام تیمساری
hailing U : سلام درود
hail U : سلام درود
hailed U : سلام درود
nodding acquaintance U سلام علیک
color salute U سلام به پرچم
take the salute U سلام گرفتن
saluting U سلام دادن
greetings U سلام کننده
hails U : سلام درود
Please give him my (best) regards. U سلام مرا به اوبرسانید
Give him my regards. U سلام من را به او برسان. [مرد]
Remember me to him. سلام من را به او برسان. [مرد]
fire salute U توپ سلام انداختن
to fire salute U توپ سلام انداختن
peace be with you U سلام برشما باد
give my r. s to him U سلام مرابه او برسانید
to return a greeting U جواب سلام دادن
to salute an officer U افسری را سلام دادن
hails U سلام برشما باد
evening gun U توپ سلام شامگاه
saluter U سلام دهنده یاکننده
hailing U سلام برشما باد
hailed U سلام برشما باد
hail U سلام برشما باد
salutation U تعارف سلام اول نامه
levee U سلام عام بارعام دادن
present arms U سلام درحال پیش فنگ
personal salute U تیر سلام برای افراد
He didnt return (acknowledge) my greetings. U جواب سلام مرا نداد
personal salute U مراسم سلام افراد برجسته
To be a nodding acquaintance of someone . U با کسی سلام وعلیک داشتن
salutations U تعارف سلام اول نامه
To take the salute. U جواب سلام ( نظامی ) رادادن
Everyone sends their regards to you. U همگی بهت سلام رسوندن.
he has an axe to grind U سلام لربی طمع نیست
half cap U سلام با اندک تکانی درکلاه
parting shots U تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
parting shot U تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
Can't you just say hello like a normal person? U نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
ahoy U ندا و خبر برای مواقع سلام لفظ
capped U سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
gun salute U سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
cap U سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
salvo U شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvoes U شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
color salute U سلام پرچم احترام به پرچم
rifle salute U احترام با تفنگ سلام با تفنگ
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com