English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Where does this street lead on to ? U این خیابان یکجا می خورد ؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. U او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
bystreet U خیابان کناری خیابان فرعی
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
cumulative U یکجا
en masse U یکجا
lump sum U یکجا
lump U یکجا
lumped U یکجا
lumps U یکجا
in the lump U یکجا
lump sums U یکجا
ond shot U یکجا
concurrently U یکجا
in a lump sum U یکجا
in the mass U یکجا
holus bolus U یکجا
package deals U معامله یکجا
lump sum payment U پرداخت یکجا
to sell U یکجا فروختن
move on U یکجا نیاستید
package deal U معامله یکجا
lump sum purchase U خرید یکجا
lump sum redistribution U تعدیل یکجا
mass bombing U بمباران یکجا
sell off U یکجا فروختن
coemption U یکجا خریدن
gross U یکجا وزن کل
grossed U یکجا وزن کل
grosser U یکجا وزن کل
grossest U یکجا وزن کل
corners U خرید یکجا
grossing U یکجا وزن کل
cornering U خرید یکجا
corner U خرید یکجا
grosses U یکجا وزن کل
net storage U انبار بار یکجا
package deals U مقاطعه در بست و خرید یکجا
package deal U مقاطعه در بست و خرید یکجا
sell out U یکجا فروختن خیانت کردن
sell-out U یکجا فروختن خیانت کردن
sell-outs U یکجا فروختن خیانت کردن
sell off U ارزان فروختن فروش یکجا وارزان
wholesale U بطور یکجا عمده فروشی کردن
prize fighting U زد و خورد
passage of arms U زد و خورد
engagements U زد و خورد
engagement U زد و خورد
punch-up U زد و خورد
encountered U زد و خورد
feeds U خورد
ate U خورد
encounters U زد و خورد
encounter U زد و خورد
encountering U زد و خورد
feed U خورد
punch-ups U زد و خورد
feedback U پس خورد
street U خیابان
lane U خیابان
lanes U خیابان
streets U خیابان
roadbed U کف خیابان
road bridge U پل خیابان
avenues U خیابان
avenuse U خیابان
pavements U کف خیابان
pavement U کف خیابان
road U خیابان
St U خیابان
SS U خیابان
roads U خیابان
avenue U خیابان
cross feed U خورد متقابل
it ran into ten editions U ده چاپ خورد
he partook of fare U ازخوراک ما خورد
parallel feed U خورد موازی
feedback circuit U مدار پس خورد
face up feed U خورد رو به بالا
face down feed U خورد رو به پایین
regulating slack U خورد دادن
melec U زدو خورد
misfeed U سوء خورد
card feed U خورد کارت
he drank himself to death U خورد که مرد
passage at arms U زدو خورد
pin feed U خورد سنجاقی
pulverizer U خورد کننده
drank U عرق خورد
feedback U باز خورد
waterline U خط بر خورد اب باکشتی
in-fighting U زد و خورد از فاصلهی کم
to sinister in U خورد رفتن
the timber warped U تیرپیچ خورد
drank U خورد سرکشید
self absorbed U در خورد فرورفته
to rub a thing in U چیزیرا خورد
squish U خورد کردن
drank U نوشابه خورد
eating U خورد و خوراک
the open of a street U دهنه خیابان
At the end of the street. U درته خیابان
stop street U خیابان فرعی
street lighting U روشنایی خیابان
up the street U بالای خیابان
Downing Street U خیابان داونینگ
parkway U خیابان مشجر
parkway U خیابان درختدار
Fleet Street U خیابان فلیت
slums U خیابان پرجمعیت
alleyways U خیابان کوچک
drive way U جاده خیابان
asphalt U قیر خیابان
carriage drive U خیابان پارک
avenue U خیابان اصلی
avenues U خیابان اصلی
alleys U خیابان کوچک
asphaltum U قیر خیابان
alley U خیابان کوچک
runways U خیابان پرواز
slum U خیابان پرجمعیت
runway U خیابان پرواز
road U طریق خیابان
roadways U وسط خیابان
roadway U وسط خیابان
roads U طریق خیابان
It wI'll pass off without one single incident U آب از آب تکان نخواهد خورد
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
He sprained (twisted) his ankle. U پایش پیچ خورد
