English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
audible alarm U اعلان خطر سمعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
audible U سمعی
otic U سمعی
audio U سمعی
signboards U تخته اعلان اعلان
advertisers U اعلان کننده اعلان
advertiser U اعلان کننده اعلان
signboard U تخته اعلان اعلان
voice answer back U پاسخ سمعی
audio frequency U بسامد سمعی
audio visual U سمعی وبصری
audio visual U سمعی بصری
vab U پاسخ سمعی
audio-visual U سمعی وبصری
audiovisual U سمعی و بصری
audio device U دستگاه سمعی
audible signal U علامت سمعی
audio-visual U سمعی بصری
audiovisual U سمعی-بصری
audio visual U اموزش سمعی وبصری
audio-visual U اموزش سمعی وبصری
video tape U نوار سمعی و بصری
audio response device U دستگاه جواب دهنده سمعی
video amplifier U دستگاه یا مدار تقویت کننده فرکانسهای سمعی و بصری
ethernet U نوعی سیستم شبکه که امکان حمل اطلاعات سمعی و بصری را همانند داده کامپیوتری فراهم می اورد
air signal U علایم سمعی و بصری ارسالی از هواپیما علایم هوایی
denunciation of treaty U اعلان
proclamation U اعلان
noticing U اعلان
notices U اعلان
noticed U اعلان
notice U اعلان
advertisement U اعلان
advertisements U اعلان
proclamations U اعلان
advertising U اعلان
announcement U اعلان
announcements U اعلان
posters U اعلان
assertion U اعلان
declaration U اعلان
poster U اعلان
declarations U اعلان
proclamation of the republic U اعلان جمهوریت
Over and out! U پایان اعلان !
macro declaration U درشت اعلان
play bill U اعلان نمایش
array declaration U اعلان ارایه
affiche U اعلان دیواری
To stick (put,fix)up a notice (poster). U اعلان زدن
notice to mariner U اعلان دریایی
indigitation U اعلان شمارش
declaration of neutrality U اعلان بیطرفی
declaration of war U اعلان جنگ
give out U اعلان کردن
dos prompt U اعلان DOS
gazette U اعلان و اگهی
fly bill U اعلان دستی
declaration of bankruptcy U اعلان ورشکستگی
billsticker U اعلان چسبان
procedure declaration U اعلان رویه
throwaway U ورقهی اعلان
vendition U اعلان فروش
they proclaimed him sovereign U اعلان کردند
system prompt U اعلان سیستم
publishment U اشاعه اعلان
proclamation of the republic U اعلان جمهوری
proclamation of independence U اعلان استقلال
dot prompt U نقطه اعلان
advertize U اعلان کردن
proclaim U اعلان کردن
proclaimed U اعلان کردن
proclaiming U اعلان کردن
advertise اعلان کردن
proclaims U اعلان کردن
declare U اعلان کردن
declares U اعلان کردن
declaring U اعلان کردن
announcer U اعلان کننده
declared U اعلان شده
announcers U اعلان کننده
signpost U تابلو اعلان
signposts U تابلو اعلان
playbill U اعلان نمایش
playbills U اعلان نمایش
bans U اعلان ازدواج در کلیسا
declaration U افهار افهارنامه اعلان
banning U اعلان ازدواج در کلیسا
posters U اعلان نصب کردن
to proclaim war U اعلان جنگ دادن
poster U اعلان نصب کردن
show bill U تابلو اعلان نمایش
ban U اعلان ازدواج در کلیسا
To stick a poster on the wall. U اعلان به دیوار چسباندن
to file for bankruptcy U اعلان ورشکستگی کردن
denunciation U اعلان الغاء یا خاتمه
denunciations U اعلان الغاء یا خاتمه
placard U اعلامیه رسمی اعلان
declaration of war U اعلان جنگ دادن
denouncement U اعلان قطع رابطه
declare martial U اعلان حکومت نظامی
dimension statement U حکم اعلان بعد
declarations U افهار افهارنامه اعلان
proclamation of martial law U اعلان حکومت نظامی
alarm U اعلان خطر اخطار
placards U اعلامیه رسمی اعلان
alarms U اعلان خطر اخطار
alarmed U اعلان خطر اخطار
alarmingly U اعلان خطر اخطار
to declare oneself bankrupt U خود را ورشکست اعلان کردن
Hereby I declare ... U بدین وسیله اعلان می کنم که...
to declare a state of emergency U اعلان کردن حالت اضطراری
declare martial U اعلان حالت زمان جنگ
leafleted U اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleting U اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare something well-founded U چیزی را مستدل اعلان کردن
leaflets U اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
proclamation of martial law U اعلان حالت زمان جنگ
to declare war upon a nation U اعلان جنگ به ملتی دادن
to declare a divident U سود سهام را اعلان کردن
advertised U اعلان کردن انتشار دادن
advertises U اعلان کردن انتشار دادن
leaflet U اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
video cassette U نوار کاست سمعی و بصری نوار کاست صوتی وتلویزیونی
video cassettes U نوار کاست سمعی و بصری نوار کاست صوتی وتلویزیونی
signposts U تیر حامل اعلان تابلو راهنما
signpost U تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to declare something solemnly [publicly] U چیزی را رسما [علنا ] اعلان کردن
to off negotiations U اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
to put a notice on a door U اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
top billing U بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
billboard U هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
billboards U هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
obituarian U کسیکه در گذشتهای تازه راباشرح حال درگذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
obituarist U کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
banns U اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
prompts U کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted U کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompt U کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
placards U حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
placard U حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
announced U اعلان کردن اخطار کردن
post U اگهی کردن اعلان کردن
post- U اگهی کردن اعلان کردن
posted U اگهی کردن اعلان کردن
announcing U اعلان کردن اخطار کردن
announce U اعلان کردن اخطار کردن
posts U اگهی کردن اعلان کردن
notice to airmen U اعلامیه هوایی یا اعلان هوایی
announces U اعلان کردن اخطار کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com