Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 77 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
attended
U
با مراقب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
watcher
U
مراقب
watchers
U
مراقب
watchful
U
موافب مراقب
vigilant
U
مراقب
observant
U
مراقب
maintenance
U
مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
onlooker
U
مراقب تماشاگر
onlookers
U
مراقب تماشاگر
centered
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centers
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centre
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
observer
U
مراقب
observers
U
مراقب
vigilante
U
مراقب
vigilantes
U
مراقب
wide awake
U
مراقب
wide-awake
U
مراقب
watchman
U
پاسدار مراقب
watchmen
U
پاسدار مراقب
administrator
U
شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
administrators
U
شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
lookout
U
مراقب
lookouts
U
مراقب
alert
U
مراقب
alerted
U
مراقب
alerts
U
مراقب
look
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
looked
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
looks
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
mind
U
تذکر دادن مراقب بودن
minding
U
تذکر دادن مراقب بودن
minds
U
تذکر دادن مراقب بودن
attended operation
U
عملکرد با مراقب
automatic controller
U
مراقب خودکار
care giver
U
مراقب
duenna
U
زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
escort aircraft
U
هواپیمای اسکورت هواپیمای مراقب
highbinder
U
جاسوس یا مراقب دیگری
i was on the watch for it
U
مراقب ان بودم
look after
مراقب بودن
on guard
U
مراقب بودن نگهبان بودن
oper eyed
U
مراقب
quivive
U
مراقب
scrutator
U
مراقب موشکاف
see after
مراقب بودن
surveillant
U
مراقب
synchronizing limiter
U
لامپ مراقب همزمان سازی
tenty
U
مراقب موافب
to be on one's track
U
مراقب حال کسی بودن
to keep a look
U
مراقب بودن
to keep watch
U
مراقب بودن
unattended operation
U
عملکرد بی مراقب
unattended operation
U
عملکردبی مراقب
watch ful
U
مراقب
watch man
U
پاسبان مراقب
watch one's time
U
مراقب فرصت بودن
watch out
U
مراقب بودن
watchfulness
U
مراقب پاسدار
To be all eyes. To watch like a hawk.
U
چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
Keep an eye on the children.
U
چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
attend to someone
<idiom>
U
مراقب کسی بودن
(keep/have one's) ear to the ground
<idiom>
U
بادقت مراقب اطراف بودن
look after someone
<idiom>
U
مراقب کسی بودن
look out
<idiom>
U
مراقب بودن
pinch pennies
<idiom>
U
مراقب پوست خودبودن
take care of
<idiom>
U
مراقب چیزی یا کسی بودن
watch it
<idiom>
U
مراقب باش
watch/mind one's P's and Q's
<idiom>
U
مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
weigh one's words
<idiom>
U
مراقب صحبت بودن
in the charge of
<idiom>
U
تحت مراقب یا نظارت
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
to take care of somebody
[something]
U
مراقب کسی
[چیزی]
بودن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to walk on eggshells
<idiom>
U
در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
You should always be careful walking alone at night.
U
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com