Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
despatched
U
اعزام داشتن
despatches
U
اعزام داشتن
despatching
U
اعزام داشتن
dispatch
U
اعزام داشتن
dispatched
U
اعزام داشتن
dispatches
U
اعزام داشتن
send
U
اعزام داشتن
sending
U
اعزام داشتن
sends
U
اعزام داشتن
to send away
U
اعزام داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
commit
U
اعزام داشتن برای
commits
U
اعزام داشتن برای
committed
U
اعزام داشتن برای
committing
U
اعزام داشتن برای
Other Matches
admision rate
U
میزان اعزام به بهداری نواخت سالیانه اعزام به بهداری
despatched
U
اعزام
dispatched
U
اعزام
despatching
U
اعزام
despatches
U
اعزام
dispatches
U
اعزام
send out
U
اعزام
dispatch
U
اعزام
dispatching
U
اعزام
to tell off
U
اعزام کردن
dispatch
U
اعزام کردن
detaches
U
اعزام کردن
dispatches
U
اعزام یکانها
dispatches
U
اعزام کردن
dispatched
U
اعزام یکانها
dispatched
U
اعزام کردن
dispatch
U
اعزام یکانها
despatching
U
اعزام کردن
despatches
U
اعزام یکانها
dispateh
U
اعزام کردن
despatching
U
اعزام یکانها
embassage
U
اعزام سفیر
unattached
U
اعزام نشده
detach
U
اعزام کردن
despatched
U
اعزام کردن
despatched
U
اعزام یکانها
detaching
U
اعزام کردن
dispatcher
U
اعزام کننده
send out
U
اعزام کردن
despatches
U
اعزام کردن
transfer station
U
محل اعزام افراد
dispatcher
U
اعزام کننده امکانات
reception station
U
دفترسربازگیری و اعزام به یکانها
to send upon an e
U
به سفارت اعزام کردن
sick slip
U
برگ اعزام به بیمارستان
he was sent to england
U
به انگلیس اعزام کردند
despatch
U
ارسال کردن اعزام
afforcement
U
اعزام نیروی امداد
dispatchment
U
ارسال
[اعزام]
[گسیل]
[فرستادن ]
delegations
U
اعزام نماینده هیات نمایندگی
delegation
U
اعزام نماینده هیات نمایندگی
sending state
U
کشور اعزام کننده پرسنل
The convicts are being sent to concentration camps .
U
محکومین به اردوگاههای کار اجباری اعزام می شوند
probationers
U
زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
probationer
U
زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
reception station
U
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
contact party
U
گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
dispatch route
U
جاده تحت کنترل خودی درزمان مشخص مسیر اعزام پرسنل
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
deploy
U
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploys
U
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying
U
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
consuls
U
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consul
U
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
doubt
U
شک داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
lacks
U
کم داشتن
lacked
U
کم داشتن
lack
U
کم داشتن
to go hot
U
تب داشتن
possessing
U
داشتن
lackvt
U
کم داشتن
intercommon
U
داشتن
doubted
U
شک داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
redolence
U
بو داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
to have f.
U
تب داشتن
doubts
U
شک داشتن
bears
U
داشتن
have
U
داشتن
having
U
داشتن
doubting
U
شک داشتن
want
U
کم داشتن
relieve
U
داشتن
bear
U
داشتن
bear
U
در بر داشتن
bears
U
در بر داشتن
to have possession of
U
داشتن
to hold
U
داشتن
to have
U
داشتن
to possess
U
داشتن
relieves
U
داشتن
owned
U
داشتن
own
U
داشتن
owns
U
داشتن
possess
U
داشتن
wanted
U
کم داشتن
possesses
U
داشتن
owning
U
داشتن
relieving
U
داشتن
may
U
امکان داشتن
mind
U
تصمیم داشتن
likes
U
دوست داشتن
liked
U
دوست داشتن
like
U
دوست داشتن
deserves
U
استحقاق داشتن
outclasses
U
برتری داشتن بر
mind
U
در نظر داشتن
minding
U
تصمیم داشتن
outclassed
U
برتری داشتن بر
minding
U
در نظر داشتن
minds
U
تصمیم داشتن
scooted
U
سرعت داشتن
outclass
U
برتری داشتن بر
scoot
U
سرعت داشتن
minds
U
در نظر داشتن
rolls
U
تلاطم داشتن
declaring
U
افهار داشتن
affects
U
تمایل داشتن
affects
U
دوست داشتن
affect
U
تمایل داشتن
affect
U
دوست داشتن
vibrates
U
ارتعاش داشتن
tolerate
U
طاقت داشتن
tolerated
U
طاقت داشتن
rolled
U
تلاطم داشتن
roll
U
تلاطم داشتن
tolerates
U
طاقت داشتن
confides
U
اعتماد داشتن به
confided
U
اعتماد داشتن به
vibrated
U
ارتعاش داشتن
required
U
لازم داشتن
requires
U
لازم داشتن
declares
U
افهار داشتن
declare
U
افهار داشتن
desiring
U
میل داشتن
desires
U
میل داشتن
desire
U
میل داشتن
represents
U
نمایندگی داشتن
scooting
U
سرعت داشتن
scoots
U
سرعت داشتن
vibrate
U
ارتعاش داشتن
represented
U
نمایندگی داشتن
represent
U
نمایندگی داشتن
requiring
U
لازم داشتن
confide
U
اعتماد داشتن به
outclassing
U
برتری داشتن بر
quakes
U
لرزش داشتن
lean
U
تمایل داشتن
recoils
U
واکنش داشتن بر
liaise
U
رابطه داشتن
liaise
U
بستگی داشتن
recoiling
U
واکنش داشتن بر
liaised
U
رابطه داشتن
liaised
U
بستگی داشتن
liaises
U
رابطه داشتن
liaises
U
بستگی داشتن
liaising
U
رابطه داشتن
recoiled
U
واکنش داشتن بر
recoil
U
واکنش داشتن بر
corresponds
U
رابطه داشتن
corresponded
U
رابطه داشتن
leaned
U
تمایل داشتن
quaked
U
لرزش داشتن
bestowing
U
ارزانی داشتن
quake
U
لرزش داشتن
concerns
U
اهمیت داشتن
concern
U
اهمیت داشتن
possessing
U
در تصرف داشتن
leans
U
تمایل داشتن
belong
U
تعلق داشتن
belonged
U
تعلق داشتن
belongs
U
تعلق داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com