Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
toe the line
<idiom>
U
انجام وفایف شخصی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he is nehgent of his duties
U
در انجام وفایف خودسهل انگار است
transfer order
U
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
systems analysis
U
شخصی که بررسیهای سیستم را انجام میدهد
talk into
<idiom>
U
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
naive user
U
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
alt key
U
کلید خاص روی صفحه کلید کامپیوتر شخصی برای انجام عملیات خاص در برنامههای کاربردی
f.drss
U
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
trust
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusted
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusts
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
implied task
U
وفایف استنتاجی
specified tasks
U
وفایف تصریحی
function keys
U
کلیدهایانجام وفایف
assignment of tasks
U
تعیین وفایف
wifehood
U
وفایف زوجیت
assignment of tasks
U
واگذار کردن وفایف
muliebrity
U
وفایف زنانه زنانگی
job description
U
شرح وفایف شغلی
physiology
U
علم وفایف الاعضاء
positioned
U
قراردادن امورات مربوط به وفایف
breaks
U
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
break
U
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
position
U
قراردادن امورات مربوط به وفایف
functional
U
وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای
that is beyond my duty
U
این از وفایف من خارج است
specified tasks
U
ماموریت تصریحی وفایف مصرحه
physiological
U
وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی
physiologic
U
وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی
entoptics
U
شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
deontology
U
وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
second fiddle
U
کسیکه دارای وفایف فرعی ویاثانوی است
admin
U
تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
this duty precedes all others
U
این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water
[Idiom]
U
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automates
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
condonation
U
اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
failures
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
manning table
U
جدول تعیین مشاغل جدول وفایف پرسنل
exquatur
U
اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
automonitor
U
ثبت کننده عملیات کامپیوتر برنامه کامپیوتری که وفایف عملیاتی کامپیوتر را ثبت میکند
parenthood
U
مقام والدین وفایف والدین
rosters
U
سیاهه نامه ها سیاهه وفایف
roster
U
سیاهه نامه ها سیاهه وفایف
restitution of conjugal rights
U
دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
upward compatible
U
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
personal
U
شخصی
personable
U
شخصی
informal
U
شخصی
ones
U
شخصی
some one
U
شخصی
personas
U
شخصی
personae
U
شخصی
civil
U
شخصی
privates
U
شخصی
private
U
شخصی
persona
U
شخصی
one
U
شخصی
civilian
U
شخصی
civilians
U
شخصی
on one's shoulders
<idiom>
U
مسئولیت شخصی
somebody
U
یک شخص شخصی
personal exemptions
U
معافیتهای شخصی
self interest
U
نفع شخصی
ea state in severalty
U
ملک شخصی
under one's belt
<idiom>
U
میل شخصی
self intrest
U
نفع شخصی
backcourt foul
U
خطای شخصی
personal action
U
دعوی شخصی
separate estate
U
اموال شخصی زن
personal effects
U
لوازم شخصی
personal constructs
U
سازههای شخصی
personal affairs
U
امور شخصی
personal error
U
خطای شخصی
hire out
<idiom>
U
اجاره شخصی
particular good
U
عین شخصی
self will
U
اراده شخصی
passanger car
U
اتومبیل شخصی
by end
U
غرض شخصی
under one's thumb
<idiom>
U
زیرنظر شخصی
personal influence
U
نفوذ شخصی
personal pronouns
U
ضمائر شخصی
personal computer
U
کامپیوتر شخصی
personal requirment
U
حوائج شخصی
personal saving
U
پس انداز شخصی
personal service
U
خدمت شخصی
personal computers
U
کامپیوتر شخصی
personal service
U
ابلاغ شخصی
personal staff
U
ستاد شخصی
personal pronoun
U
ضمیر شخصی
personalized form letter
U
فرم شخصی
self-interest
U
نفع شخصی
personalty
U
اموال شخصی
personal requirment
U
احتیاجات شخصی
personal remarks
U
انتقادات شخصی
personal computing
U
محاسبات شخصی
personal interest
U
نفع شخصی
personal motive
U
غرض شخصی
private motive
U
غرض شخصی
personal outlays
U
هزینههای شخصی
personal ownership
U
مالکیت شخصی
personal property
U
اموال شخصی
personal property
U
مایملک شخصی
self-employed
U
کار شخصی
self employed
U
کار شخصی
personalty
U
دارایی شخصی
personal income
U
درامد شخصی
oomph
U
چاذبه شخصی
personal identity
U
هویت شخصی
whosoever
U
هر شخصی که باشد
ibm personal computer
U
IBکامپیوتر شخصی
A private car.