whang U صدای بر خورد دو جسم
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
He fell on his face. U با صورت خورد زمین
diner U کسی که شام می خورد
I am in a good mood today. U حالش بهم خورد
warfare U نزاع زدو خورد
It melts in the mouth. U مثل آب مشروب می خورد
the ship was snagged U کشتی بچیزی خورد
My head hit the wall. U سرم خورد به دیوار
He is good for nothing. U به هیچ دردنمی خورد
It is of no use to me. I have no use for it. U بدرد من نمی خورد
At the beginning of the month (year). U سرش ؟ بسنگ خورد
the ship struck a arock U کشتی بسنگ خورد
overwhelmingly U خورد کننده پرقدرت
diners U کسی که شام می خورد
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
he sprained his ankle U قوزکش پیچ خورد
I don't believe that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
I don't expect that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
he wrenched his ankle U قوزکش پیچ خورد
it is quite another story now U ان دفتر را گاو خورد
overwhelming U خورد کننده پرقدرت
The stone struch me on the face. U سنگ خورد به صورتم
a dog in the manger <idiom> U نه خود خورد نه کس دهد
cardo U خیابان اصلی [در رم باستان]
trolleycar [American E] [old-fashioned] U قطار برقی خیابان
trolley [American E] [old-fashioned] U قطار برقی خیابان
It's one-way street. آن خیابان یک طرفه است.
crossroads U تقاطعدر جاده یا خیابان
streetcar [American E] [old-fashioned] U قطار برقی خیابان
tramcar [British E] U قطار برقی خیابان
main drag <idiom> U مهمترین خیابان شهر
The store across the street. U فروشگاه آنطرف خیابان
bituminous road U جاده یا خیابان اسفالت
a low-traffic road U خیابان کم رفت و آمد
in normal situations on public roads U در ترافیک معمولی خیابان
to stroll through the streets U در خیابان ها قدم زدن
tram [British E] U قطار برقی خیابان
kennels U جوی مجرای اب خیابان
toby U خیابان جاده اصلی
lay out U نقشه خیابان بندی
orderly bin U صندوق زباله در خیابان
street lightning U روشنی راه و خیابان
road traffic U امد وشد خیابان
road side U کنار جاده یا خیابان
road traffic U رفت و امد خیابان
to lay out U خیابان بندی کردن
kennel U جوی مجرای اب خیابان
consolidation U درهم امیختن تحکیم کردن یکجا کردن یکپارچه
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
to blow out one's brains U اعصاب کسی را خورد کردن
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
I wont budge an inch. U من که از جایم تکان نخواهم خورد
The ball hit the wall and bounced back. U توپ خورد به دیوار وبرگشت
She eats extraordinary quantities. U او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
Appearances are deceptive. U فریب ظاهر رانباید خورد
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
He eats bread at the ruling market price. <proverb> U نان را به نرخ روز مى خورد .
abstemious U ممسک در خورد ونوش و لذات
He drank himself to death. U آنقدر مشروب خورد تامرد
force-fed U به زور به خورد کسی دادن
You're a pain in the neck! U اعصاب آدم را خورد می کنی!
force-feed U به زور به خورد کسی دادن
force-feeding U به زور به خورد کسی دادن
force-feeds U به زور به خورد کسی دادن
He is as cool as a cucumber. <idiom> U آب تو دلش تکان نمی خورد.
pain in the neck U آدم [چیز] اعصاب خورد کن
it puckered up in sewing U درضمن دوختن چین خورد
The bell goes at 9 . U ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
he was given 0 lashes U بیست ضربه شلاق خورد
window panes U باران با صدا به پنجره می خورد
avenuse U خیابان وسیع راهرو باغ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com