English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
indoctrinate U اغشتن اشباع کردن
indoctrinated U اغشتن اشباع کردن
indoctrinates U اغشتن اشباع کردن
indoctrinating U اغشتن اشباع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
saturates U سیر کردن اغشتن
imbues U رسوخ کردن در اغشتن
imbued U رسوخ کردن در اغشتن
saturating U سیر کردن اغشتن
imbuing U رسوخ کردن در اغشتن
saturate U سیر کردن اغشتن
limes U چسبناک کردن اغشتن
lime U چسبناک کردن اغشتن
imbue U رسوخ کردن در اغشتن
inoculating U مایه کوبی کردن اغشتن
inoculated U مایه کوبی کردن اغشتن
inoculates U مایه کوبی کردن اغشتن
inoculate U مایه کوبی کردن اغشتن
inhibiting U اغشتن سطوح داخلی دستگاه یاماشین با ماده ضدخوردگی قبل از انبار کردن ان
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
ingraft U اشباع کردن
imbibing U اشباع کردن
saturate U اشباع کردن
steep U اشباع کردن
imbues U اشباع کردن
steepest U اشباع کردن
saturating U اشباع کردن
imbued U اشباع کردن
saturates U اشباع کردن
imbibed U اشباع کردن
imbibes U اشباع کردن
imbuing U اشباع کردن
imbue U اشباع کردن
imbibe U اشباع کردن
suffusing U پوشاندن اشباع کردن
suffused U پوشاندن اشباع کردن
suffuses U پوشاندن اشباع کردن
suffuse U پوشاندن اشباع کردن
inundates U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundated U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundating U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundate U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
impregnates U لقاح کردن اشباع کردن
imbrue U مرطوب کردن اشباع کردن
impregnating U لقاح کردن اشباع کردن
impregnate U لقاح کردن اشباع کردن
welter U اغشتن
imbrue U اغشتن
saturating U اغشتن
embrue U اغشتن
saturates U اغشتن
bedabble U اغشتن
saturate U اغشتن
coating U اغشتن
iodate U با ید اغشتن
smear U اغشتن
smeared U اغشتن
smearing U اغشتن
smears U اغشتن
to imbrue with blood U بخود اغشتن
to imbrue in blood U بخود اغشتن
doping U اغشتن یک پارچه با دوپ
to bathe in blood U درخون غوطه خوردن یا اغشتن
insalivate U با خدو اغشتن با بزاق امیختن
thieving paste U مایع مخصوص اغشتن شاغول اندازه گیری عمق مخزن ناو
saturated U اشباع
satiation U اشباع
concentration U اشباع
concentrations U اشباع
suffusion U اشباع
impregnation U اشباع
saturation U اشباع
saturator U اشباع کننده
pervasivenness U قوه اشباع
color saturation U اشباع رنگ
saturation state U رژیم اشباع
saturation capacity U گنجایش اشباع
saturates U اشباع شدن
satiating U اشباع شدن
satiable U قابل اشباع
satiable U اشباع شدنی
degree of saturation U درجه اشباع
magnetic saturation U اشباع مغناطیسی
saturable U اشباع شدنی
saturation current U جریان اشباع
saturant U اشباع شده
unsaturate U اشباع نشده
neural satiation U اشباع عصبی
saturation factor U ضریب اشباع
unsaturated U اشباع نشده
saturated U اشباع شده
overfull employment U اشباع اشتغال
waterlogged U ازاب اشباع
sodden U اشباع شده
magnetic saturation U اشباع اهن
saturate U اشباع شدن
anode saturation U اشباع اند
impregnant U اشباع شده
subsaturated U نزدیک به اشباع
subsaturation U شبه اشباع
saturating U اشباع شدن
filament saturation U اشباع دمایی
zine of saturation U منطقه اشباع
satiate U اشباع شدن
temperature saturation U اشباع دمایی
satiated U اشباع شدن
voltage saturation U اشباع اند
current saturation U اشباع اند
voltage saturation U اشباع ولتاژی
saturated zone U منطقه اشباع
satiates U اشباع شدن
plate saturation U اشباع اند
filament saturation U اشباع افروزه
pervasiveness U قوه سرایت یا اشباع
chalk-line U [ریسمان اشباع شده با گچ]
saturated transistor U ترانزیستور اشباع شده
unsaturated fat U چربی اشباع نشده
unsaturated U ترکیب اشباع نشده
saturated soil paste U خمیر خاک اشباع
saturant U بحد اشباع رسیده
saturated air U هوای اشباع شده
unsaturate U ترکیب اشباع نشده
under szturated rock U سنگ زیر اشباع
saturated fats U چربی اشباع شده
collector saturation voltage U ولتاژ اشباع کلکتور
saturated fat U چربی اشباع شده
chroma U درجه اشباع رنگ
subsaturated U نیمه اشباع شده
poly unsaturated fat U پلی چربی اشباع نشده
ethylene U هیدرو کربن اشباع نشده
soaks U بوسیله مایع اشباع شدن
soak U بوسیله مایع اشباع شدن
polyunsaturated U دارای حلقههای اشباع نشده
acetylene U هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
geraniol U الکل اشباع شده مایع و معطر
oilite bushing U بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
condensation shock U چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
age hardening U سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
zero air voids unit weight U وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
chroma U اندازه رنگ کم رنگ و اشباع
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com