Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
detain
U
بازداشت کردن دستگیر کردن
detained
U
بازداشت کردن دستگیر کردن
detaining
U
بازداشت کردن دستگیر کردن
detains
U
بازداشت کردن دستگیر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
letter of marque
U
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
seizes
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seize
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
lock up
U
توقیف بازداشت کردن حبس کردن
nabs
U
دستگیر کردن
take captive
U
دستگیر کردن
nailed
U
دستگیر کردن
nails
U
دستگیر کردن
pinches
U
دستگیر کردن
to take prisoner
U
دستگیر کردن
arrest
U
دستگیر کردن
arrests
U
دستگیر کردن
arrested
U
دستگیر کردن
nabbing
U
دستگیر کردن
nail
U
دستگیر کردن
nabbed
U
دستگیر کردن
pinch
U
دستگیر کردن
distrain
U
دستگیر کردن
run in
U
دستگیر کردن
apprehends
U
دستگیر کردن
run-ins
U
دستگیر کردن
apprehending
U
دستگیر کردن
apprehended
U
دستگیر کردن
nab
U
دستگیر کردن
captive
U
دستگیر کردن
run-in
U
دستگیر کردن
apprehend
U
دستگیر کردن
captives
U
دستگیر کردن
capture
U
دستگیر کردن دستگیری
pick up
<idiom>
U
دستگیر کردن شخص
capturing
U
دستگیر کردن دستگیری
to take somebody in custody
U
کسی را دستگیر کردن
captures
U
دستگیر کردن دستگیری
run (someone) in
<idiom>
U
به زندان بردن ،دستگیر کردن
stop the leave
U
بازداشت کردن
restriction
U
بازداشت کردن
restricting
U
بازداشت کردن
restrict
U
بازداشت کردن
detian
U
بازداشت کردن
restricts
U
بازداشت کردن
restrictions
U
بازداشت کردن
apprehends
U
بازداشت توقیف کردن
to take somebody in custody
U
کسی را بازداشت کردن
apprehend
U
بازداشت توقیف کردن
apprehended
U
بازداشت توقیف کردن
apprehending
U
بازداشت توقیف کردن
totake
U
شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
retention
U
حفافت توقیف بازداشت کردن
evades
U
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evade
U
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded
U
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading
U
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
charitable
U
دستگیر
captives
U
دستگیر
captive
U
دستگیر
adjutor
U
دستگیر مد دکار
manrope
U
دستگیر طنابی
caitiff
U
دستگیر ترسو
fallen
U
دستگیر شده
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
He was arrested in the very act .
U
حین عمل ( ارتکاب جرم ) دستگیر شد
apprehension
U
بازداشت
internment
U
بازداشت
confinement
U
بازداشت
arrest
U
بازداشت
detentions
U
بازداشت
hedged
U
بازداشت
hedges
U
بازداشت
detention
U
بازداشت
hedge
U
بازداشت
apprehensions
U
بازداشت
arrestment
U
بازداشت
leave stop
U
بازداشت
deterrence
U
بازداشت
curbs
U
بازداشت
stoppages
U
بازداشت
roundups
U
بازداشت
backset
U
بازداشت
arrested
U
بازداشت
dissuasion
U
بازداشت
forbade
U
بازداشت
curbing
U
بازداشت
pull back
U
بازداشت
pull-back
U
بازداشت
stoppage
U
بازداشت
dehortation
U
بازداشت
curb
U
بازداشت
pull-backs
U
بازداشت
curbed
U
بازداشت
arrests
U
بازداشت
restraints
U
بازداشت
roundup
U
بازداشت
restraint
U
بازداشت
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
foreclosure
U
بازداشت وثیقه
proscription
U
بازداشت و تخط ئه
warrant as arrest
U
حکم بازداشت
disciplinary segregation
U
بازداشت دربازداشتگاه
interdict
U
حکم بازداشت
injunction
U
حکم بازداشت
mittimus
U
حکم بازداشت
injunctions
U
حکم بازداشت
house arrest
U
بازداشت در خانه
remands
U
بازداشت مجدد
remanding
U
بازداشت مجدد
remanded
U
بازداشت مجدد
forbiddance
U
منع بازداشت
remand
U
بازداشت مجدد
injunctions
U
حکم بازداشت دستور
injunction
U
حکم بازداشت دستور
detainee
U
آدم بازداشت شده
detainees
U
آدم بازداشت شده
contabescence
U
بازداشت ازگرد سازی
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
restricts
U
بازداشت طبقه بندی مدارک
restricting
U
بازداشت طبقه بندی مدارک
restrict
U
بازداشت طبقه بندی مدارک
round house
U
بازداشت گاه اطاق عقبی درعرشه بالای کشتی
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions.
U
زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com