Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 217 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
abjeure
U
با سوگند ترک کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
conjure
U
سوگند دادن جادو کردن
conjured
U
سوگند دادن جادو کردن
conjures
U
سوگند دادن جادو کردن
conjuring
U
سوگند دادن جادو کردن
attest
U
سوگند یاد کردن
attest
U
سوگند دادن تصدیق کردن
attested
U
سوگند یاد کردن
attested
U
سوگند دادن تصدیق کردن
attesting
U
سوگند یاد کردن
attesting
U
سوگند دادن تصدیق کردن
attests
U
سوگند یاد کردن
attests
U
سوگند دادن تصدیق کردن
swear
U
سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
swears
U
سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
to perjure oneself
U
سوگند شکنی کردن
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
Other Matches
sacrament
U
سوگند
sacraments
U
سوگند
oaths
U
سوگند
oath
U
سوگند
adjuration
U
سوگند
attestation
U
سوگند
taking an oath
U
اتیان سوگند
swears
U
سوگند خوردن
to administer
U
سوگند دادن
swear
U
سوگند خوردن
swearings-in
U
سوگند دادن
to swear an oath
[on, to]
, to take an oath
[on; to]
U
سوگند خوردن
[به]
swearing
U
اتیان سوگند
upon my world
U
بشرافتم سوگند
oddest
U
:سوگند ملایم
by god
U
سوگند بخدا
swearing-in
U
سوگند دادن
Hippocratic oath
U
سوگند بقراطی
take oath
U
سوگند یادکردن
take an oath
U
سوگند خوردن
gar
U
سوگند ملایم
swearing formula
U
سوگند نامه
affidavits
U
سوگند نامه
swear by
U
سوگند خوردن به
administering an oath
U
سوگند دادن
swearing in
U
سوگند دادن
false oath
U
سوگند دروغ
odder
U
:سوگند ملایم
odd
U
:سوگند ملایم
abstention from taking an oath
U
نکول سوگند
od
U
سوگند ملایم
oath of allegiance
U
سوگند وفاداری
administration
U
سوگند دادن
to take an oath
U
سوگند خوردن
loyalty oath
[American E]
U
سوگند وفاداری
admirster an oath
U
سوگند دادن
upon my honor
U
به شرافتم سوگند
up my conscience
U
به وجدانم سوگند
adjure
U
سوگند دادن
abjured
U
سوگند شکستن
abjures
U
سوگند شکستن
abjuring
U
سوگند شکستن
administrations
U
سوگند دادن
abjure
U
سوگند شکستن
adjurer
U
سوگند دهنده
by g
U
به جرجیس سوگند
to lift one's hand
U
سوگند خوردن
sanctioned
U
فتوای کلیسایی سوگند
sanction
U
فتوای کلیسایی سوگند
to keep an oath inviolate
U
نقض نکردن سوگند
god-awful
U
سوگند - قسم - برایبیانبدیونامطبوعبودنچیزی
forswearing
U
سوگند دروغ خوردن
forswears
U
سوگند دروغ خوردن
perjuring
U
سوگند دروغ خوردن
perjures
U
سوگند دروغ خوردن
perjure
U
سوگند دروغ خوردن
wager of law
U
تبری جستن با سوگند
to forswear oneself
U
سوگند دروغ خوردن
official oath
U
سوگند قانونی یا رسمی
to swore falsely
U
سوگند دروغ خوردن
sanctity of an oath
U
حرمت سوگند یا قسم
abjurer or abjuror
U
سوگند شکن ترک
to lift one's hand
U
دست به سوگند برداشتن
put a person on his oath
U
کسی را سوگند دادن
manswear
U
سوگند دروغ خوردن
sanctioning
U
فتوای کلیسایی سوگند
sanctions
U
فتوای کلیسایی سوگند
swear on
U
سوگند به چیزی خوردن
goddamn
U
سوگند - قسم - برایبیانهیجانوعصبانیت
goddammit
U
سوگند - قسم - برایبیانناراحتیوعصبانیت
to swear like a trooper
U
زیاد سوگند خوردن
forswear
U
سوگند دروغ خوردن
to swear by all that is sacred
U
بمقدسات عالم سوگند
forsworn
U
سوگند دروغ یاد کرده
in my f.
U
به ایین سوگند خدامی داند
to keep an oath inviolate
U
معتبر نگه داشتن سوگند
coronation oath
U
سوگند هنگام تاج گذاری
perjury
U
سوگند شکنی گواهی دروغ
compurgator
U
یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
they are sworn frends
U
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
to swear tre sonagainstany one
U
سوگند برای خیانت بکسی خوردن
i swore him to secrecy
U
او را سوگند دادم که راز راپوشیده نگاه دارد
he swore off drinking
U
سوگند خوردکه از نوشابه خوری دست بکشد
perjured
U
سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
by the holy poker
U
سوگند شوخی امیزی است چون به انروزهای غریب ومانندان
perjurer
U
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
abjuration
U
عهد شکنی سوگند شکنی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
judges
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
crushed
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
modulating
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
judging
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
modulates
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
crushes
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crush
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
ascertian
U
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
judged
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
endorses
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
modulate
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
justify
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com