Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
not my cup of tea
<idiom>
U
با چیزی حال نکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
fall out of use
<idiom>
U
از چیزی استفاده نکردن
let it all hang out
<idiom>
U
پنهان نکردن چیزی
not to lose sight of
U
ملاحظه کردن
[به کسی یا چیزی]
را فراموش نکردن
to be at odds
[with somebody]
[on / over something]
)
U
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
to be split
[over something]
[with somebody]
U
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
to be at strife
[with somebody]
[over something]
U
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
Other Matches
dud probability
U
درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
infested
U
ول نکردن
infest
U
ول نکردن
to keep it up
U
ول نکردن
infests
U
ول نکردن
infesting
U
ول نکردن
indulges
U
مخالفت نکردن
withdraws
U
قبول نکردن
withdraw
U
قبول نکردن
indulging
U
مخالفت نکردن
disassociate
U
همکاری نکردن
missfire
U
عمل نکردن
disassociated
U
همکاری نکردن
disassociates
U
همکاری نکردن
omittance is no quit tance
U
مطالبه نکردن
disbelieves
U
باور نکردن
disassociating
U
همکاری نکردن
disbelieving
U
باور نکردن
to be d. to
U
توجه نکردن به
no go
<idiom>
U
موافقت نکردن
disaffiliate
U
همکاری نکردن
discountenance
U
تصویب نکردن
rejection
U
قبول نکردن
disobey
U
اطاعت نکردن
disobeyed
U
اطاعت نکردن
disobeying
U
اطاعت نکردن
disobeys
U
اطاعت نکردن
square deal
U
تقلب نکردن
abort
ریشه نکردن
square deals
U
تقلب نکردن
disbelieve
U
باور نکردن
disbelieved
U
باور نکردن
disoblige
U
ممنون نکردن
indulged
U
مخالفت نکردن
indulge
U
مخالفت نکردن
discommend
U
توصیه نکردن
disclaim
U
قبول نکردن
disclaimed
U
قبول نکردن
disclaiming
U
قبول نکردن
disapprove
U
تصویب نکردن
disapproves
U
تصویب نکردن
to keep one's distance
U
اشنایی نکردن
to pass by any thing
U
رعایت نکردن
to keep at arms length
U
اشنائی نکردن با
disclaims
U
قبول نکردن
to make no mention of
U
ذکر نکردن
to miss the goal
U
گل نکردن
[ورزش]
disapprove
U
رد کردن تصویب نکردن
to be in disagreement
[with somebody]
U
موافقت نکردن
[با کسی]
to play not guilty
U
اقرار بگناه نکردن
disapprove
U
قبول نکردن رد کردن
to misbehave oneself
U
درست رفتار نکردن
understated
U
حقیقت را افهار نکردن
mistrust
U
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted
U
اطمینان نکردن به فن داشتن
understates
U
حقیقت را افهار نکردن
plead not guilty
U
اقرار به جرم نکردن
mistrusting
U
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusts
U
اطمینان نکردن به فن داشتن
understating
U
حقیقت را افهار نکردن
disapproves
U
رد کردن تصویب نکردن
to lose interest
U
جلب توجه نکردن
to turn to account
U
بهرمندشدن از ضایع نکردن
to keep an oath inviolate
U
نقض نکردن سوگند
disapproves
U
قبول نکردن رد کردن
missfire
U
عمل نکردن گلوله
understate
U
حقیقت را افهار نکردن
non-add subtotal
اضافه نکردن به زیرکل
standpat
U
ورق عوض نکردن
put (something or someone) out of one's head (mind)
<idiom>
U
به موضوعی فکر نکردن
boycotts
U
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
disbelieve
U
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
aborted
U
ریشه نکردن عقیم ماندن
aborting
U
ریشه نکردن عقیم ماندن
(can't) stand
<idiom>
U
تحمل نکردن،دوست نداشتن
shoot the works
<idiom>
U
از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
depersonalization
U
توجه نکردن به هویت فردی
boycotted
U
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
to not lift a finger
<idiom>
U
اصلا هیچ کاری نکردن
failures
U
عمل نکردن گیر سلاح
boycott
U
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
goof off
<idiom>
U
کار نکردن یاجدی نبودن
underplay
U
دست خودرا ادا نکردن
underplayed
U
دست خودرا ادا نکردن
underplaying
U
دست خودرا ادا نکردن
underplays
U
دست خودرا ادا نکردن
aborts
U
ریشه نکردن عقیم ماندن
failure
U
عمل نکردن گیر سلاح
disbelieved
U
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
except
U
: مستثنی کردن مشمول نکردن
disregard
U
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding
U
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregards
U
اعتنا نکردن عدم رعایت
boycotting
U
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
to turn a d. ear to
U
توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
off one's high horse
<idiom>
U
تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
disregarded
U
اعتنا نکردن عدم رعایت
disbelieves
U
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieving
U
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
married failure
U
عمل نکردن اتصالی مین
beyond grasp
U
درک نکردن بیرون ازحدادراک
an incredulous smile
U
لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
married failure
U
عمل نکردن خوشه اتصال مین
malfunction
U
[ اندام یا ماشین و غیره ]
درست کار نکردن
misfire
U
عمل نکردن گلوله مانع اتش
turn one's back on
<idiom>
U
کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
Keep oneself to oneself.
U
پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
misfired
U
عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfires
U
عمل نکردن گلوله مانع اتش
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to fall over
[computer, programme, ...]
U
[موقتا]
کار نکردن
[دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
to conk out
U
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
refuse
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to have packed up
[British E]
U
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
welch
U
زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
refusing
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to crap out
U
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
off balance
<idiom>
U
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
refused
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
Welsh
U
زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
lay off
<idiom>
U
بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
failed
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
U
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
resists
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
resist
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to paint something
[with something]
U
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
to lean something against something
U
چیزی را به چیزی تکیه دادن
requiring
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requires
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resisted
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
require
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com