Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
the middle finger
U
انگشت میانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me .
U
با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
mitten
U
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mittens
U
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
fingerprinted
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
temperate
U
میانه رو
meant
U
میانه
moderated
U
میانه رو
middle-of-the-road
U
میانه رو
soberly
U
میانه رو
moderates
U
میانه رو
mn
U
میانه
middle weight
U
میانه
medium
U
میانه
moderating
U
میانه رو
sober
U
میانه رو
moderate
U
میانه رو
of a middling quality
U
میانه
so-so
U
میانه
mezzo
U
میانه
tolerable
U
میانه
mesosomatic
U
میانه تن
median
U
میانه
owl light
U
میانه
intermediate
U
میانه
frugal
U
میانه رو
mediums
U
میانه
meanest
U
میانه
mean
U
میانه
meaner
U
میانه
median line
U
میانه
fairish
U
میانه
mesne
U
میانه
center piece
U
میانه
intermedial
U
میانه
mesocephalic
U
میانه سر
allegretto a
U
میانه
intermedium
U
میانه گیر
temperance
U
میانه روی
moderately
U
بطور میانه
middles
U
میانه میدان
middle
U
میانه میدان
meaner
U
میانه متوسط
moderation
U
میانه روی
mean
U
میانه متوسط
normal
U
میانه متوسط
waist
U
میانه ناو
middle course
U
میانه روی
waists
U
میانه ناو
halfway line
U
خط میانه زمین
middlings
U
ارد میانه
bathyal
U
میانه ژرفی
moderateness
U
میانه روی
intermediate frequency
U
فرکانس میانه
mediaeval ages
U
قرنهای میانه
passably
U
بطور میانه
intermediately
U
بطور میانه
halfback
U
بازیکن میانه
moderated
U
میانه رو مناسب
to split the d.
U
میانه را گرفتن
mesokurtic
U
میانه پهنا
tolerably
U
بطور میانه
moderating
U
میانه رو مناسب
medial
U
میانه متوسط
Middle West
U
باختر میانه
medium frequency
U
فرکانس میانه
moderates
U
میانه رو مناسب
averaging
U
میانه متوسط
average radius
U
شعاع میانه
mesolithic
U
میانه سنگی
meanest
U
میانه متوسط
temperateness
U
میانه روی
average
U
میانه متوسط
averaged
U
میانه متوسط
mean radius
U
شعاع میانه
mesopic vision
U
دید میانه
moderate
U
میانه رو مناسب
averages
U
میانه متوسط
golden mean
U
میانه روی
embroilment
U
میانه بهم زنی
ambivert
U
ادم معتدل و میانه رو
bigeneric
U
میانه یا حد وسط دوجنس
interposition
U
دخالت میانه گیری
embroiling
U
میانه برهم زدن
embroils
U
میانه برهم زدن
embroiled
U
میانه برهم زدن
scholastic theology
U
الهیات قرنهای میانه
meanest
U
متوسط میانه روی
meaner
U
متوسط میانه روی
to set two men at variance
U
میانه دو کس رابهم زدن
embroil
U
میانه برهم زدن
mean
U
متوسط میانه روی
to split the difference
U
میانه را گرفتن مصالحه کردن
To try to effect a reconciliation . between two people .
U
میانه دونفرراگرفتن ( آشتی دادن )
middlemen
U
نفر وسط صف ادم میانه رو
centrist wing
U
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
To set two people against each other . To stir up bad blood between tow persons.
U
میانه دونفررا بهم زدن
We are on very friendly terms .
U
میانه ماخیلی گرم است
to keep in with any one
U
با کسی میانه خوب داشتن
they came to a rupture
U
میانه انها بهم خورد
They became estranged . They fell out .
U
میانه آنها بهم خورد
middle body
U
قسمت میانه ناو یا کشتی
middleman
U
نفر وسط صف ادم میانه رو
mediaevalism
U
رسم ها وعقیدههای قرون میانه
sea king
U
دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
intercede
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
interceded
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
intercedes
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
interceding
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
averaging
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
pavis
U
سپربزرگی که در قرنهای میانه بکارمیبرندوسرتاپارامی پوشانید
average
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
barytone
U
کلمهای که اخران بی تکیه است میانه
averaged
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averages
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
adactylous
U
بی انگشت
digit
U
انگشت
digits
U
انگشت
finger
U
انگشت
dactyl
U
انگشت
monodactylous
U
تک انگشت
fingers
U
انگشت
school doctor
U
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
jainism
U
یکجوردین درهندکه میانه دین برهماودین بوداست
pinky
U
انگشت کوچک
pinkie
U
انگشت کوچک
pollex
U
انگشت شست
potentilla
U
پنج انگشت
the little finger
U
انگشت کهین
phalange
U
بند انگشت
middle finger
U
انگشت میان
little fingers
U
انگشت کوچک
to become a byword
U
انگشت نماشدن
the ring finger
U
انگشت حلقه
syndacty
U
چسبیده انگشت
soon koot
U
نوک انگشت
soleprint
U
انگشت نگاری از پا
sawison keut
U
نوک دو انگشت
medius
U
انگشت وسطی
rule of thumb
U
حساب انگشت
medius
U
انگشت میان
marplot
U
انگشت به شیر زن
gazing stock
U
انگشت نما
finger
U
انگشت زدن
fingerprint
U
اثر انگشت
knuckle
U
بند انگشت
knuckles
U
بند انگشت
fingering
U
استفاده از انگشت
the first or index finger
U
انگشت شهادت
the first or index finger
U
انگشت نشان
forefingers
U
انگشت شهادت
index finger
U
انگشت نشان
forefinger
U
انگشت شهادت
index fingers
U
انگشت نشان
finger painting
U
نقاشی با انگشت
fingerprinted
U
اثر انگشت
fingers
U
انگشت زدن
fingered
U
انگشت دار
fingered
U
انگشت مانند
fingertips
U
نوک انگشت
conspicuous
U
انگشت نما
fingertip
U
نوک انگشت
fingerprints
U
اثر انگشت
fingerprinting
U
اثر انگشت
notoriety
U
انگشت نمایی
forefinger
U
انگشت نشان
finger print
U
اثر انگشت
finger mark
U
اثر انگشت
toenails
U
ناخن انگشت پا
toenail
U
ناخن انگشت پا
ring finger
U
انگشت انگشتر
forefingers
U
انگشت نشان
five finger
U
پنج انگشت
egregious
U
انگشت نما
digitiform
U
انگشت مانند
agnail
U
میخچهء پا یا انگشت پا
cinqfoil
U
پنج انگشت
cinquefoil
U
پنج انگشت
dactylagraphy
U
انگشت نگاری
dactylitis
U
اماس انگشت
dactyloscopy
U
انگشت نگاری
digitate
U
انگشت دار
ring fingers
U
انگشت انگشتر
tap the door with your fingers
U
انگشت بزنید بدر
flagrant
U
انگشت نما رسوا
ring fingers
U
انگشت چهارم دست چپ
indexes
U
نمودار انگشت سبابه
ring finger
U
انگشت چهارم دست چپ
To take fingerprints.
U
انگشت نگاری کردن
To finger something.
U
به چیزی انگشت زدن
nose-picking
U
انگشت کردن در بینی
little finger
U
انگشت کوچک دست
pinkie
U
انگشت کوچک دست
to run over
U
تند انگشت گذاشتن
the little finger
U
انگشت کوچک کلنج
finger thumb opposition
U
تقابل شست و انگشت
finger mark
U
با انگشت چرک کردن
lumbrical
U
ماهیچه انگشت یا پنجه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com