U
اتوموبیل شخصی
individual foul
U
خطای شخصی
idols of the cave
U
اوهام شخصی
idiograph
U
نشان شخصی
whoso
U
هر شخصی که باشد
self interest
U
غرض شخصی
informal observations
U
مشاهدات شخصی
very own
<adj.>
U
خصوصی
[شخصی]
personal right
U
حقوق شخصی
paraphernalia
U
اموال شخصی زن
private property
U
دارایی شخصی
bomb scare
U
اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
proenomen
U
نام شخصی
who
U
چه شخصی چه اشخاصی
sergeancy
U
گروهبانی وفایف گروهبانی
serjeancy
U
گروهبانی وفایف گروهبانی
bunched income
U
درامد خدمات شخصی
personal chattels
U
دارایی شخصی منقول
unbeknownst
U
خارج از معلومات شخصی
valor
U
ارزش شخصی واجتماعی
With my own capital .
U
با سرمایه شخصی خودم
to hold in d.
U
درتصرف شخصی داشتن
author
U
شخصی که برنامه می نویسد
leave alone
<idiom>
U
راحت گذاشتن (شخصی)
mannerism
U
اطوار واخلاق شخصی
unbeknown
U
خارج از معلومات شخصی
mannerisms
U
اطوار واخلاق شخصی
bye end
U
غرض شخصی قصدپنهان
personal identification number
U
شماره شناسایی شخصی
privy seal
U
مهر شخصی پادشاه
private property
U
دارایی شخصی بلامعارض
self intrested
U
دربند نفع شخصی
self regard
U
حفظ منافع شخصی
pocket expenses
U
هزینه مختصر شخصی
ibm personal computer system/
U
کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
mend one's ways
<idiom>
U
اثبات عادت شخصی
in one's hair
<idiom>
U
عصبانی کردن شخصی
pinning
U
شماره شناسایی شخصی
own
U
شخصی مال خودم
individualization of punshment
U
شخصی کردن مجازاتها
ibm personal computer xt
U
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
individual income tax
U
مالیات بر درامد شخصی
ibm personal computer at
U
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
owned
U
شخصی مال خودم
owning
U
شخصی مال خودم
owns
U
شخصی مال خودم
onother's money
U
پول شخصی دیگر
home use entry
U
اعلامیه مصرف شخصی
personal income tax
U
مالیات بر درامد شخصی
pinned
U
شماره شناسایی شخصی
duffle bag
U
کیسه لوازم شخصی
in one's best interest
U
به صلاح خود شخصی
self-interested
U
در بند نفع شخصی
fill (someone) in
<idiom>
U
جزئیات را به شخصی گفتن
personal property
U
دارایی شخصی منقول
theatergoer
U
شخصی که مکرر به تئاترمیرود
valour
U
ارزش شخصی واجتماعی
put in one's two cents
<idiom>
U
به شخصی نظریه دادن
play (someone) for something
<idiom>
U
به بازی گرفتن شخصی
turn (someone) on
<idiom>
U
به هیجان آوردن شخصی
self interested
U
در بند نفع شخصی
paraphernal
U
وابسته به دارایی شخصی زن
personalize
U
جنبه شخصی دادن به
pin
U
شماره شناسایی شخصی
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
self help
U
اعاشه از راه کار شخصی
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
fair-weather friend
<idiom>
U
شخصی که تنها دوست است
copy for private use
U
نسخه برای استفاده شخصی
self-help
U
اعاشه از راه کار شخصی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com