English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dight U اماده کردن مجهز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
Other Matches
grate U باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grated U باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grates U باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
staffed U با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffs U با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff U با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
furnish U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishing U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishes U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
equip U مجهز کردن
imps U مجهز کردن
equips U مجهز کردن
busk U مجهز کردن
busked U مجهز کردن
habilitate U مجهز کردن
equipping U مجهز کردن
imp U مجهز کردن
busks U مجهز کردن
tool U مجهز کردن
busking U مجهز کردن
mechanizes U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
reflectorize U مجهز به بازتابنده کردن
reflecterize U مجهز به بازتابنده کردن
preparing U مهیا ساختن مجهز کردن
prepares U مهیا ساختن مجهز کردن
prepare U مهیا ساختن مجهز کردن
masts U دیرک بادکل مجهز کردن
mast U دیرک بادکل مجهز کردن
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
grid U بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
grids U بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
furnishing U تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnish U تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishes U تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
outfits U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfit U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
to gather up U جمع اوری کردن اماده کردن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
to wind up U کوک کردن اماده کردن گلوله
redact U اماده چاپ کردن تحریر کردن
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
well found U کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
well founded U کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
ready reserve U ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
gird U اماده کردن محکم کردن
list U شیار کردن اماده کردن
supplying U اماده کردن
supplied U اماده کردن
to string up U اماده کردن
to pickle a rod for U اماده کردن
supply U اماده کردن
prepares U اماده کردن
set U اماده کردن
sets U اماده کردن
make ready U اماده کردن
setting up U اماده کردن
prime U اماده کردن
primed U اماده کردن
unlimber U اماده کردن
primes U اماده کردن
belay U اماده کردن
preparing U اماده کردن
readying U اماده کردن
provide U اماده کردن
accommodated U اماده کردن
provides U اماده کردن
preparation U اماده کردن
get ready U اماده کردن
harnessing U اماده کردن
draft U اماده کردن
drafts U اماده کردن
drafted U اماده کردن
preparations U اماده کردن
readied U اماده کردن
ready U اماده کردن
harnessed U اماده کردن
accommodates U اماده کردن
readies U اماده کردن
pre treatment U اماده کردن
harness U اماده کردن
prepare U اماده کردن
confect U اماده کردن
knock-ups U سردستی اماده کردن
trained U اماده کردن اسب
knock-up U سردستی اماده کردن
trains U اماده کردن اسب
knock up U سردستی اماده کردن
forespeak U قبلا اماده کردن
fitting out U اماده کردن ناو
forearms U قبلا اماده کردن
forearm U قبلا اماده کردن
geared U کردن اماده کارکردن
set up U اماده تیراندازی کردن
gear U کردن اماده کارکردن
gears U کردن اماده کارکردن
do up U اماده استفاده کردن
to fit with U اماده کردن برای
train U اماده کردن اسب
spots U کشف کردن اماده پرداخت
snow farming U اماده کردن پیست اسکی
forthcomming U اماده برای ارائه کردن
sensate U اماده پذیرش حس احساس کردن
get ready U اماده شدن حاضر کردن
spot U کشف کردن اماده پرداخت
to study up U خود را اماده امتحانات کردن
make ready U اماده شدن حاضر کردن
ground readiness U اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
marshal U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edit U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
roadworthy U اماده مسافرت قابل سفر کردن
edited U اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit U اماده چاپ کردن تغییر دادن
edited U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
winterization U اماده کردن برای کار در زمستان
marshalled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
marshaling U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
enarm U مسلح شدن اماده کارزار کردن
arm U مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
groom U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
aircraft arresting reset unit U وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
mountee U اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
tropicalization U اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
disposable personal income U پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
sketch U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketches U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
aircraft turn around U اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
civilian preparedness for war U اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
dispatch U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
reception station U پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
paddock U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddocks U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
rig the ship U فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
predigest U بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
lineup U اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
spooling U یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
supercritical U حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
dizen U دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
on guard U اماده توپگیری اماده برای توگیری
naval landing party U تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
ramp alert U اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
acoutre U مجهز
accoutered U مجهز
armed U مجهز
in full fig U مجهز
equipped U مجهز
weaponed U مجهز
barded U مجهز
accoutred U مجهز
barbed U مجهز
jet-propelled U مجهز به موتور جت
full sail U تبار مجهز
panoplied U مجهز و اراسته
jet propelled U مجهز به موتور جت
supportive U مجهز کننده
warning order U دستور اماده باش اعلام اماده باش
weaponed U مجهز به جنگ افزار
turboprop jet engine U موتور جت مجهز به موتورتوربین
on a war footing U مجهز واماده جنگ
bugged U مجهز به میکروفن مخفی
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
squad car U اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
squad cars U اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
fuse cut out switch U کلید قطع مجهز به فیوز
tower wagon U اتومبیل مجهز به جرثقیل یانردبان
augmented turbofan U توربوفن مجهز به سیستم پس سوز
recoil operated U مجهز به دستگاه عقب نشینی
under arms U مجهز باسلحه سبک و انفرادی
laager U هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
dieselize U با موتور دیزل مجهز شدن یاکردن
combined circuit U مین مجهز به مدار عامل مرکب
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com