Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
reflect
U
بازتاب دادن
reflecting
U
بازتاب دادن
reflects
U
بازتاب دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
echoed
U
بازتاب
reflexes
U
بازتاب
reflexion
U
بازتاب
reflector
U
بازتاب
echo
U
بازتاب
reflex
U
بازتاب
echoes
U
بازتاب
echoing
U
بازتاب
reflection
U
بازتاب
reflectors
U
بازتاب
plantar reflex
U
بازتاب کف پا
albedo
U
نمار بازتاب
rossolimo reflex
U
بازتاب روسولیمو
flexion reflex
U
بازتاب خمش
rooting reflex
U
بازتاب گونه
righting reflex
U
بازتاب تعادل
albedo
U
توان بازتاب
background reflection
U
بازتاب زمینهای
salivary reflex
U
بازتاب بزاقی
achilles reflex
U
بازتاب اشیل
plane of reflection
U
صفحه بازتاب
abdominal reflex
U
بازتاب شکمی
babinski reflex
U
بازتاب بابینکسی
crossed reflex
U
بازتاب متنافر
static reflex
U
بازتاب تعادل
negative movement reflex
U
بازتاب گریز
cranial reflex
U
بازتاب جمجمهای
achilles jerk
U
بازتاب اشیل
reflexology
U
بازتاب شناسی
reflectivity
U
بازتاب پذیری
pupillary reflex
U
بازتاب مردمک
reflection plane
U
صفحه بازتاب
reflection of light
U
بازتاب نور
reflection grating
U
توری بازتاب
reflection coefficient
U
ضریب بازتاب
reflectability
U
بازتاب پذیری
law of reflection
U
قانون بازتاب
reflection law
U
قانون بازتاب
reflection angel
U
زاویه بازتاب
reflectometer
U
بازتاب سنج
reflector buoy
U
بویه بازتاب
reflex arc
U
کمان بازتاب
reflexogenous zones
U
نواحی بازتاب زا
reflexivity
U
بازتاب پذیری
bragg reflection
U
بازتاب پراگ
reflex time
U
زمان بازتاب
reflex reserve
U
پس مانده بازتاب
flashbacks
U
بازتاب اشعه
flashback
U
بازتاب اشعه
prepotent reflex
U
بازتاب غالب
mass reflex
U
بازتاب کلی
reflex circuit
U
قوس بازتاب
angle of reflaction
U
زاویه بازتاب
raster
U
شبکه بازتاب
chain reflex
U
بازتاب زنجیرهای
sucking reflex
U
بازتاب مکیدن
coefficient of reflection
U
ضریب بازتاب
tendon reflex
U
بازتاب وتری
ground return
U
بازتاب زمینی
conditioned reflex
U
بازتاب شرطی
spinal reflex
U
بازتاب نخاعی
reflection
U
بازتاب اندیشه
orientation reflex
U
بازتاب سوگیری
orienting reflex
U
بازتاب سوگیری
stretch reflex
U
بازتاب کشیدگی
reflex arc
U
قوس بازتاب
startle reflex
U
بازتاب یکه خوردن
bechterev mendel reflex
U
بازتاب بختریف- مندل
unconditioned reflex
U
بازتاب غیر شرطی
consensual eye reflex
U
بازتاب همخوان چشم
blinking reflex
U
بازتاب پلک زدن
eye blink reflex
U
بازتاب پلک زدن
reflex latency
U
دوره نهفتگی بازتاب
irreflexive
U
بی خیال بدون بازتاب
knee jerk reflex
U
بازتاب پرش زانو
cutaneous pupillary reflex
U
بازتاب پوستی مردمک
cutaneous secretory reflex
U
بازتاب تراوشی پوست
positive movement reflex
U
بازتاب حرکت گرایشی
grasping reflex
U
بازتاب چنگ زدن
reflecting
U
بازتاب یافتن بازتابیدن
audi
U
بازتاب دیداری- شنیداری
haab's pupillary reflex
U
بازتاب مردمکی هاب
reflect
U
بازتاب یافتن بازتابیدن
psychogalvanic reflex
U
بازتاب گالوانیکی- روانی
patellar reflex
U
بازتاب پرش زانو
phasic stretch reflex
U
بازتاب کشش مرحلهای
reflects
U
بازتاب یافتن بازتابیدن
pgr
U
بازتاب گالوانیکی- روانی
mirrors
U
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrored
U
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirror
U
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reflectance
U
قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
loaning
U
قرض دادن عاریه دادن
mitigates
U
تخفیف دادن تسکین دادن
individualize
U
تمیز دادن تشخیص دادن
loan
U
قرض دادن عاریه دادن
individualized
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualising
U
تمیز دادن تشخیص دادن
embellishing
U
ارایش دادن زینت دادن
individualises
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualised
U
تمیز دادن تشخیص دادن
embellishes
U
ارایش دادن زینت دادن
pronounces
U
حکم دادن فتوی دادن
embellished
U
ارایش دادن زینت دادن
embellish
U
ارایش دادن زینت دادن
expands
U
توسعه دادن بسط دادن
expanding
U
توسعه دادن بسط دادن
loans
U
قرض دادن عاریه دادن
massages
U
ماساژ دادن تغییر دادن
massaged
U
ماساژ دادن تغییر دادن
massage
U
ماساژ دادن تغییر دادن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
directed
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
directs
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
circulates
U
انتشار دادن رواج دادن
circulated
U
انتشار دادن رواج دادن
circulate
U
انتشار دادن رواج دادن
massaging
U
ماساژ دادن تغییر دادن
decern
U
تشخیص دادن تمیز دادن
promoting
U
ترفیع دادن درجه دادن
purging
U
غرامت دادن جریمه دادن
expand
U
توسعه دادن بسط دادن
illustrate
U
شرح دادن نشان دادن
lends
U
عاریه دادن اجاره دادن
illustrates
U
شرح دادن نشان دادن
illustrating
U
شرح دادن نشان دادن
pottion
U
بهره دادن از جهاز دادن به
lend
U
عاریه دادن اجاره دادن
garnishing
U
زینت دادن لعاب دادن
order
U
سفارش دادن دستور دادن
judges
U
حکم دادن تشخیص دادن
judging
U
حکم دادن تشخیص دادن
instruct
U
دستور دادن اموزش دادن
incises
U
چاک دادن شکاف دادن
incised
U
چاک دادن شکاف دادن
inform
U
اطلاع دادن گزارش دادن
promoting
U
ترفیع دادن ترویج دادن
judged
U
حکم دادن تشخیص دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com